یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 7:33 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📚معرفی کتاب حماسه ۶ بهمن مردم آمل

📝مولف: زهرا نبوی

🗓سال انتشار: ۱۳۹۷

📑تعداد صفحات: ۶۴

📕کتاب حماسه ۶ بهمن مردم آمل نوشته زهرا نبوی به واقعه ۶ بهمن سال ۱۳۶۰ و شورش برخی عناصر ضد انقلاب در این منطقه می‌پردازد.

📌این کتاب یکی از مجموعه‌ کتاب‌های یک روایت معتبر است.

🔵 مجموعـه یـک روایـت معتبـر روایـت روزهـا و سـال‌هایی است کـه خوب یا بد، خـوشی یا تلخ، برمردمان و میهنمان گذشته است. گذشته‌ای که امروز چراغی است که راه آینده را روشن می‌کند شناخت گذشته و روبه‌رو شدن با حقیقت آن می‌تواند برای جوانان امروز این مرز و بوم یک راهنما حقیقی باشد. راهنمایی که او را از میان دروغ‌های رسانه‌های مختلف به طرف حقیقت هدایت کند.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 7:31 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

پژوهش اِدمُلّاوَند:
📜ابزار نخ ریسی سنتی

🔎شون سر یا شونک چو -چَل

🔰نخ ریسی سنتی از گذشته در هزارجریب، بندپی، سوادکوه، سنگچال، کجور و... مازندران رواج داشته، اما امروزه به ندرت صدای #چَل به گوشمان می‌رسد و در دکور خانه‌ها یا ویترین مغازه‌ها جا خوش کرده‌اند.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شه قدیمه بخاری هیمه ای دور
ونه تش و ونه گرما و دییه دور

ونه سره کتریه چاییه دور
ونه دله بپته سیب زمینی دور

📌خَلِه چسبنه
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 7:30 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📜#ماه_های_مازندرانی

✍با وجود ۱۲ ماه شمسی که در تقویم ها به چشم می خورد به همان تعداد ماههای مازندرانی از گذشته به یادگار مانده است و با نبود تقویم و مردم روستا در زمان گذشته بیشتر از این طریق ماه ها را در روستا سپری می کردند.

📡 با اشتراک گذاشتن این مطلب فرهنگ و اصالت مازندرانی را زنده نگهداریم.

📅 #اَرکه_ما (arkeh ma) :
مصادف با ماه فروردین می باشد که با فرارسیدن بهار و آغاز سال نو طبیعت با چهره بهاری اش زیبا به نظر می رسد و شکوفه های رنگ رنگ در همه جا به چشم می خورد.

📅 #دِما (dema) :
مصادف با ماه اردیبهشت بوده و با شروع فصل کار و کشاورزی ،کم کم چهره روستا به مرحله کاشت رفته و تلاش مردم روستا در این ماه ستودنی است.

📅 #وَهمِن_ما (vahmeneh ma) :
مصادف با ماه خرداد می باشد که تا حدودی زمین های کشاورزی از مرحله کاشت عبور کرده و مردمان روستا همچنان به وجین و مراقبت از محصولات کشاورزی مشغول هستند.

📅 #عَید_ما (aydeh ma) :
مصادف با ماه تیر می باشد و با وجود تابش خورشید و فراوانی آب در شالیزار ها نشاهای برنج در حال رشد و نمو می باشند.

📅 #فَردینه_ما (ferdineh ma) :
مصادف با ماه مرداد می باشد و که گرمای تابستان را در خود جای داده و به روایتی هم به آن ماه پختن محصول انجیر( انجیرپجه ماه) هم می گویند .

📅 #کِرچه_ما (kercheh ma) :
مصادف با ماه شهریور می باشد که کم کم فصل دروی برنج آغاز شده و در گوشه گوشه زمینهای کشاورزی روستا جمعیتی مشغول کار و تلاش دیده می شوند.

📅 #هَره_ما (hareh ma) :
مصادف با ماه مهر می باشد که با شروع خرمن کوبی و آوردن محصولات کشاورزی به منزل شادی در چهره هر روستایی بسیار دیدنی و هنگام رفتن دانش آموزان به مدرسه ها است.

📅 #تیره_ما (tireh ma) :
مصادف با ماه آبان می باشد و زمان برداشت مرکبات ، اینبار جمعیت روستا در باغ ها برای چیدن پرتقال و نارنگی مشغول می باشند.

📅 #مِلاره_ما (melareh ma):
مصادف با ماه آذر می باشد که با وجود پائیز زیبا و فصل ریزش برگ زرد درختان چهره روستا هم دیدنی می باشد.

📅 #شَروینه_ما (shervineh ma) :
مصادف با ماه دی می باشد که با وجود بادهای پائیزی و نم نم باران و همچنین سردی آغاز زمستان چهره جدیدی در طبیعت روستا بوجود می آید.

📅 #میره_ما (mireh ma) :
مصادف با ماه بهمن می باشد و کم کم با بارش برف زیبا چهره روستا با پوشش سفید تزئین گشته و شکر و سپاس خدا از طرف کشاورزان دیدنی می باشد.

📅 #اونه_ما (oneh ma) :
مصادف با ماه اسفند می باشد و با شمارش معکوس برای سال تحویل و آغاز سالی جدید در گوشه و کنار روستا و شکوفه های کوچک بهاری خبر از سال نو را می دهند.

📅 ماههای تبری ره یاد نکن🌾

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 7:17 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

پژوهش اِدمُلّاوَند:

📸طاهره ۱۵ ساله علیه ضدانقلاب

💌طرح سایت مقام معظم رهبری از حماسه ششم بهمن آمل
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#شهیدسیده_طاهره_هاشمی

⌛ #طاهرهٔ ۱۵ ساله علیه ضدانقلاب

🔹 هشت ماه از برکناری بنی‌صدر و جنگ مسلحانه منافقین می‌گذشت. هفتم تیر آیت‌‎الله بهشتی و ۷۲ نفر از یارانش در انفجاری تروریستی به شهادت رسیده بودند.

روز قبلش آیت‌الله خامنه‌ای هدف حمله‌ای تروریستی قرار گرفته بودند.

هشتم شهریور رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر در انفجار دیگری به شهادت رسیدند.
نیروهای نظامی در مرزهای غربی هم با ارتش متجاوز صدام درگیر بودند.
وسط این ماجراها بعضی جریان‌ها مثل گروه‌های چپ ضدانقلاب به طمع افتادند. برنامه‌ریزی کرده بودند که با حمله به آمل، شهر را تسخیر کنند.

🔹 تصور می‌کردند مردم هم به آنها ملحق شده و اولین حرکت موفق براندازانه علیه جمهوری اسلامی در این آمل ثبت می‌شد.

موقعیت کوهستانی‌ شهر و بستن جاده هزار هم مانع از آن می‌شد که نیروهای دولتی بتوانند به راحتی شهر را آزاد کنند.

📌این وسط فکر یک چیز را نکرده بودند: امثال #طاهره را! جنگ از ساعت ۲۳:۴۵ دوشنبه پنجم بهمن با به مقرهای نظامی و دولتی حمله بردند و بخش‌هایی از شهر را تصرف کردند. درگیری از صبح سه‌شنبه ششم بهمن جدی شد.

🔹 در عمل اما ورق برگشت. مردم نه تنها روی خوش نشان ندادند بلکه با هر چه که داشتند سمت مدافعان شهر ایستادند.

📌#سیده‌طاهره_هاشمیِ ۱۵ ساله دانش‌آموزِ رشته علوم تجربی دبیرستان وحیدی آمل یکی از همین افراد بود.
خانواده‌اش داشتند مقدمات عروسی خواهر بزرگ‌تر را فراهم می‌کردند.
اقوام و خویشان هم جمع شده بودند. #طاهرۀ ۱۵ ساله که فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی زیادی - از گرافیک تا بحث‌های اعتقادی و فرهنگی - در دبیرستان داشت اما از صبح به همراه مینا یکی از دوستانش بیرون زده بودند تا برای پاسداران و مدافعان شهر دارو و مواد غذایی جمع کنند.

🗓 سالروز حماسه ششم بهمن مردم آمل
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

✍️سیده طاهره هاشمی در یکم خرداد سال ۱۳۴۶ در شهرستان آمل و در روستای شهید آباد ( شهربانو محله ) و در خانواده‌ای متدین، مذهبی و طرفدار انقلاب به دنیا آمد و تحت تربیت پدر و مادری بزرگوار که هر دو از سادات منطقه‌ی هزار جریب ساری بودند، رشد و پرورش یافت.

📌از کودکی با قرآن، نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی شیعی انس و الفت پیدا کرد و به دلیل جو فرهنگی و مذهبی خانواده روح تشنه‌اش با عمیق‌ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد.

📌او دختری مهربان، دلسوز و دانش‌آموزی نمونه و موفق و درسخوان بود.

🕌هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می‌آورد.

💠در کارهای هنری چون خطاطی، طراحی، گلدوزی، نگارش مقاله، تهیه‌ روزنامه دیواری و نیز اداره‌ی برنامه‌های فرهنگی مدرسه بسیار موفق بود و بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و حرکت‌های سیاسی مدرسه بر عهده‌ او بود.

📌در برخورد با دانش‌آموزانی که تحت تأثیر تبلیغات گروهک‌های منحرف قرار گرفته بودند، بسیار مهربان، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، آن‌ها را به خود جذب می‌کرد.

💥و سرانجام در غروب روز ششم بهمن‌ سال ۱۳۶۰ در حالی که ۱۴ بهار بیشتر از عمر کوتاهش نمی‌گذشت، در حالی به کمک نیروهای مدافع شهر شتافته بود، در درگیری خونین گروهک‌های معاند انقلاب با نیروهای بسیجی و مردمی، با اصابت دو گلوله به فیض شهادت نایل آمد.

♥️این سیده بزرگوار با اینکه موقع شهادت ۱۴ سال بیشتر نداشت اما با توجه به نبوغ و ذوق سرشار خود آثاری قلمی و تجسمی به یادگار گذاشته است.

📝در زیر، انشایی را از این بانوی شهیده می‌خوانیم که به پیشنهاد معلم باید خطاب به یک دوست نوشته می‌شد. انشای شهیده سیده طاهره هاشمی در طرحی ابتکاری در قالب نامه‌ای به یک دوست امدادگر و رزمنده فرضی نگاشته شده است. او در این نامه پیامی را نیز خطاب به رئیس جمهور وقت ایالات متحده گوشزد کرده است:

📜به نام خدا

نامه‌ای می‌نویسم برای تو دوست در جنگم، ای دوست جان بر کفم، ای دوست شریفم.
نامه‌ای که شاید از آن کوه مشکلات که بر سرت فرود آمده است، بکاهد. هر چند که این نامه برایت سودی ندارد، برای تویی که در سنگر به مداوای مجروحان جنگ اعم از ایرانی و یا غیر ایرانی می‌پردازی.من این نامه را در حقیقت برای دوستانم می‌بایست می‌نوشتم اما روزگار را چه دیدی باید نوشت برای تو که حتی یک لحظه شاید نتوانی به این نامه نظری بیفکنی، چون مجروحان در جلویت صف کشیده و رگبار مسلسل و توپ و نارنجک بر بالای سرت در پروازند.ای کاش می‌توانستم با تو به جبهه آیم و مسلسل‌ها را در آغوش گیرم، اما می‌دانم که چه خواهی گفت، بله من سنگر دیگری دارم و سنگرم را همچون تو حفظ خواهم کرد، همچون تو که با وسایل اولیه بسیار کم و غذای اندک در خط مقدم جبهه‌ای. شاید بر من عیب بگیری که چرا به آگاهی دوستان و همشهریانم نمی‌پردازم. می‌دانم اما آگاهی دادن به کدامین مردم؟ به مردم جان بر کف شهرم! نه می‌دانم که نمی‌گویی! زیرا باید به اشخاصی آگاهی داد که چشم‌ها را بسته و گوش‌ها را پنبه نموده و به شعار دادن در سر چهار راه‌ها مشغولند.شعار مرگ بر آمریکایی که معنی آن سازش با آمریکاست! می‌گویند که باید در این جنگ، حق با باطل سازش کند؛ باید میانجی‌گری را پذیرفت و ملتی را که بیست سال زیر ستم بعثیان بود تنها گذاشت.آنها با شایعه‌سازی می‌خواهند مردم را گول بزنند، اما قرآن دستور داد برای شایعه‌سازان قتل و اسیری و لعنت است. می‌دانم که تو تنها برای ملت ایران نمی‌جنگی بلکه برای ملت عراق هم می‌جنگی و ملت جان بر کف و شهید داده ما و عراق پشتیبان تو هستند. اگر تو شهید بشوی صدها نفر بعد از تو می‌آیند و سنگرت را حفظ خواهند کرد.ملتی که برای هر قطعه از این میهن خون‌ها فدا کرد، دیگر سازش با نوکران آمریکا و شوروی این دشمنان اسلام را جایز نمی‌داند. می‌دانم که تو تا آخرین قطره خون خواهی جنگید، زیرا تو فرزند خلف کسانی هستی که در جهان همیشه بر ضد ستم می‌شوریدند و تو هم مانند آنها پیروز خواهی شد زیرا اماممان، این بت شکن عصر گفت: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و در جای دیگر گفت: «ما مرد جنگیم».آقای کارتر نباید ما را از جنگ بترساند. البته به یاری خداوند؛ زیرا این خداوند بود که آمریکا را در حمله نظامی به ایران در طبس نابود کرد؛ شن‌های بیابان این مأموران الهی چون ابابیل بر سرش ریخت و تمام آن تجهیزات را نابود کرد و این بار هم کید شیطان بر هم ریخت چون خداوند در قرآن فرمود «ان کید الشیطان کان ضعیفا» بلی حیله شیطان ضعیف است زیرا در این زمان هم به یاری خدا و هوشیاری ملت و بیداری ارتش و جان بر کفان سپاه و بسیج مانع رسیدن آمریکا به هدف شومش گردید.من به تو خواهرم و برادرم که در سنگرید، پیام می‌دهم که خواهم آمد و انتقام خون‌های نا به حق ریخته را خواهم گرفت. نگرانی من و تو ای خواهرم این است که مبادا سازشی صورت گیرد و خون‌های شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم که ندای امام همان ندای اسلام است.اما می‌دانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت، زیرا تمام ارگان‌های مملکتی در دست ملت و نمایندگان ملت است و من و تو ای دوستم با هم به جنگ اسرائیل که فلسطین را اشغال کرده است، می‌رویم و از آن جا به سادات‌ها و شاه حسن‌ها و حسین‌ها و ملک خالدها خواهیم گفت که به سراغتان خواهیم آمد و دوباره فلسفه شهادت را زنده خواهیم کرد و صف‌های طولانی برای شهادت تشکیل خواهیم داد و روزه خون خواهیم گرفت.
والسلام
🖊سیده طاهره هاشمی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#معرفی_نویسندگان_پژوهشگران
#بازنگری_سنت_های_مازنی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه هفتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 14:42 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#ایران_اسلامی

تصویر

🇮🇷#ایران_قوی

کیفیت عالی

🇮🇷#جستجو_کن

edmolavand@

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

فارسی نوین


#محسن_داداش_پور_باکر

liveسرخطخبر ها:
در پیامرسان ایتا با ما همراه باشید

🇮🇷به آوات قلم زیر مجموعه ی#پژوهش_ادملاوند edmolavand@ خوش آمدید.

#انتخابات
#انقلاب
#مردم

بسم اللّه الرحمن الرحیم
ن و القلم و ما یسطرون

🌸رهبرمعظم انقلاب،امام خامنه ای مدظله العالی:

✍همه کسانیکه مخاطبانی دارندوظیفه دارندمردم رابه انتخابات دعوت کنند.
👇👇
📌علمای اعلام،اساتید دانشگاه ،اساتید حوزه ، صدا و سیما،مطبوعاتی ها، جوان ها،افراد در داخل خانواده ،اینها همه می‌توانند منادی انتخابات باشند. مردم را ،مخاطبان خودشان را به انتخابات دعوت کنند ، انتخابات آن وقت انتخابات پرشوری خواهد شد.
•┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈•

#محسن_داداش_ادملاوند_باکر
👇
📜در #شجره_نامه_ی فرهنگی و #نسب_نامه­_ی تاریخی ملت ایران ،دین، همدلی، مشارکت و تمامی ارزش های اخلاقی از جایگاه بسیار والا و بالایی برخوردار است. در حقیقت عنصر اصلی #هویت_ایرانی ما دین­داری و تعبّد به معارف اسلامی است و این هویت، قدرت نرم ما در مواجهه با تهدیدات سخت و نرم دشمن بوده است.

🔹جبهه معارض انقلاب اسلامی و دشمنان قسم خورده ما در اردوگاه بدبینی، ناامیدی، ابتذال و جهالت فکری غرب، سالهاست در تلاش‌اند با یک جنگ نرم پیچیده، استحکامات ایمانی ملت ایران از جمله مسئله ی #انتخابات را مورد هجمه قرار دهند.

📌در این میان برخی مدعیان روشن فکری و عناصر غرق شده در گرداب اندیشه شیطانی غرب نیز متأسفانه پیاده نظام این حرکت موریانه وار شده اند و همواره مردم را به انزوا، فتنه و ضدیت با نظام ((عدم مشارکت در انتخابات)) را دعوت می کنند.

📌جای سوال دارد که چرا برخی فعالین عرصه ی قلم و بیان به تکریم آثار ضد ایرانی، اسلامی و ضد انسانی پرداخته و در تأیید و تمجید از آنان از یکدیگر سبقت می­ جویند؟!!

🔸آن­چه بعضا در برخی دورهمی های مجازی و حقیقی به اصطلاح فرهنگی و علمی اما به واقع تقلیدگونه از جاهلیت مدرن تبلیغ می شود؛ گوشه ای از موج گسترده رفتارهای دون انسانی، اسلام هراسانه و ایران ستیزانه­ ی غرق شده در مرداب‌های ضد قوانین و ضد ارزش‌های ملی، در تقابل با اصل انقلاب بوده و عدم تعهد به تاریخ ایران را اثبات می کند.

🔴غفلت و عدم توجه به باورهای دینی، ملی، بومی و سیاسی ملت ولایت مدار ایران اسلامی حماقت است. مردم عاشق نظام و رهبری هستند و حضور در #انتخابات را تکلیف شرعی می دانند.

📌یقینا ستیز ناجوانمردانه با فرهنگ انقلابی و جهادی، هویت فرهنگ دوست ترین و اخلاق مدار ترین مردم دنیا؛ جمهوری اسلامی ایران شنیع ترین و سخیف ترین نوع مبارزه است.

🔸اما صهیونیسم و خانواده ی بی اصل و #نسبش محکوم به فنا و ذلت است که هرگز تاریخ آن را از عناوین برجسته بر نخواهد داشت.

#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل

🔹مدیران و مسئولین فضای مجازی باید ارزشهای الهی و انسانی را تبلیغ، ترویج و منتقل کنند و مردم را به حضور در انتخابات تشویق نمایند.

🔻🔻
🟡مردم میگویند چرا فلانی با لباس ارزشی در عرصه ی #جنگلی_مجوز_ساخت_و_ساز گرفته ولی افراد عادی نمی توانند؟؟؟!!!

🟡چرا فلانی که سابقه ی ضدیت با نظام و اصل ولایت فقیه را دارد، صاحب قلم و امضا است؟؟؟!!!

#شفاف_سازی

📌فعالیت هر یک از ما اعم از دانشجو، طلبه، افراد حقیقی و حقوقی در عرصه ی مجازی، اگر در خدمت نفسانیت و طمع ورزی قرار گرفت، دیگر خدمت نیست؛ بلکه ابزاری برای توجیه 《جناح بندی، زمین خواری، جنگل سوزی، چپاول گری، دروغ پردازی، منفعت شخصی،.....》جنایت­ های ضدبشری و خاموش کردن فریاد مستضعفین است.

🇮🇷قلوب ملت ایران اسلامی در عشق به آل الله علیهم السلام، ولایت امامین انقلاب و مکتب مترقی ثقلین، همیشه در تپش است.

💥ملت ما بیدارند و تشنه ی خدمت صادقانه ی مسئولین هستند.
📌 مسئولین و صاحبان عنوان و سِمت در این کشور بدون چشم داشتی باید با مردم و برای مردم باشند. مردم از آن خدا هستند و حفظ کرامت آنان الزامی است. به گونه ای رفتار نشود که مردم از دین و انقلاب ناامید شوند. ان شاالله

🇮🇷پیشاپیش دهه ی فجر انقلاب اسلامی ایران تبریک🇮🇷

✍محسن داداش پور باکر
۱۴۰۲/۱۱/۰۷

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
🌐http://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/2242
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#معرفی_نویسندگان_پژوهشگران
#بازنگری_سنت_های_مازنی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه هفتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 13:17 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

#شجره_نامه
#امام_حسین_ع
#یزید


✍آیا امام حسین(علیه السلام) و یزید فامیل و پسرعمو بودند ؟

📄در مورد امیه جد یزید وبنی امیه دو قول است:
👇👇
۱.امیه غلامی رومی (و احتمالا یهودی) بود که عبدشمس او را به فرزند خواندگی پذیرفت و عرب جاهلی ،فرزندخوانده؛ را فرزند حساب میکرد.

۲-امیه فرزند عبدالشمس است

📌-اگر قول غلام بودن باشد، اصلا بنی امیه جزء قریش نیستند و خود را منتسب کردند: دلایل: الف)نامه ۱۷ نهج البلاغه(نامه امام به معاویه)که میگوید: « وَ لَا الصَّرِیحُ کَاللَّصِیق‏ »: «لصیق» به معناى کسى است که #نسب او روشن نیست و او را به شخص یا قبیله‏ اى نسبت مى ‏دهند (لسان العرب ج ۱۰ ص ۳۲۹)

🔷علامه مجلسی در توضیح می گوید: « کلمه «لصیق» به حسب ظاهر اشاره به #نسب بنى‏ امیّه دارد و «امیّه» از نسل عبد شمس نبوده، بلکه وى غلام رومى بوده است که عبد شمس او را فرزند خوانده خود قرار داد، و در زمان جاهلیّت هرگاه کسى مى‏ خواست غلامى را به خود نسبت دهد وى را آزاد کرده و دخترى از عرب را به همسرى وى درآورده و بدین ترتیب آن غلام به #نسب وى ملحق مى‏ گشت. »« بنابراین، بنى‏ امیّه اساساً از قریش نیستند، بلکه منسوب به قریش مى‏ باشند »(بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۰۷)

📌-اما برفرض امیه فرزند عبدشمس باشد: در #نسب معاویه اختلاف است: چون مادرش هند، زناکار مشهور بود و ۴ نفر را بزرگان اهل سنت و شیعه به عنوان پدرش گفته اند: (ابو عمرو بن مسافر، عمارة بن ولید، عباس بن عبد المطلب، صباح) که مشهور مردم آن زمان گفتند فرزند ابوعمرو بود : منابع شیعه و سنی:( ربیع الابرار ج ۳ ص ۵۵۱ ؛تذکره الخواص ص ۲۰۲)

📌-برفرض معاویه مسبش درست باشد: در #نسب خود یزید نیز اختلاف است: مادر یزید ، دختر بجدل کلبیه ، با غلام پدرش همبستر شد و به یزید حامله شد »(بحارج ۴۴ ص ۳۰۹)

🔴امام صادق علیه السلام فرمودند :« انبیاء و فرزندان انبیاء را جز افراد زنازاده نمی کشند »(علل الشرایع ج ۱ ص ۵۸)

📌-حتی اگر همه #نسب_ها ( پدریزید-پدر معاویه-پدر امیه) درست باشد، باز هم با سالها فاصله به عبدمناف بزرگ قریش از یک قبیله میرسند نه اینکه پسرعمو باشند.

📜نسب امام حسین(علیه السلام):
حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف

📜نسب یزید:
یزید بن معاویه بن ابی سفیان بن حرب بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف

🌹 لبیک یامهدی جان(عج)صلوات🌹
🌹اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌹
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#معرفی_نویسندگان_پژوهشگران
#بازنگری_سنت_های_مازنی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#اهمیت_شجره_نامه

🔆 متن شبهه :

💥امام_حسین شمشیر کشیده بود که حکومت پدرش را بگیرد ,
بدست پسر عمویش یزید کشته شد .
#حسین هر کاری میتوانست کرد که کشته نشود.
بزرگترین شارع اسلام که #علی و #عمر او را تایید کرده بودند,
گفته است : حسین یاغیست .

( طبق قانون اسلام هر کسی برعلیه دولت مرکزی اسلامی قیام کند یاغی محسوب میشود و مستوجب مرگ است)

🔆پاسخ شبهه :

۱/ از عادات همیشگی کافران است که با القای دروغین دلیل "اختلاف خانوادگی" و "کسب قدرت" در قیام امام حسین (ع) سعی در تحریف حقیقت دارند .


۲/ اوج بی سوادی کافران اینجاست که نمی دانند، در اسلام شارع چه کسی است.
شارع مقدس : خدا و حضرت محمد.
کدامیک چنین حکمی در مورد امام حسین دادند!!؟

۳/ حضرت محمد صلی الله علیه و آله:
براى شهادت حسین، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود.
جامع احادیث الشیعه ، ج ۱۲، ص ۵۵۶

۴/ اگر منظور از شارع، "شریح قاضی" است!
اولا : ایشان شارع نیستند. بلکه قاضی بودند.
دوما هیچ سندی ( یا سند موثقی) در باب صدور چنین حکمی از جانب او وجود ندارد.

۵/ اگر قیام بر علیه دولت مرکزی اسلام جرم است، پس باید بپذیرید که حکومت "معاویه" نامشروع بود ( تا چه برسد به حکومت یزید )
زمانی که مردم، حضرت علی را به عنوان خلیفه مسلمین برگزیدند، چرا معاویه با حضرت علی (ع) وارد جنگ شد؟ همینطور دیگر گروه ها از جمله خوارج؟ همه آنها مستحق مرگ بودند، پس اعتراض کفار برای چیست؟!

۶/ ظاهرا کافران خبر از مفاد قرارداد امام حسن (ع) و معاویه ندارند.
طبق همان قرار داد معاویه از حق انتخاب جانشین ممنوع شده، متعهد شد بعد از او خلافت به امام حسن (ع) و در صورت نبود وی، به امام حسین (ع) منتقل شود. آیا به آن معاهده عمل شد! آیا حکومت یزید مشروع بوده تا مورد تایید باشد!!

۷/ یزید و امام حسین (ع) پسر عمو!!!!
خلاصه #شجره_نامه امام حسین (ع) و یزید:

🔮عبد مناف - هاشم - عبدالمطلب - ابی طالب _ علی (ع)_ حسین (ع)

🔮عبد مناف – عبدالشمس – امیه – حرب – ابوسفیان - معاویه - یزید

تنها #نسب مشترک امام حسین (ع) و یزید، به عبد مناف باز می گردد! یعنی تا نسل ها قبل رابطه خویشاوندی نداشته اند.
🔻
۸/ البته دیدگاه مستند دیگر این است که "امیه" (جد یزید) برده ای رومی (و به احتمال زیاد یهودی) بوده که عبدشمس آزادش کرده و به فرزندخواندگی پذیرفته است.
بنابر این نژاد ابوسفیان و معاویه و یزید به رومیان منتهی می‌شود، نه قریش.

📚منبع :کامل بهایی/ ج ۱/ ص ۲۶۹ __ ارمغان غدیر/ ص ۱۷۸-۱۷۹

۹/ همین طور رجوع شود به نامه ۱۷ نهج البلاغه، که امام علی (ع) معاویه را مجهول#نسب میخواند.

📌علامه مجلسی(ره) در توضیح این بیان امام علی علیه السلام می نویسد:
«بنی امیه، قریشی نیستند، بلکه خود را به این قبیله چسبانده‌اند و این است معنای سخن امیرمؤمنان(ع) که فرمود: بنی امیه، لصیق‌اند و نسبشان به عبد مناف نمی‌رسد»

📚منبع:(بحار الانوار، ج ۳۱ ،ص ۴۵۸.)

۱۰/ برای رد حکومت یزید همین بس که اکثر علمای اهل سنت، یزید را کافر و فاسق می دانند.

📌 ذهبی می نویسد :
یزید ناصبی و خشن و تندخو بود، شرب خمر می‌کرد و اعمال زشت انجام می‌داد، حکومتش را با کشتن و به شهادت رساندن حسین آغاز کرد و با حادثه خونین حرّه (قتل عام مردم مدینه) پایان بخشید.»

📚منبع: سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسه الرسالة، ۱۴۱۳ ق، ج ۴، ص ۳۸

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#معرفی_نویسندگان_پژوهشگران
#بازنگری_سنت_های_مازنی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

پنجشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 19:33 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📜تبارشناسی باکر |تبارباکر | خانواده باکر

#پرسش_و_پاسخ

ن...ی:
سلام خوبین ایام مبارک
بنده عضو کانال شما هستم
برام یک سوال پیش آمد
هر جای ایران فامیلی #باکری هستند با #تبار شما نسبت دارند؟
مثلا #شهید_باکری از فرماندهان جنگ هم #تبار شما بود؟ ظاهرا ترک بود

Mohsen Baker:

🔹عموزاده ها شهیدان علی،حمید و مهدی باکر فرزندان عمو فیض الله باکر ساکن مرحمت آباد از تبار باکر میباشند.

📌گفته شده است تمامی باکر در ایران اصالتا ترک و مهاجر از دیار باکرکوی ترکیه به ایران هستند.البته برخی معتقدند که تبار باکر مهاجر از کوههای شاه داغی جمهوری آذربایجان می باشند و البته این ادعا ضعیف است.

🔷باکرها مازنی الاصل بوده و اجدادشان در محل باکرده اَنند سوادکوه اقامت و سپس در باکرکلا خلیل کلا بندپی [امروزه به باککلا شهرت دارد و دارای قبرستان قدیمی می باشد]، باکرمحله بندپی ادملا، باکرکلا بابل[امروز به آغوزبن شهرت دارد این روستا در عهد قاجار محل سکونت آخوندملااقابابابیک باکر بوده است] باکرسره دودانگه ساری، خرم آباد باکر ساری [خِرنوای باکر یا خورنوای باکر نیز شهرت دارد] و کمدره آمل، باکرمحله گرگان [مزرعه باکر] ، تپه باکر در آذربایجان، مرحمت آباد آذربایجان غربی و سایر...مقیم شدند.

📌باکرهای مقیم باکرمحله گرگان با نام خانوادگی تیموری نیز ترک زبان و از عموزادگان ما هستند.

ن...ی:
سابقه ورود باکر به ایران یا مازندران مال چه دوره ای هست؟

Mohsen Baker:
📜در گزارشات اشاره شده که مرحوم #پیران_باکر فرزند نامدارخان باکر در سال ۶۵۱ قمری مقیم انند سوادکوه در تقابل با چپاول گران سر بریده شد.

📌وی به #باباکریم شهرت داشت و دشت وسیع #باکرده_انند از مزرعه ی شخصی وی بوده که احشام او تا قریه #لَلِه_بند وسعت داشت.

📌او از مریدان #عطاالدوله_سمنانی استاد #خلیفه ی مازندرانی که وی نیز استاد #شیخ_حسن_جوری از رهبران روحانی قیام #سربداران در سده هشتم هجری بود.

✍النهایه:
گزارش دقیق و مستندی در خصوص ورود این تبار به سایر بلاد ایران در حال حاضر وجود ندارد. در برخی یافته های شفاهی از حضور دیلمیان در ترکیه حکایت دارد که گویا گروهی از خردمندان تبار باکر توانستند موجب شگفتی موقعیت جغرافیایی بخشی از آن سرزمین بشوند بگونه ای که نوع طرح، برنامه و معماری این تبار موجب شد که نام #باکرکوی برجسته گردد. سندی برای این ادعا یافت نشد. هرچند مرحوم ملاحسن باکر از جمله شخصیتی در تبار باکر است در کشور اعراق و ایران نافذ بوده است.

✍️نیاز به تحقیق و پژوهش بیشتر با همکاری محققین و پژوهشگران می باشد.

ن...ی:
ممنون
استفاده کردم

Mohsen Baker:
🍃یا علی علیه السلام

۱۴۰۲/۱۱/۰۵
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ܐܡܝܕ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#قرارگاه_فرهنگی_باکر_در_ایران
@bakershenasi ﷽
📡𖣔❅ ⃟ ⃟ 🇮🇷 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

پنجشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 8:2 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📍کَندوج

✍️کَندوج، در زبان طبری و طالشی‌ به اتاقی گفته می‌شود که شالی درو شده را تا زمان خرمن در آن گذارند. کندوج اتاقکی است مخصوص نگهداری خوشه‌های شلتوک که بر روی چهار یا شش پایه قرار دارد.

کندوج‌ها در گذشته گالی پوش یا کلشی بوده‌است.[۱] کندوج در زبان گیلکی سازه‌ای است که شالی‌کاران از آن برای نگهداری و انبار کردن ساقه‌های شالی استفاده می‌کنند.[۲]

کندوج، واژه‌ای است در زبان تالشی که با نامهای دیگر محلی در گویش گیلکی کوندوج، کوندیج، کوروج، کوتی و کوتام در گیلان و غرب مازندران از آن نام برده می‌شود و سازه ای است که شالیکاران شمالی از آن برای نگهداری و انبار کردن ساقه‌های شالی استفاده می‌کنند، کندوج عابدینی در موزه میراث روستایی گیلان، قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین کندوج ایران است، این کلمه در زبان طبری وجود ندارد و اسم‌های دیگری دارد.

📎مشخصات فنی سازه

عکسی از یک کندوج شیروانی در روستای خلیفه محله رودسر - زمستان ۱۳۸۶ خورشیدی

سکوی چهارگوش کندوج، مربعی شکل و به طول و عرض ۳ تا ۴٫۵ متر، به ارتفاع ۱٫۵ متر فقط از یک سو باریکه راهی برای ورود دارد. پهنای این سکو تااندازه‌ای زیاد است و از چهار گوشهٔ آن، چهار ستون مخروطی به ارتفاع ۲٫۵ متر بالا می‌رود. بر روی این ستون‌ها که از گل خام و رسی است، چهار قطعه از تنهٔ درخت که به صورت منشور بسیار قطور تراش داده شده، کار گذاشته می‌شود و واشان‌های قطور چهار سویه ساختمان بر روی این منشورها استوار گردیده، بر روی آن‌ها چوب‌های قطور میخ می‌کنند تا خوشه‌ها را بتوانند روی آن‌ها انبار نمایند.

بام این بنا هم که از گیاه مخصوصی به نام لی پوشیده شده به شکل منشور کله قندی است. عمومأ پوشش سقف کندوج را کلوش (ساقهٔ برنج)، گالی (نوعی گیاه مردابی) و به ندرت لت پوش (تختهٔ تبر تراش‌خورده) و نیز امروزه سقف کندوج را از شیروانی حلب می‌سازند.

برای رفتن به بام فقط از نردبان استفاده می‌شود. از کف کندوج نیز برای دانه کردن خوشه‌ها بهره گرفته می‌شود.

گفتنی است که در بالای بام پوشالی و مخروطی شکل کندوج، گمج (نوعی ظرف لعابی از جنس خاک رس) را وارونه می‌گذارند و به دین وسیله مانع ورود آب باران از انتهای سقف به داخل کندوج می‌شوند. از مهم‌ترین مزایای کندوج، بالاتر بودن آن از سطح زمین می‌باشد که باعث می‌گردد با آب باران یا طغیان رودخانه و رطوبت زمین به محصول برنج آسیبی وارد نسازد و باعث فاسد شدن برنج نگردد و از سوی دیگر از نفوذ حیوانات موذی به خصوص موش به داخل انبار برنج پیشگیری می‌نماید.

از ویژگی‌های بارز معماری بومی در ساخت کندوج این است که در میانهٔ آن هواکشی جهت جریان هوا تعبیه می‌شود که سبب خشک شدن برنج می‌گردد.

بنا به تجربیات و شنیدارها اگر شلتوک برنج در کندوج بماند، پخت و طعم جالبی خواهد داشت. گفتنی است برای کشیدن برنج به کندوج از چوب دو شاخه شبیه دوخالنگ یا چنگک که به شکل عدد هفت می‌باشد استفاده می‌شود که یک سرش وصل به طناب است و سر دیگر را در برنج دَرز فرومی‌کنند و از زمین به بالای کندوج می‌کشند.

📚منابع

  • تلخیصی از نامه فرهنگستان/ بهار ۱۳۸۰ - شماره ۱۷؛ نویسنده: کتابی، احمد صفحهٔ ۷۲
  • هزار توی معماری بومی گیلان زمین/ خانی خلیفه محله، داوود
  • واژه‌نامه بزرگ تبری
  • فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده
  • کندوج؛ یادگار معماری بومی شمال :https://article.tebyan.net/170572/كندوج-يادگار-معماري-بومي-شمال
  1. نصری اشرافی، جهانگیر (١٣۸۱). واژه‌نامه بزرگ تبری. به کوشش حسین صمدی و سید کاظم مداح و کریم الله قائمی و علی اصغر یوسفی نیا و محمود داوودی درزی و محمد حسن شکوری و عسکری آقاجانیان میری و ابوالحسن واعظی و ناصر یداللهی و جمشید قائمی و فرهاد صابر و ناعمه پازوکی. تهران: انتشارات احیا کتاب. ص. صفحه ۱۷۰۲ جلد سوم.
  2. ستوده، منوچهر (١٣۹۵). فرهنگ گیلکی. فرهنگ ایلیا. ص. صفحه ۲۵۳.

    کندوج برنج چیست

    کندوج ، انبار و سازه اصلی حفظ و نگهداری برنج می باشد

    💥کندوج چیست؟

    کندوج ، انبار شالی برنج است، اتاقکی که در ارتفاع بالا ساخته می شد و در گذشته برنج را پس از برداشت در آن نگهداری می کردند تا در زمان مناسب ، آن را سفید نموده و مصرف نمایند.

    کندوج، ۴ پایه چوبی دارد و اتاقک هرمی شکل آن نیز از دو متر به بالاتر از سطح زمین ساخته می شود.

    کندوج ها بستگی به توانایی کشاورزان ، در اندازه های کوچک یا بزرگ ساخته می شد. کشاورزی که زمین بیشتر و محصول بیشتری داشت، کندوج بزرگ تری نیز داشت .

    کندوج عابدینی در موزه میراث روستایی گیلان ، قدیمی ترین و بزرگ ترین کندوج ایران است.

    موزه میراث روستایی گیلان زیر نظر یونسکو اداره می شود .

    کندوج نام های دیگری دارد که مهم ترین و پر کاربرد ترین واژه دیگر آن، کوندوج است.

    علت اصلی ساخته شدن کندوج در ارتفاع بالا

    علت اصلی بالاتر بودن کندوج از سطح زمین ، رطوبت بالای شمال است.

    در گذشته که ایزوگام و عایق کاری به شکل کنونی وجود نداشت و در هوای پر رطوبت شمال که اگر یک متر، زمین را می کندید به آب چاه می رسیدید، باید سازه ای وجود می داشت که بتوان برنج را هم از رطوبت حفظ کرد و هم از باران های سیل آسایی که گاهی، خانه و محصول کشاورز را به شدت در معرض خطر قرار می داد، در امان نگاه می داشت.

    بنابراین کندوج ها، با همان سبک و الگوی خانه های گیلانی اصیل ایران، در ارتفاع و بر روی پایه های چوبی ساخته شدند تا کشاورز را از گزند چنین تهدیدهای پر رطوبتی حفظ نماید.

    البته قرار داشتن برنج در کندوج و در ارتفاع بالا، مزایای دیگری نیز دارد که می توان به در امان بودن برنج از شر حیوانات ( موش ، مار و حیوانات خانگی) و هم گردش و تهویه هوای مناسب تر اشاره کرد.

    پایه کندوج برنج از چوب های قطوری ساخته شده است

    چوبی که در پایه کندوج به کار رفته است ، هم چون عایقی در برابر رطوبت زمین شمال عمل می کند

    ساختمان کندوج برنج چگونه است؟

    پی و اساس کندوج ، بر چهار چوب گرد و کلفت است. سپس بر روی این چوب ها، چهار پایه کلفت و قطور دیگر قرار دارد. شکل این پایه ها ، به صورت مخروط است. این پایه های چوبی ، عایق اصلی بین اتاقک کندوج و رطوبت زمین هستند. سپس بر روی این چهارپایه ، اتاقکی قرار می گیرد. جنس اتاقک از کاه گل، چوب ، الوار یا تخته است. سقف هم بر روی این اتاقک قرار می گیرد و ساختمان کندوج را کامل می کند.

    سقف کندوج برنج ، با گیاه گالی پوشانیده می شد

    سقف کندوج برنج ، با کلوش پوشانیده می شد . کلوش همان ساقه خشک شده برنج است. از گیاه مردابی گالی نیز استفاده می شد.

    سقف کندوج برنج

    سقف کندوج ، معمولا از ساقه برنج ( که محلی ها به آن کلوش می گویند) ساخته می شد. گیاهی به نام گالی در مرداب ها وجود دارد که از آن هم برای ساخت سقف کندوج استفاده می شد.

    ساختن سقف کندوج تخصص خاصی داشت و معماران مشخصی می توانستند که این کار را انجام بدهند. کار هر کسی نبود. کاه ها می بایست با روش خاصی بر روی کندوج قرار داده می شدند. اگر این کار به درستی صورت نمی گرفت، با بارش های شدید باران در گیلان ، آب به داخل کندوج نفوذ می کرد. شکل هرم گونه کندوج سبب می شد که زهر شدت باران کاسته بشود. گویی نیزه ای رو به آسمان که لشکر سربازان باران را به کناره هایش هدایت می کرد و مانع نفوذ باران به داخل کندوج می شد. در بالای کندوج نیز یک گَمَج (گماجدون = ظرف سفالی ) قرار داده می شد. بنابراین آب، به هیچ صورت نمی توانست به داخل کندوج نفوذ کند.

    برنج ها در داخل کندوج، احساس خوبی داشتند. احساس خوبی از امنیتی که کندوج و سقف آن برایشان به ارمغان می آورد.

    با پیدایش حلب و افزایش کاربرد آن ، سقف کندوج ها ( همانند دیگر خانه های شیروانی در شمال ) ، به حلب تغییر جنسیت داد. دیگر از کاه استفاده نشد. اما همان شکل هرم گونه کندوج باقی ماند.

    در بالاترین نقطه کندوج برنج، یک ظرف سفالی قرار داده می شود تا آب باران، به هیچ صورتی نفوذ نکند

    در بالاترین نقطه کندوج برنج، یک ظرف سفالی قرار داده می شود تا آب باران، به هیچ صورتی نفوذ نکند

    کندوج چگونه از برنج محافظت می کند

    برنج خوراک درجه یک موش هاست. مخصوصا برنج درجه یک گیلان. موش ها ، عاشق برنج هستند. آنها برنج ایرانی را خام خام می خورند. ( برخلاف برنج خارجی که اگر صد کیلو بگذارید جلوی موش، لب به یک دانه اش هم نمی زند!) پرندگان هم که از مشتریان همیشگی برنج ایرانی شمال بوده و هستند. حشرات هم می توانند در لای ساقه های خشک برنج خانه کنند. همچنین برنج درو شده ای که هنوز ساقه دارد ، یک تختخواب راحت و گرم و نرم برای مارهای شمال است. به همه اینها ، رطوبت را هم اضافه کنید. آن هم رطوبت 100 درصد شمال. چه از آب باران و چه از سوی زمین.

    کندوج برای شلتوک برنج، یک موهبت است. کندوج از شلتوک در مقابل همه این موارد دفاع می کند. کندوج، محافظ برنج در طولانی مدت است.

    فضای شاه نشین زیر کندوج برنج ، فضایی دلنشین و دلچسب برای خانواده کشاورز بود.

    فضای شاه نشین زیر کندوج برنج ، فضایی دلنشین و دلچسب برای خانواده کشاورز بود.

    کاربری فضای شاه نشین زیر کندوج برنج

    در زیر کندوج ، فضای شاه نشین کندوج قرار داشت. از آن فضا استفاده های گوناگونی انجام می شد. هم محلی برای استراحت کشاورز و خانواده اش و هم محلی برای کار آنها بود. کار به معنای تولید صنایع دستی .از حصیر و سبد و زیر سفره ای و زیرقابلمه ای گرفته تا کارهای دیگر. حتی دسته پیازها را هم برای مصرف سالیانه در زیر آن آویزان می کردند. یا کدوها . در واقع محلی برای خشک کردن هم به حساب می آمد. ماهی شور هم در صندوق های زیر آن گذاشته می شد.

    در کنار همه این موارد، صاحب کندوج می توانست با خانواده یا مهمانان خویش، در زیر سایقه کندوج بنشیند و ازفضای اطراف خویش لذت ببرد. از وزش باد در لابلای درختان تبریزی و صنوبر و در خنکای نسیم باد صبا در شمال . در واقع محلی برای استراحت و به زبان حالا، پیک نیک هم به حساب می آمد.

    کندوج هایی که سقف گیاهی دارند، نیاز به هواکش مستقیم ندارند؛ برخلاف کندوج هایی با سقف حلبی.

    کندوج هایی که سقف گیاهی دارند، نیاز به هواکش مستقیم ندارند؛ برخلاف کندوج هایی با سقف حلبی.

    چگونگی تهویه کندوج

    کندوج هایی که سقف آن با ساقه خشک شده برنج ( کلوش) پوشانیده می شد، نیاز مستقیم به هواکش نداشتند؛ چرا که انتقال هوا از لابلای گیاه به صورت طبیعی انجام می شد.

    اما بعدتر که سقف کندوج های برنج به فلز حلب تغییر یافت، نیاز به هواکش مستقیم وجود داشت. علت آن بود که حلب در زیر گرمای تابش مستقیم آفتاب ، داغ می شود . حال اگر هواکش ای وجود نداشته باشد ، برنجی که در داخل آن قرار دارد، دم می کشد و پخته می شود. ( در واقع خراب می شود)

    به زبان دیگر ، برنجی که برداشت شده خیس است . منظور از خیس بودن برنج، رطوبتی است که در سبوس و ساقه و خود برنج وجود دارد. در نتیجه اگر سقف حلبی کندوج ها ، هواکش ای نمی داشت ، شبیه به ظرف دم کش برنج عمل می کرد و برنج را می پزاند. بنابراین بر بالای کندوج هایی با سقف حلبی ، معمولا یک یا دو هواکش قرار داده می شد. جهت این هواکش ها نیز به سمت پایین قرار داده می شد تا آب باران به داخل کندوج وارد نشود.

    کندوج در جایگاه انبار غذای اصلی کشاورز

    در گذشته ، کارخانه های شالیکوبی به شکل کنونی وجود نداشت. در شمال کشور ، نان و گندم هم به گستردگی زمان کنونی ، مصرف نمی شد. کشاورزان باید در طول سال برنج مصرف می کردند. تفاوتی نداشت که صبحانه ، ناهار یا شام باشد. برنج ، غذای اصلی کشاورزان شمال بود. بنابراین باید به روشی این برنج را نگهداری می کردند.

    کندوج ها به همین منظور ساخته شده بودند. آنها شلتوک برنج را برای مدت طولانی نگهداری می کردند. البته برنج به صورت پوست کنده در کندوج قرار داده نمی شد. بلکه دانه های برنج با همان لایه سبوس شان نگهداری می شدند. حتی با ساقه هایشان. علت این بود که ماندن برنج در پوست ش یا ساقه اش، ماندگاری آن را افزایش می دهد.

    به هر حال غذای خانواده کشاورز در طول سال، از همین کندوج تامین می شد و از این نظر نیز کندوج ها دارای اعتبار زیادی پیش اهالی خانه روستایی بود.

    کندوج برنج در رودسر ؛ در کنار خانه و مزرعه کشاورز

    کندوج برنج در رودسر ؛ در کنار خانه و مزرعه کشاورز

    سرنوشت کندوج

    با افزایش مصرف نان و تغییر ذائقه مردم ، دیگر کشاورز نیازی نداشت که شلتوک برنج را برای مدت طولانی نگهداری نماید. کارخانه های شالی کوبی نیز، به سرعت پوست برنج را می کندند و آن را سفید می کردند. با گران تر شدن قیمت برنج، دیگر نگهداری آن هم برای کشاورز با زحمت بیشتری همراه شد. مهاجرت روستایی ها به شهرها و کاهش جمعیت ثابت روستاهای شمال نیز ، نیاز به نگهداری طولانی مدت برنج را کاهش داد.

    ماهیت برنج هم از کالایی که برای مصرف سالیانه کشاورز بود ، به کالایی که با فروش آن ، درآمد برای کشاورز حاصل می شد، تبدیل پیدا کرد. یعنی در حال حاضر داد و ستد برنج ، سود بیشتری از خوردن آن برای کشاورز دارد.

    همه اینها سبب شد که رفته رفته ، استفاده از کندوج ها کمتر و کمتر بشود و در این سال ها، خارج از موزه ها، دیگر اثر زیادی از کندوج های گیلان یافته نمی شود. مگر به تعداد کم و انگشت شمار در هر روستا که درون آن هم ، جز خاطره ای از شلتوک های نازنین برنج ایرانی ، چیز دیگری یافت نمی شود .

    پیشنهاد ساخت کندوج های مدرن

    البته از سوی دیگر ، همین از رده خارج شدن کندوج ها ، سبب شده است که عطر برنج ها نیز کمتر بشود و مردم دیگر نتوانند از بو و رایحه بیشتر برنج های قدیمی ایرانی بهره مند بشوند؛ (در مقاله چرا برنج ها ، عطر و بو ندارند بیشتر توضیح داده ایم ) بنابراین پیشنهاد می شود که مهندسان کشاورزی و سازه های عمرانی و معماری در کشاورزی ، به کارکرد کندوج ها و نقش آنها در بهره وری برنج، توجه بیشتری نمایند و تلاش کنند که با به روز کردن کارایی آنها در زمان حال، کندوج های مدرن را تولید نمایند تا خط تولید برنج ایرانی ، کیفیت و بهره وری بیشتری را تجربه نماید و بیشتر از حتی گذشته ، ارتقا یابد و به قله دلخواه تری برسد.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#معرفی_نویسندگان_پژوهشگران
#بازنگری_سنت_های_مازنی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─


چهارشنبه چهارم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 12:21 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📝کلمات ، اصطلاحات ، واژگان و افعال ِمازندرانی :

🌍شرق مازندران

💠وِرگ تَلی =
کوله خاس ،گیاهی بوته ای همیشه سرسبز ، سایه دوست ، در ارتفاعات جنگل های هزارجریب مازندران در کنار شور تلی یا میش تلی یا چلم در مناطق سرد و مرطوب رشد میکند . برگهایش کمی پهن و اطراف و نوک برگش ، تیغ یا خار دارد ،
گیاه بوته ای همیشه سرسبز با برگهای کاذب و غیر حقیقیِ پهن با تعداد تیغ بیشتر در اطراف و نوک برگ و مشابه ویژگی شورتَلی .

💠نُمزه = نامزد
💠واری =
پسوند شباهت شبیه مانند نظیر . تِه واری یعنی مانند تو
💠وَچه سول = خردسال ، بچه سال
💠وِجه = وَجَب

💠وِرزا =
گاو نر کاری برای وَرز و شخم زدن زمین کشاورزی ، گاو نری که قادر به تولید مثل نیست
💠وَرف = برف
💠وِسّ ِ ، وِسِّن =
خواستن ، بایستی ، بایستن ، طلبیدن
وِسّی وِنِ همراه بوری اَنده گِله نَکان ! میخواستی باهاش بری

💠وَک لیز ، وَک لیس =
جلبک سبز داخل آبشخور یا نُ یا حوض
💠وَل و وِل =
کج و معوج، نامنظم و بی انضباط ،شل و وِل ، شِلَخته، بی سر و پا ،
💠وَلِ گِس =
گردن کج ، کنایه از افتاده و سر به زیر

💠وَنگ ، وَنگ ُ وا =
سر و صدا، داد و بانگ و فریاد
💠سَنُوگَر = شناگر
💠هَمِش =
همیشه ، همه اش ، تمامش
💠هِمِند = حیاط ، جای و زمین وسیع و باز و یکنواخت و هموار

💠هِوا = هَوا
💠یابو = اسب نر بارکش
💠یارو =
طرف مقابل ، دوست ِ قهر کرده ، فلانی ، یارِ + او یا معشوقه ،
💠یِتّا اِتّا = یک دانه ، یک عدد ، یک تا

💠خام شور میش تلی ، جِز ،جِزه ، جیز =
کوله خاس، گیاه همیشه سبز با یک تیغ در نوک برگش، دارای میوه گوشتی شبیه گوجه ریز قرمز رنگ ، سایه دوست ، در ارتفاعات سرد و مرطوب جنگل هزارجریب رشدمیکند.

💠خار آدِم = آدم سالم و خوب
💠حَرُوم هَرِشت هَرِش =
حیف و میل کردن ، هدر دادن
💠آ بِرا ! =
ای برادر ، (از اصوات تعجب ، افسوس، نااُمیدی، گِله)

💠آب چِک =
آن قسمت از شروانی یا سقفی که قطرات باران می چکد ، آن قسمت از زمین که آب ناودان میریزد
💠اَبلِق =
اسب و حیوان دو رنگ و خال خالی ، اسب قهوه ای با دست دو پای سفید
💠بِن بیاردِن =
از ریشه در آوردن ( گیاه و درخت و سبزی )

💠بِن بیار =
از ریشه در بیار ( فعل امر)
💠بِن بَکِت = نَسِل بَکِت =
نوعی نفرین نسل و ریشه کسی منقرض شود منقطع شود نابود شود
💠بِن =
پایین ، زیر ، تَه ، واحد شمارش پیاز و سیب زمینی

💠چَک چو بَویئِن =
از دست دادن جان ، بی جان شدن ، جان دادن ، چَک یعنی پا ،
💠چَک بَزُئِن =
دست و پا زدن و تکان دادنِ پا هنگام جان دادن و درد.
💠جان کَندِش هِکاردن =
جان دادن ِ لحظه آخر عمر( احتضار)

💠سیرانگ هدائِن =
فریاد و بانگ‌ِ بلند و موزون ِ گالش ها و چوپانان در جنگل های هزارجریب مازندران( برای دور کردنِ حیوانات وحشی از دام اهلی)

💠وَنگ هِکاردِن =
صدا زدن ، صدا کردن
شونگ( او) هِکاردِن= فریاد زدن ، شیوَن و جیغ و داد و بیداد کردن
💠شِواش هِدائِن =
صدای دسته جمعی ِ زنانِ هزارجریبی برای اِبراز شادی و خوشحالی هنگام جشن عروسی.

💠مار دِنگُوئِن =
گوساله را پیش گاو مادر آوردن جهت خوردنِ شیر پستان
💠گَره جینکا = آبخانه =
ظرف ادرار نوزاد در گهواره که قدیم از جنس کوزه و بعدها از جنس حلب یا روی بوده است ، برای نوزاد پسر از نِی و موم هم در داخل ظرف استفاده میشد.


💙ضمایر فاعلی مازنی:
🌻مِن = من
🌻تِه= تو
🌻وِه= او ، وِی
🌻اِمان = ما
🌻شِمان = شما
🌻وِشُون = ایشان ، آنها
مثال : اِمان ،زمین سَر دَویمی ، ما سر زمین یا مزرعه بودیم


💙ضمایر مالکیت در زبان محلی هزار جریبی مازندران :


🌻مِنِه، مِنِ ، مِئِه ،مِ = مال من
🌻تِنِه ، تِئِه ،تِ ، شِمِه= مال تو
🌻وِنِه = مال او
🌻اِمانِ = مال ما
🌻شِمانِ = مال شما
🌻وِشُونِ = مال آنها یا ایشان

مثال : وِشُونِ وَچه = فرزند آنها
🌐
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

چهارشنبه چهارم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:51 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

پژوهش اِدمُلّاوَند:
#مازنی

📜مجموعه ظروف ِ چوبیِ آشپزخانه مازنی

#کَچه (قاشق)،

#کَف زَن(کفگیر چوبی)،

#دُنه شور (کاسه گرد و بزرگ ِ برنج شور)،

#کِتِرا (کف گیر ِ تهیه اِسپِه حِلوا یا مالت یا حلوای سفید)،

#پلاگیر یا پِلگیر ( کفگیر).‌

#دُون پاش،دُونه پاج (سینیِ گرد و کمی گود برای تمیز کردن برنج و غلّات)،

#لاکچه، لاک غذا خوری خردخار (برای خوردن گِرماست پِلا توسط گالش)،

#گَتِ لاک (تشت چوبی بزرگ برای درست کردن خمیر ،نگهداری نان تنوری،سابیدن کَشک)،

#جوله ( پارچ و ظرف دوشیدن شیر گاو و نگهداری لبنیات)

#کَلِز،دِم تِلا پِلگیر، گَلیز (وسیله‌ای برای برداشتن شیر و دوغ ، پیمانه لبنیات ، انتقال آب از ظرف بزرگتر به ظرف کوچکتر ،نگهداری کَره حیوانی )،

#قندچوله (خرد کردن قند)،

#تنباکو چوله (ظرف نگهداری توتون تنباکو)

#دَستچو (چوبدستی عصا).

#کیله (پیمانه اندازه گیری غلّات)،

#چو سینی ،

#طاس و دوری (کاسه و بشقاب چوبی)

#چو قَندُن (قندان چوبی)،

#چویی آبخوری (لیوان چوبی)،

#چو مِلاقه و چو آبگِردُون (ملاقه بزرگ چوبی) ،

#سِ توکن (مثل گوشکوب برای نیم کوب کردن سیب وحشی)

#تِلِم یا دارکِلا (ظرف چوبی برای تبدیل ماست به کَرِه و دوغ)،

#کَندِل (کندوی زنبور عسل)،

#نون کَر یا نون ساز ( وردنه)،

#دُونه توکِن،چال توک ( هاونِ آسیاب و خرد کُن برنج و ارزن )،

#سیر تخته،نِمک سوُتخته ( تخته کار).

#خمیر ِ آش تیر زن‌، خمیرتیرزَن‌

#چوو (چوب نازکِ رول کردن خمیر برای بُرِش و تهیه رشته خانگی)

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

💌شمه سال و ماه خِش

بَشِن غمّـه ته دل، غــم جا نداره
خِشی تا نیشتـه،غـم معنا نداره
اَمه دیّن خَله سختــه شه دومّه
که ره وینّی «غم ِ دنیا» نداره؟!


غمت را دور بریز تا دردلت جایی نداشته باشد
تا خوشی بردلت نشسته، غم معنایی نداشته باشد
زندگیمان خیلی سخت است خودم می دانم
ولی تو، چه کسی را میبینی که غم دنیا نداشته باشد؟!

#حوا_واحدی_گشنیانی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

چهارشنبه چهارم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:50 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📜خوراکی های سنتی مازنی

#رِزه_نون (نان ریز ) کاچیله نون


🔸در جشن ها ،اعیاد، سوغاتی و خصوصا سوغاتی همراه عروس خانم پخته می‌شود.

کوچکتر و سفت تر از تندیر نون، دارای چاشنی ها مثل روغن و کره، شیر، آب پنیر، ادویه جاتی مثل زردچوبه، رازیانه (واتک) و دارچین ،شکر و نیز گاهی گردو کنجد سابیده.

📌گردو و شکر یا کنجد را باهم سابیده و درون مغز خمیر قرار می‌دهند و بچه های امروزی به آن نان گردویی (اغوز دله نون )هم می گویند .
بسیار مقوی ،خوشمزه و نانی است که بدون هیچ خورشتی می‌توان آنرا میل کرد .
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

چهارشنبه چهارم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 0:21 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

پژوهش اِدمُلّاوَند:


# کِرچال

«کرچال» هنر اصیل دست زنان مازندرانی

کرچال یا جاجیم‌بافی یک صنعت دست است که در آن از طریق بافتن الیاف پنبه یا پشم توسط دستان بافندگان، فرش‌ها یا پتو‌های سنتی تولید می‌شود. این صنایع دستی در برخی از مناطق مازندران تاریخی دیرینه دارد. جاجیم‌ها عمدتاً با رنگ‌های طبیعی و الگو‌های سنتی تزئین می‌شوند و برای پوشش کف خانه‌ها، زمین‌های نشیمن، تزئینات دیواری و قالیچه‌های تزئینی استفاده می‌شوند. هرچند هنوز جاجیم‌بافی جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ و هنر ایرانی دارد، اما زمانی در روستا‌های مازندران از جمله بندپی شرق و غرب، به عنوان یک هنر و منبع درآمد بوده که اکنون به تعداد انگشتان یک دست هم هنرمندی در این رشته در این مناطق فعالیت نمی‌کند.


کرچال در استان مازندران تا آنجایی که من اطلاع دارم دو معنی دارد اول اینکه کار + چال که کار به معنی کسانی که با دست پارچه می بافتند می گفتند کار باف که اکثرا به پارچه های پشمی مثل چوغا گفته می شد و چال به همان چاله ای که زیر دستگاه چوبی قرار داشت تا پای بافنده جهت بالا و پایین کردن ورد ها به وسیله پدال ورد استفاده می شد تا بافنده بتواند راحت تر کار کند که مخفف کار + چال به مرور زمان به کرچال نام یافت

معنی دوم اینکه چون دستگاه چوبی در زمان قدیم در انبار خانه قرار می گرفت و چون مرغ (کرک)داخل چاله زیر دستگاه تخم می گذاشت به حالت عامیانه به آن دستگاه پارچه بافی چوبی گفته شد کرکچال و بعد به مرور زمان به کرچال تغیر نام یافت.

✍️روح الله مهدی زاده


💥خطر کورشدن گره هنر کرچال بافی در مازندران

امروزه بسیاری از هنرهای دستی که از مادران و گذشتگان ما اعم از جاجیم بافی، پتو بافی، شمد بافی، لوون (چادرشب)، سفره بافی و غیره به عنوان هنر، کار و درآمد به ما ارث رسیده رو به فراموشی است.

زمانی در روستای های مازندران از جمله بندپی شرقی صنایع دستی به عنوان هنر و منبع درآمد بوده، اکنون به تعداد انگشتان یک دست هم در منطقه بندپی شرقی انجام نمی‌شود.

فرح ناز پورکیا از روستای بندپی شرقی بابل یکی از هنرمندان صنایع دستی در حوزه کرچال بافی است که این هنر ارزنده را از مادر به ارث برده است.

وی در گفت‌و گو با ایسنا اظهار کرد: هنر کرچال را از مادرم یاد گرفتم و به صورت حرفه ای در شهرپلور آموزش دیدم ۶ سالی است که در این حرفه مشغول به کارم و برای دو نفر هم اشتغالزایی کردم.

وی با اشاره به اینکه در کرچال بافی از نخ مرغوب ویسکوز در کار استفاده می کنم، افزود: در تهیه نخ مرغوب به عنوان مواد اولیه بافندگی دچار مشکل هستیم و یا باید به قیمت بسیار زیادی خریداری کنیم که به صرفه نیست.

این هنرمند صنایع دستی با اشاره به اینکه هدف من از انتخاب این هنر احیاء این هنر فراموش شده نیکان و منطقه ما است، تصریح کرد: هزینه تهیه مواد اولیه نخ و هزینه پرداخت مالیات اداره دارایی در شرایط سخت اقتصادی که فروش چندانی نداریم ما را از ادامه کار ناامید کرده است.

پورکیا بابیان اینکه اگر زیرساخت های این هنر فراهم شود کشورهای دیگر خریداران خوبی برای این صنایع هستند، خاطرنشان کرد: با واسطه خریدارانی از کشور ترکیه، ژاپن و کانادا داشتم.

وی ادامه داد: فروش آنلاین به تهران، تبریز، همدان، آمل و بهنمیر داشتم و اگر مسئولان دغدغه صنایع دستی داشته باشند و زمینه فروش محصولات را برای هنرمندان صنایع دستی فراهم کنند این ظرفیت وجود دارد که برای جوانان منطقه اشتغالزایی شود.

ارتباط نوغانداری و کرچال بافی

این هنرمند بابلی یادآور شد: نوغانداری یکی از شغل های تاثیر گذار در حوزه ما در تامین مواد اولیه نخ است که در گذشته هنرمندان ما با نوغانداری که خود انجام می دادند با استفاده از نخ آن برای تولیدات گرچال استفاده می شد.

وی ادامه داد: در حال حاضر به سبب عدم حمایت مسئولان از نوغانداری وضعیت این صنعت در منطقه مناسب نیست، مردم منطقه به سبب جنگل نشینی قادر به غرس درخت توت نیستند اگر شرایطی مهیا می شد که در مکان های مناسب تری غرس می شد این صنعت می تواند جایگاه مهمی در صنعت به خود اختصاص داده و اشتغالزایی ایجاد کند.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ 𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

💥کرچال


📍اَجزاء و ابزار تشکیل‌دهنده کِرچال :

شاخ:
پِش نُواَت:
پِش تِک:
کَتِل:
شونه:
ماکو:
وَرد:
قرقره و چرخک:
پِلِ چُو:
پِی تِک:
پِی نُواَت:
دَس چُو:
تَخت کرچال:

📌شاخ:
ابزاری است که در حفره درون پِش نُواَت قرار می‌گیرد و با طنابی به محل نشستن بافنده وصل است و برای سفت کردن قسمت بافته شده به کار می‌رود.

📌پِش نُواَت:
چوب افقی که در پایه‌های عمودی دستگاه قرار می‌گیرد که بر روی آن چوبهای کوتاهی قرار دارد که نخ‌های تار به دور آن پیچیده شده است.

📌پِش تِک:
چوب عمودی که پِش نواَت به آن متصل است.

📌کَتِل:
دو عدد چوب که در قسمت زیرین دستگاه جهت قرار گرفتن پای بافنده تعبیه شده که به وسیله آن بافنده تارها را از یکدیگر جهت بافت و عبور دادن ماکو از میان تار استفاده می‌کند.

📌شونه:
وسیله‌ای چوبی که تارها از میان آن گذشته و پس از هر رج بافت بر روی قسمت بافته شده کوبیده می‌شود.

📌ماکو:
(تا وَر اور) ابزاری چوبی که نخ تُون جهت بافت به دور آن پیچیده شده است.

📌وَرد:
دو چوب موازی به اندازه ۵۰ سانتیمتر که میان تارها قرار می‌گیرد و میان آن با رشته نخ‌های کنفی تقسیم شده که تارها از میان آن می‌گذرند.

📌قرقره و چرخک:
از یک طرف ورد را نگهداشته و از طرف دیگر به وسیله طناب به پِلِ چُو وصل است.

📌پِلِ چُو:
چوبی است افقی در بالای دستگاه کرت چال که قرقره و چرخک را نگه می‌دارد.

📌پِی تِک:
چوب‌های افقی انتهای دستگاه.

📌پِی نُواَت:
چوبی است مدور که نخهای تار به دور آن مانند کلاف پیچیده شده و با حرکت بافنده کلاف نیز باز می‌شود.

📌دَس چُو:
چوبی است که در زیر دستگاه کرت چال در سوراخی که در پش نوات تعبیه شده قرار گرفته و برای سفت یا شل کردن پارچه بافته شده استفاده می‌گردد.

📌تخت کرت چال:
قسمت چوبی از دستگاه که بافنده روی آن می‌نشیند.

📌تُون:
نخ‌های پود که در داخل ماکو پیچیده شده است.

#دارایی
«در گذشته چادرشب­هایی که از ابریشم بافته می­شد «دارایی» نام داشت که مخصوص اعیان منطقه بوده است. همچنین در گذشته از دستگاه کرت چال علاوه بر بافت #چادرشب، برای بافت #جاجیم و #سفره و #شَمِد نیز استفاده می‌شد.

✍سپاس از جناب محمد عابدی فیروزجایی

📎برخی اجزای کرچال مرسوم در بندپی

➕سلام علیک
➕نواِرد
➕مَتی
➕گو کلِّه
➕مارسِه
➕چَلیزه
➕تاگِننه کا
➕شون سَر
➕چَل
➕دیگ

✍سپاس از جناب سیف اله همایونی باکر

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:19 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

پژوهش اِدمُلّاوَند:
#کیجابوربندپی

📜نقش {کیجا} در {کیجابور} که پس از سالها هنوز قابل مشاهده است و اکنون روزی نیست که مردمان زیادی در آنجا برای دیدن آن مکان دیدنی نروند.
📌نام این کیجا چیه؟
📌وی نامزد چه کسی بود؟

💌نظر از شما

📨و پاسخ مستند از ادملاوند

🟡بزودی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#کیجابور

📎نظر مخاطبین ادملاوند:

✍اینجور که در داستانها هست متفاوت هست با حرفهای گوینده در فیلم،داستان از این قرار است که این دختر از جنگجویان و شمشیرزنان قهار #بندپی بنام #صنم بود و وقتی سپاهیان اعراب به این مکان حمله کردند او در رکاب #فریدون همانند دیگر مردان مازندرانی و #بندپی جنگید و تا آخرین لحظه مبارزه کرد سپاهیان اعراب نیز شکست خوردند

📌 و در این بین این دختر در بین افراد جنگجوی اعراب گیر افتاد و همچنین پدرش نیز در آن جنگ بوده و وقتی دخترش را در آن حال دید گفت: ((کیجا بور))،یعنی دخترم فرار کن ،که ناگهان کوه باز شد و دختر در آن جای گرفت و اون سپاهیان اعراب در دام افتادن و یکی یکی سربه نیست شدن و در روز بعد جشنی بپا کردن که هنوز آن جشن را همه ما در تاریخ ۲۶ #عیدماه ادامه میدهیم، آتش روشن میکنیم و احساس شادی می کنند مردمان #بندپی و همچنین مراسم های متعدد فرهنگی (امیری خوانی) و ورزشی (کشتی) که در این راستا به شادمانی می‌پردازند.

📌شاید من هم بعضی از مطالب رو جابجا کردم،می توان در این مورد بیشتر تحقیق کرد.

📌البته سردار لشکر عرب احتمالا در آن روزگار #ضحاک بود، که پدرش شاه عادلی بود و وقتی بعد از پدر به شاهی رسید توسط اهریمن و نفوذ شیطان که شبیه آشپز شد، روزی بعد از غذای لذیذ دادن به $ضحاک، دو دستش را روی دوشش گذاشت که از هر دوشش ماری بیرون آمد، که بعد ها به #ضحاک_ماردوش لقب گرفت و تحت سیطره شیاطین و اهریمن بلای زیادی بر مردم ایران وارد کرد.

📌در داستان های #فردوسی هم از افتخارات این جنگ مردمان #بندپی از طرف مردم #مازندران به سرداری #فریدون در مقابل شاه ظالم عرب #ضحاک نام برده شد، و حتی در ثصویرها و نمادهایی که در سر قبر #فردوسی هست ،می توان آنها را مشاهده کرد.
هر ساله سر قبر فردوسی میرم و این نمادها را دیده ام.

📌جوانان بیشتر تحقیق کنند،مخصوصا دانش آموزان علوم انسانی

✍همایون خدادی تشونی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#کیجابور

✍آمده است سلطان ملازمان و همراهانش برای شکار از منطقه کیجابور در حوالی روستای بندپی عبور می‌کرد که به دختر زیبارویی بر می‌خورد، و دستور می‌دهد تا دختر را به بارگاه او بیاورند. چون دخترک تا آن زمان پاک و معصوم از گناه بوده، ندایی از درون به او الهام می‌شود که " کیجا بور!" یعنی دختر فرار کن و خود را از گناه برهان. دخترک به سمت کوهستان پیش می‌رود، اما سلطان رهایش نمی‌کند و در پی او روانه می‌شوند. درست زمانی که دخترک از نفس می‌افتد و دیگر توان فرار ندارد، به فرمان خدای ارحم الراحمین کوه دهان باز می‌کند و دخترک را می‌بلعد و دخترک از گناه محفوظ و مصون می‌ماند.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلم
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#افسانه_کیجا_بور

✍افسانه #کیجابور (دختر برو) یکی از قدیمی ترین و در عین حال مشهورترین افسانه های مردم منطقه بندپی بابل است.
📌این افسانه منتسب به اتفاقی است که در منطقه ای به همین نام یعنی " کیجابور " رخ داده است.

🌍این منطقه در بندپی در جنوب بابل و تقریبا ۲۰ کیلومتری شهر بابل واقع است.

📜داستان به سال های بسیار دور برمی گردد. زمانی که سلطانی به همراه ملازمان و همراهان خویش برای شکار یا گذر از این منطقه عبور می کرد در مسیر خود و درگذر رودخانه "سجرو" به دختر زیبارویی برخورد می کند و بلافاصله به همراهان خویش دستور می دهد که دخترک را به بارگاه وی ببرند.

📌روایت افسانه از زبان قدمای منطقه می گوید چون دخترک تا به آن زمان پاک و مطهر بوده و عاری از هر گونه گناه، ندایی از درون به وی الهام می شود که " کیجا بور!" که در زبان محلی به معنی این است که " دختر فرار کن" و خود را از گناه برهان. دخترک نیز راه کوه را در پیش می گیرد، اما ملازمان سلطان نیز وی را رها نمی‌کنند و در پی وی روانه می‌شوند تا اینکه دخترک به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر توان فرار ندارد و از نفس می افتد.

📌افسانه می گوید به فرمان خدای ارحم الراحمین کوه دهان باز می کند و دخترک را می‌بلعد و دخترک از گناه محفوظ و مصون می ماند.

📌در میان ساکنین نقل است در نقطه ای که کوه دخترک را بلعیده ، طرح صورت زنی روی سنگ ها نقش بسته است.

📌البته جزئیات این افسانه از زبان بزرگان منطقه بیشتر مشخص می شود و برای دانستن تمامی جزئیات آن باید به منطقه بندپی بابل سفر کرد.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلم
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:50 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📜اسطوره‌ها و افسانه‌های مازندران:

✍️مازندران بیش از هرجای ایران زمین دارای افسانه و اسطوره‌های حماسی و عاشقانه است که به عنوان مهم‌ترین قطعه پازل فرهنگی و هویتی مردم این دیار پشت سرسبزی طبیعت پنهان مانده و به مرور زمان چنان گرد فراموشی بر آنها لایه بسته است که حتی برای بسیاری از باشندگانش نیز بیگانه شده است.

مازندران از قدمتی به درازای اسطوره‌های کهن پیشا تاریخی برخوردار است، چنان که این واژه در اوستا " مازنه " خوانده شده و از آن با نام سرزمین دیوان(دیوها) مازنی یا " مازنه اینه دئوه " یاد شده است.مازندران در دنیای اساطیری، چنان اصل و ریشه ای قوی دارد که فرع و شاخه هایش تا جهان واقعیت امتداد می یابد.

افسانه ها و اسطوره ها آینه تمام نمای رنج ها و نیازهای بشری هستند و راه درازی را در دالان تاریخ پیموده اند تا امروز به دست ما رسیده اند.

هنوز تفسیر قاطعی از چگونگی شکل گیری اسطوره ها و افسانه ها وجود ندارد و اسطوره شناسان به تعریف قطعی از این موضوع نرسیده اند و می توان گفت تحقیقات پیرامون این مهم تازه آغاز شده است. از آنجایی که افسانه ها جزو باورهای نهادینه شده یک قوم و ملتند، نمی توان آنها را با قصه هایی چون آلیس در سرزمین عجایب مقایسه کرد. ذات چنین داستان ها و قصه هایی این است که ساخته و پرداخته یک ذهن است در صورتی که افسانه های قومی خاستگاه مشخصی نداشته و در باور جمعی شکل می گیرند.

💥دیو در تاریخ اسطوره ای مازندران

"دیو"، نام و لقب عمومی همه‌ موجودات مافوق طبیعی است. تبرستان یا مازندران از دیرباز سرزمین دیوان(دیوها) بوده و داستان دیوها در این منطقه بیش از هر کجای ایران زمین به چشم می خورد.مازندران در عین حال از جمله مناطقی است که هم در دنیای اساطیری و هم در دنیای واقعی حضوری پر رنگ دارد. در منابع کهن پهلوی بارها به "دیوان" مازندران اشاره شده است.

بنا به گزارش های کهن پیش از اسلام، مازندران هیچگاه منطقه قوم آریایی شمرده نمی شد. در شاهنامه نیز مازندرانیان از جمله دشمنان کیش به شمار می روند. بنا بر شاهنامه فردوسی، از شاهان ایرانی تنها کاووس قصد گشادن مازندران را کرد که به دست دیو سفید که خطرناک ترین دیوان بود گرفتار شد و رستم پس از گذشتن از هفت خوان، دیو سپید را بکشت و شاه را نجات داد.

در باره هویت مازندران، انگاره های متفاوتی وجود دارد همچون؛ جنوب دریای خزر، شامات، یمن، هندوستان، مصر و مغرب و سواحل آفریقای جنوب شرقی هر کدام جداگانه قلمرو شاهنامه دانسته شده است.

در مورد وجه تسمیه مازندران نیز نظرات به همین اندازه متعدد و متفاوت است به نحوی که نمی توان در این مورد هیچگونه اظهار نظر قطعی کرد. فردوسی در شاهنامه مازندران را با تبرستان یکی دانسته و از توصیفاتش این مطلب کاملا هویداست:

که مازندران شـــــــــــــهر ما یاد باد
همیـــــــشه بر و بومش آباد باد

که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است.

همگان حیات دیو در ایران زمین را با نام مازندران و شاهنامه فردوسی می شناسند و منظومه هفت خوان رستم مشهورترین داستانی است که معروف ترین بخش آن داستان نبرد رستم با دیو سپید مازندران محسوب می شود. با این وصف ف داستان دیو در مازندران به هفت خوان رستم ختم نمی شود. فردوسی در چند بخش شاهنامه از "دیوان" به عنوان موجوداتی افسانه‌ای یاد می کنند که بسیار نیرومندند و با نیروی جادویی خود نیز به کارهای شگفت دست می‌زنند. این موارد به ترتیب عبارت است از جنگ سام با دیوان مازندران در دورهٔ پادشاهی منوچهر، جنگهای کیکاووس و رستم با دیوان مازندران، و پیکار رستم با اکوان دیو مازندران در عهد کیخسرو.

البته ، فردوسی درباره این دیوان که چگونه موجوداتی بوده‌اند، به چه شکل و شمایلی بوده‌اند، چه کارهایی می‌کردند، عادات و رفتارشان چه بوده و موضوع هایی از این‌گونه بندرت سخن گفته و به خوانندگان شاهنامه فرصت داده است تا دیوان این افسانه‌ها را آن‌چنان که خود می‌خواهند و می‌توانند در عالم خیال تصویر کنند. او در مواردی که کم هم نیست لفظ "دیو" را به جای ابلیس و اهریمن و به معنی شخص بسیار نیرومند و توانا یا آدم بد به‌ کار برده است.

لازم است بدانید که در ایران پیش از زرتشت، دیوها مقدس بودند و در کنار دیگر ایزدان پرستش می‌شدند. با پیدایی دین زرتشتی و ریشه دواندن آن در ایران، دیوها از جایگاه خود پایین آمده و در ردیف اهریمنان جای گرفتند. پیروان آیین پرستش دیوان، نکوهش شده و دشمن به شمار آمدند. تصوراتی هم که از آن­ها می‌­شد با گذشت زمان به شاخ و برگ افسانه آراسته شد و به تصور موجود زیانکار و زشت­‌چهره‌ه­ایی به نام دیو منجر شد.

در بخشی از روایت‌­های بر جای مانده از دوران کهن، ویژگی­‌های انسانی دیوان دیده می‌­شود. در گرشاسب‌­نامه، دیوها دارای صفات آدمند و ازتمدن و هنر و دانش و موسیقی برخوردارند. بنا بر شاهنامه، آن­ها بودند که خط و نوشتن را به تهمورث آموختند و جمشید با کمک اینان، بناهای بزرگ ساخت.

در بین سه افسانه فوق، در افسانه لشکرکشی کیکاووس به مازندران و جنگ های کیکاووس و رستم با دیوان این سرزمین، بیش از دو داستان دیگر نبرد رستم با دیو سپید از بارزترین اسطوره ها به شمار می رود.

تقریبا تمامی پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که دیو سپید یا " ارجنگ دیو" نامی اصیل از ادبیات و زبان تبرستانی است و ریشه فارسی ندارد و خود کلمه دیو نیز ریشه تبری دارد و سپس به زبان فارسی راه یافت.

همچنین دیو نماد سرزمین تبرستان یا مازندران بود و در کهن ایران زمین ، به جای تبرستان ، این منطقه را با نام قلمرو دیوان می شناختند. دیوِ سپید بر پایه داستان‌های شاهنامه نام فرمانروای دیوان در مازندران بود.

نخستین باری که سخنی از دیو در شاهنامه می‌آید زمان کیومرث(کیومرس) است. آن‌گونه که شاهنامه می‌آورد، در این زمان هنوز ایرانیان در ابتدای راه یک‌جا نشینی و دامداری و سازمان یابی حکومت و کاخ نشینی شاه بودند. زمان پادشاهی سی ساله کیومرث دوران آرامش بود. با گسترش سرزمین زیر فرمانروایی کیومرث، ایرانیان با دیوان همسایه می‌شوند(سرزمین مازندران) و جنگ بر سر خاک و آب آغاز می شود که سیامک فرزند کیومرث با ساز و برگ جنگی ناکارامد به جنگ دیوان می‌رود و شکست می خورد.

در اینجا دیو به معنای موجودی تقریبا انسانی و دارای اختیار و قوه عقل است. کارشناسان و مورخان معتقد هستند که دیو سپید مطابق شاهنامه فردوسی در کوهستان مازندران زندگی دارد. با هیکل آدمی است. ولی بسیار بزرگ و زورمند:

یکی کوه یابی مر او را به تن برو کتف و یالش بود ده رسن

اما دیو سپید به اعتقادات برخی دیگر از کاشناسان موجودی حیوانی و یا جاندار نبوده و به معنای مکان است. در شاهنامه چاپ مسکو پس از این بیت، دو بیت دیگر می آید که می تواند آنها را در ادعایشان یاری رساند.

کزو بگذری سنگلاخست ودشت که آهو بران ره نیارد گذشت

چو زو بگذری رود آبست پیش که پهنای او بر دو فرسنگ بیش

این بیت به این معنیاست که دیو سپید یک کوه است که پشت آن سنگلاخ و بعد دریای آب جریان دارد. رنگ جلد او سیاه و موی سرش سپید است:

به رنگ شبه روی وچون شیرموی جهان پر زبالا و پهنای اوی

کلید پیروزی شهر مازندران گذشتن از مکان اوست. اگر از او گذر کردی دیگر کسی را یارای مقاومت تو نیست. این خوان هفتم است. در منطق الطیر عطار هم برای رسیدن به سیمرغ باید مراحل مختلف را طی و سرانجام کوه قاف را گذر کرد.

هنگامیکه کاووس به عزم تسخیر مازندران تا دروازه ورودی آن می رسد، به شاه مازندران خبر می برند. او دیو سپید را مأمور سرکوبی کاووس و لشکریانش می کند. دیو سپید با هیکل یک ابر تیره می آید و بر لشکر ایران سنگ و خشت می بارد.

بگفت این و چون کوه برپای خاست سرش گشت با چرخ گردنده راست

شب آمد یکی ابر شد بر سپــاه جهان گشت چون روی زنگی سیاه

چو دریای قار است گفتی جهان همه روشناییش گشته نهــــــــان

یکی خیمه زد بر سر از دود قار سیه شد هوا، چشمها گشته تــار

زگردون بسی سنگ بارید و خشت پراکنده شد لشکرایران به دشت

بدین ترتیب ایرانیان پراکنده می شوند و تعدادی از آنها یکجا با کاووس بینایی خویش را از دست می دهند. بعد از یک هفته دیو سپید می غرد و کاووس را اسیر می کند.

یکی دیگر از ویژگیهای دیو سپید این بوده که در برابر گرمای آفتاب مقاومت نداشته است. او همیشه بیدار بوده و با طلوع خورشید خوابش می برد. رستم از "اولاد" که اسیر و رهنمای اوست، دربارة دیو سپید معلومات حاصل می کند:

بدو گفت اولاد چون آفتــــاب شود گرم دیو اندرآید به خواب

برایشان تو پیروز باشی به جنگ کنون یک زمان کرد باید درنگ

زدیوان نبینی نشستــــــــه یکی مگر جادوان پاسبــــــان اندکی

در ادعای بالا این طور به نظر می رسد که دیو سپید همان دماوند است که در گذشته آتش فشان آن فعال بوده و به دلیل برفی بودنش، سپید و ناتوان در مقابل نور خورشید بود. در مجموع دیو در فرهنگ و ادبیات و همچنین هویت مردم مازندران دارای ریشه کهن و عمیق است. دیو در روزگاری به معنای خدا و در روزگاری دیگر به معنای اهریمن یاد می شد که به اعتقاد کارشناسان تغییر روزگار از زمان پیش از زرتشت و پس از آن ارتباط دارد. امروزه نیز کلمه دیو در زبان محاوره ای مازندران بسیار رایج است و به اهریمن و افرادی اطلاق می شود که دارای خلق و خوی ناثواب هستند.

💥افسانه دیو و پری مازندران

سیطره دیو بر افسانه ها و اسطوره های مازندران تنها به دماوند و شاهنامه خلاصه نمی شود. دیو و پری از دیگر افسانه های مازندران شهر یا به اعتقاد بسیاری شرق خراسان و تبرستان است که علاوه بر تاریخی بودن آن، در اوستا، کتاب دین زرتشت نیز از آن بسیار یاد شده است.

در سال ۱۳۹۶ نیز کتابی با عنوان " بررسی چهره دیو و پری در افسانه های مازندران" توسط فاطمه شمسی برای ریشه یابی و بررسی این افسانه کهن به رشته تحریر درآمد که اکنون در کتابفروشی ها موجود است.

"پری" در اوستا موجودی اهریمنی است و از او به عنوان زنی زیبا و فریب کار یاد شده که با پنهان و آشکار شدن پی در پی و تغییر شکل های گوناگون مردم را می‌فریبد و به بیراهه می کشاند. در هفت خوان‌های رستم و اسفندیار هم زنی زیبا و آراسته است که رود می نوازد و پهلوانان را به شادکامی دعوت می کند، ولی دو پهلوان این اهریمن را می شناسند و او را می کشند.

در لغت نامه آمده است؛ پری موجودی وهمی، صاحب پَر است که ذاتش از آتش است و به چشم نیاید و اغلب نیکوکار، برعکس دیو که بدکار است. پری نوعی از جن به شمار می رود که دارای دو نوع نر و ماده است و در میان ایرانیان به نوع ماده "جن‌پری" گفته اند. به کار بردن لفظ "جن و پری" نیز سبب شده است که معنای زن و مرد از آن به ذهن آید.

💥آرش کمانگیر مازندرانی

آرش کمانگیر از مشهورترین و عمیق ترین اسطوره سرزمین طبرستان ، ایران و جهان است. عشق در اسطوره آرش کمانگیر به معنای عشق به جنس مخالف نیست ، بلکه عشق یک ملت به سرزمین خود است.

داستان آرش توام با غرور و عشق ملتی است که برای سربلندی و آزادگی سرزمین و مردم خود حاضر است جانش را فدا کند.

قدیمی ترین منبعی که در خصوص «آرش کمانگیر» نوشته شده است «یشت هشتم» کتاب اوستا است که بند ششم آن به زندگی آرش اشاره می کند و شاهکاری که او انجام داد یعنی پرتاب تیری از کوه "اَیریوخشوئه" یا به گفته تاریخ شناسان معاصر روستای خوشواش در بخش لیتکوه آمل است که به روی تنه درختی در کنار رود جیحون یا آمودریا فرود آمد و باعث شد این کمانگیر به درجه بالایی از شهرت برسد.

آرش کمانگیر یا آرش تیرانداز یا شیواتیر (به اوستایی: اِرِخشَه و به پهلوی اِرَش شیپاک تیر) نام یکی از اسطوره های کهن ایرانی است، طبق داستان هایی که از او نقل شده است از ساکنان تبرستان (آمل) بوده است.در نوشته‌های اسلامی، تیر از جایی در طبرستان، کوه رویان، قلعه‌ آمل یا کوه دماوند پرتاب شد. جایی که آن تیر فرود آمد، در اوستا کوهی به نام خونونت است که شاید همان کوهی باشد که در شاهنامه و کتاب ویس و رامین از آن با نام هماون یادشده و کوهی در شرق کوه‌های شمال خراسان است.

نویسنده‌ مجمع التواریخ آن را در جایی بین نیشابور و سرخس می‌داند، در ویس و رامین و تاریخ طبرستان آن را جایی در مرو دانسته‌اند. فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین این گونه آورده است:

"از آن خوانند آرش را کمانگیر

که از آمل به مرو انداخت یک تیر".

داستان آرش از آنجا شروع می شود که در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگ ایرانیان با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در تبرستان (مازندران) محاصره می کند. به دلیل طولانی شدن محاصره و عدم موفقیت سپاه توران و همچنین تحلیل قبای تورانیان در پشت دیواره های البرز ، سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و قرار بر این می‌گذارند که کمانداری ایرانی برفراز " البرزکوه " تیری پرتاب کند و تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار می‌شود. به فراز دماوند می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می آید و آنجا مرز ایران و توران می‌شود.

مطابق با برخی روایت ها "اسفندارمذ" (فرشته ای در اساطیر ایران یا الهه زمین) تیر و کمانی را به آرش داده بود و گفته بود که "این تیر به دوردست‌ها خواهد رفت ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد." با این وجود آرش برای فداکاری و عشق به میهن و ملت حاضر شد که از آن تیر و کمان استفاده کند.

افسانه ها و روایت ها بیانگر این است که آرش پس از تیراندازی از فرط خستگی می‌میرد. آرش هستی‌اش را بر پای تیر می‌ریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و جانش در تیر دمیده می‌شود.

داستان آرش سراسر ریشه در ملی گرایی و عشق به میهن ، سرزمین ، مردم و ایمان است .

اما فردوسی در شاهنامه از این داستان گذر کرده است. به اعتقاد اغلب کارشناسان دلیلش این است که در شاهنامه بلافاصله بعد از جنگ کین‌خواهی منوچهر از سلم و تور، سراغ داستان تولد زال می‌رود و اینکه سام جهان‌ پهلوان پسرش را که سفیدمو بود رها کرد و سیمرغ افسانه‌ای زال را بزرگ کرد و اینطوری وارد داستان زندگی زال و عشق زال به رودابه می‌شود تا به تولد رستم، قهرمان اصلی شاهنامه برسد.در شاهنامه فقط چندبار به اسم آرش کمانگیر اشاره شد. مفصل‌ترینش در بخش پادشاهی شیرویه است که از پهلوانان تاریخ ایران یکی یکی اسم می‌آورند:

چو آرش که بردی به فرسنگ تیر چو پیروزگر قارن شیرگیر

آرش همواره به عنوان غرور و افتخار مردم تبرستان در دوران اساطیری و طول تاریخ ایران زمین یاد می شود.

💥افسانه کیجا بور

افسانه کیجابور (دختر برو) یکی از قدیمی ترین و در عین حال مشهورترین افسانه های مردم منطقه بندپی بابل است. این افسانه منتسب به اتفاقی است که در منطقه ای به همین نام یعنی " کیجابور " رخ داده است. این منطقه در بندپی در جنوب بابل و تقریبا ۲۰ کیلومتری شهر بابل واقع است.

داستان به سال های بسیار دور برمی گردد. زمانی که سلطانی به همراه ملازمان و همراهان خویش برای شکار یا گذر از این منطقه عبور می کرد در مسیر خود و درگذر رودخانه "سجرو" به دختر زیبارویی برخورد می کند و بلافاصله به همراهان خویش دستور می دهد که دخترک را به بارگاه وی ببرند.

روایت افسانه از زبان قدمای منطقه می گوید چون دخترک تا به آن زمان پاک و مطهر بوده و عاری از هر گونه گناه، ندایی از درون به وی الهام می شود که " کیجا بور!" که در زبان محلی به معنی این است که " دختر فرار کن" و خود را از گناه برهان. دخترک نیز راه کوه را در پیش می گیرد، اما ملازمان سلطان نیز وی را رها نمی‌کنند و در پی وی روانه می‌شوند تا اینکه دخترک به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر توان فرار ندارد و از نفس می افتد.

افسانه می گوید به فرمان خدای ارحم الراحمین کوه دهان باز می کند و دخترک را می‌بلعد و دخترک از گناه محفوظ و مصون می ماند. در میان ساکنین نقل است در نقطه ای که کوه دخترک را بلعیده ، طرح صورت زنی روی سنگ ها نقش بسته است. البته جزئیات این افسانه از زبان بزرگان منطقه بیشتر مشخص می شود و برای دانستن تمامی جزئیات آن باید به منطقه بندپی بابل سفر کرد.

مینا و پلنگ

افسانه‌های مازندران تنها مولود ملی گرایی و عشق به میهن نیست ، بلکه عشق به جنس مخالف و عشق به طبیعت را بسیار در دل خود دارد که مینا و پلنگ یکی از آنها است.

این داستان واقعی و تاریخی است.مینای سرخ چشم یا به زبان تبری " ورگ چشم" ( ورگ به معنای گرگ است) از داستان های عامیانه تبرستانی است که روزگاری نه تنها به جای قصه پریا و قصه های باربی گونه امروز برای کودکان روایت می شد، بلکه از داستان های عشقی دوست داشتنی بزرگان و جوانان نیز بود.

حدود ۱۰۰ سال پیش میان سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۵ در یکی از روستاهای ییلاقی مازندران به نام "کندلوس" در کوهستان های چالوس و میان جنگل‌های انبوه و دست نخورده آن زمان داستانی رخ داد که شاید در جهان بی نظیر باشد. داستان عشقی میان پلنگ و دختری با چشمان سرخ به نام مینا که می تواند به یکی از زیباترین داستان‌های رمانتیک جهان و یک اثر ماندگار ادبی و زیست محیطی در جایگاه یک میراث ماندگار بشری به جهانیان شناسانده می شود.

این داستان جدای از محتوای عشقی بی مانند ، از دید زیست بوم (محیط زیست) و عشق به جانوران نیز مورد اهمیت است.

اگر همه ، مانند مینا بودند و چنین عشقی داشتند اکنون ببر مازندران برجای مانده بود و شیر، یوزپلنگ و پلنگ ایرانی و اسب خزری با شتاب به سوی نیستی نمی رفتند. ما ایرانی ها باید مینا و پلنگ را نماد جهانی عشق به حیات وحش به جهانیان بشناسانیم.

داستان میناو پلنگ از این قرار است که مینا دختر تنها و یتیمی با چشمانی به سرخی یاقوت بود که قدی بلند و چهره زیبایی داشت و در میان مردم منطقه به زیبایی و دلنشینی زبانزد بود. مینا معمولا کنار چشمه ماه پره(چشمه ای در کوهستان کندلوس) می‌ نشست و آواز می خواند و دخترهایی که برای گرفتن آب از چشمه می آمدند دور او جمع می شدند و به صدای دلنشین او گوش می دادند. مینا تنها در کلبه ای زندگی می کرد و خانه او هنوز به صورت اثر فرهنگی شهرستان چالوس بر جای مانده است. روایت ها حاکی از آن است که بسیاری از جوانان منطقه عاشق مینا بودند ولی خیلی‌ها جرات نمی کردند به چشم گرگی او نگاه کنند. بچه های کوچک حتی از او می ترسیدند و با دیدن مینا زیر گریه می زدند و فرار می کردند. او معمولا به دل جنگل می رفت و چوب (هیمه) می آورد و هنگام گردآوری با صدای بلند آواز می خواند.

مینا همیشه در جنگل از روی ترس یا تنهایی با آوای بلند ترانه می خواند. روزی پلنگی این صدا را شنید و عاشق صدای زیبای او شد و هر روز از پشت بوته ها او را می دید و به آواز او گوش می داد. پلنگ که به صدای او عادت کرده بود و عاشق او شده بود نتوانست شبها از دلتنگی طاقت بیاورد. بوی او را ردیابی کرد تا اینکه شبانگاه به کلبه مینا در روستا رسید و از روی درخت توتی که هنوز هم در روستای کندلوس هست بالا رفت تا به پشت بام خانه مینا رسید و از آنجا صدای معشوقه اش را می شنید، تا اینکه یکی از شبها مینا از پشت بام صدایی شنید و از نردبانی که اکنون در موزه کندلوس نگهداری می شود بالا رفت. پس از آنکه چشمش به پلنگ افتاد. پلنگ خرناسی کرد و مینا از ترس بیهوش شد! داستان از این قرار است که مینا بعد از به هوش آمدن رفته رفته با پلنگ خوی می گیرد و چون چشم هر دو یک رنگ بود کم کم مینا بر ترس خود چیره شد.

پلنگ مدتها عاشق مینا بود ولی مینا نمی دانست، اما میوه درخت عشق پلنگ بالاخره به بار آمد و مینا نیز عاشق او شد! مینا و پلنگ آن شب تا نزدیک صبح کنار هم بودند و هر یک با زبان خود با دیگری صحبت می کردند. نزدیک صبح پلنگ به جنگل برگشت.

مردم کندلوس که هر روز صبح ردپای پلنگ را روی برفها می دیدند. ردپاها را دنبال کردند و دریافتند که ردپا به سوی خانه مینا است. پس از مدتی کمین کردن ، مردم روستا نیز از عشق مینان و پلنگ آگاه می شوند و از کشتن پلنگ خودداری کردند، اما شبی ، یکی از جوانان روستای کندلوس که رقیب عشقی پلنگ بود او را با شلیک گلوله می کشد. مدت ها مینا از غم مرگ عشقش در عزا فرو می رود تا اینکه در یک روز مه آلود مینا به ندایی از دل جنگل که گویی او را فرا می خواند پاسخ می دهد و به سوی آن می رود و دیگر کسی او را در منطقه ندید.

💥امیر و گوهر

امیر و گوهر جزو افسانه های عشقی است که به جز نسل های جدید، هر مازندرانی از آن با خبر است و با آن زندگی کردند. امروز مازندرانی های سالخورده زمانی که بخواهند در باره عشق آتشین صحبت کنند، آن را با عشق امیر و گوهرمقایسه می کنند و یا مثال می زنند.

امیر و گوهر روایت عشق افسانه ای است که در هر منطقه از مازندران روایت خاص خودش را دارد. هر یک از راویان گوشه ای از حالات امیر و گوهر را بیان می کنند. در حقیقت راویان مناطق مختلف مازندران به فراخور همان منقه با برش کوتاهی از یک داستان بلند یا زندگینامه، یک نوع داستان مینی مالیستی از عشق امیر و گوهر خلق کردند.

همچنین این افسانه عشقی بن‌مایه و ریشه بسیاری از شعرسرایی‌ها و ترانه سرایی های تبری است.

راویان همواره منظومه امیر و گوهر را همراه با بیان سرگذشتی از مردان دشت ، دهقانان و کشاورزان تبرستان با زبانی کنایه وار در بستر آواز بیان می دارند. در عین حال که بسیاری از اشعار بر جای مانده در این سرگذشت ها را راویان در طول تاریخ ساخته و پرداخته اند. بخش اعظمی از افسانه امیر و گوهر هم شامل مرور زمان شد، اما همچنان قسمت هایی از آن افسانه ها بین مردم به حیات خود ادامه می دهد و با روح و روان مردم مازندران عجین شده است.

در فرهنگ عامه مازندران ، امیر دلبری به نام گوهر داشت. در آغاز این افسانه آمده است امیر دهقانی بود که نزد اربابش کار می کرد. او دختری به نام گوهر داشت که برای امیر غذا بر سر جالیز می آورد و امیر و گوهر با دیدن هم ، به یکدیگر علاقه مند می‌شوند و در همین اثنا سواری نقاب‌دار به امیر نزدیک می‌شود و از او می خواهد از جالیزش خربزه ای بیاورد. امیر با تعجب می گوید هنوز زمان برداشت خربزه فرا نرسیده است ، اما امیر با اصرار سوار وارد باغ می شود و شگفت زده خربزه های فراوان را انباشته بر هم می بیند . سپس خربزه ای جدا می کند و برای سوار می آورد، سوار نیز خربزه را به امیر می دهد تا نصف را خودش و نصف دیگر را گوهر (معشقوقه اش) بخورند. امیر همین کار را می کند و هر دو با خوردن خربزه شاعر می شوند.

بنا به اعتقاد عموم مردم مازندران ، امیر نام و لقبی است که امام علی(ع) به او عطا کرد و سوار این داستان همان امام علی (ع)است. شاعر شدن امیر نیز به خاطر خربزه ای که امام به او می دهد اتفاق می افتد و همین رخداد سبب ایجاد مثلی در مازندران شده که می گویند "خربزه خوردی شاعر شدی".

روایتی که در قسمت های مرکزی استان مازندران سینه به سینه گشته است حکایت از وفاداری امیر و اشتیاق وی به دیدن گوهر دارد به صورتی که امیر برای گوهر پیغام فرستاد که:" دلتنگت شدم می خواهم ببینمت".

گوهر پیغامی می فرستد که :"در حال کوچ به ییلاق (احتمالاییلاق تیرنکلا. ییلاق مردم اغوذبن آمل)هستیم و تو سر راه در دره "زنگره فلد"(دره ای در روستا انبارده شهرستان نور .سر راه ییلاق) بایست و من جلوتر از خانواده به راه می افتم وآنجا همدیگر را خواهیم دید".

امیر به "زنگره قلد" محل قرارشان می رود و افسوس از اینکه گوهر بر سر قرار حاضر نمی شود و امیر تا فصل پاییز که زمان کوچ از ییلاق به مناطق قشلاق است منتظر گوهر می ماند. فصل ییلاق به پایان می رسد و گوهر از ییلاق به سوی روستای قشلاقیش " اغوذبن "به راه می افتد گوهر وقتی به" زنگره قلد "می رسد، سایه یک سیاهی را می بیند. جلوتر می رود می بیند امیر است که زیر درخت ایستاده و روی سرش کلاغ لانه درست کرده است. امیر می گوید :"از همان صبحی که گفتی اینجا تو راببینم اینجا ایستاده ام ".

گوهر گفت:"قرار بود صبح کوچ کنیم ولی همان شب به راه افتادیم".

انتظار امیر در طول تاریخ این افسانه با شعر و موسیقی و ترانه سرایی همراه است که امروز با زبان تبری در روستاهای مازندران به خصوص مناطق کوهستانی توسط مردم محلی خوانده می شود و زنده است.

اون وقت اگر مجنون ، لیلیِ عشق داشت بی
فرهاد ، گلنک ره دوش هَنیاو داشت بی

اون‌ وقت که‌هیچ کس ، مِهرره به‌ دل نکاشت بی
اسا امیر ، مِهرِ گوهر ، دل دکاشت بی

آخِر داغِ شیرین ، جان ره شِه گذاشت بی
تِنِه دو گل و یاسمن ، بو نداشت بی

💥طالب و زهره

افسانه طالب و زهره نیز از قصه های عاشقانه مازندران است که روایت های مختلفی برای آن نقل می شود.

این افسانه نیز همانند تمامی افسانه های مازندران به صورت منظومه و شعر سرایی و ترانه سینه به سینه تا به امروز منتقل شده است و سرشار از سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است.

مهم ترین بخش افسانه طالب و زهره ، سنت شکنی در ترانه سرایی است . در این منظومه برخلاف سنت مردسالاری، زهره تبدیل به درویشی می شود که به ترانه سرایی روی می آورد که نشان از فقدان نگاه جنسیتی در تاریخ مازندران دارد.

یکی از روایت ها می گوید: طالب و زهره با هم ازدواج کردند و طالب به مدت چهل سال پادشاه آمل شد. روایت دیگر می گوید: "لحظه وصال؛ به محض این که همدیگر را در آغوش کشیدن هر دو جان سپردند."

روایتی که بیشتر سر زبان های مردم مازندران است از این قرار است:

در حدود سال ۱۰۰۵ هجری پسری از اعیان طایفهٔ آمل را به مکتب می‌سپارند. او با اشتیاق فراوان علوم رایج زمانه را فرام ی‌گیرد. پس از چندی در همان مکتبخانه عاشق دختری به نام زهره می‌شود که از قضا هم‌کلاسی او بود. پس از مدتی بین آن دو مراوده و دوستی برقرار می‌گردد. از آن‌جایی که با هم همسایه بودند، طالب هر روز از دیوار خانه‌اش بالا می‌رفت و زهره هم به بهانه یافتن چیزی کنار پنجره می‌آمد و این دو با هم ارتباط برقرار می‌کردند. از طرفی در مکتب‌خانه هم وقتی در نبود "ملا قربان" (معلم مکتب) جانشین او "مشهدی علی مردان" اداره مکتب را به عهده می‌گرفت، طالب و زهره از فرصت استفاده نموده در کنار هم می‌نشستند و به این احساس عاشقانه ادامه می‌دادند. در این دلبستگی‌ها و مراودات بود که طالب گردن‌بند موروثی مادرش را به یادگار به زهره می‌دهد.

طولی نکشید که ماجرای عشق آن‌ها برملا شد و زهره عاقل به طالب هشدار می‌دهد که تا دیر نشده به خواستگاری‌ بیاید؛ چرا که برای او خواستگار دیگری به نام "قادر" پیدا شده‌است، در این بین نامادری طالب بهانه می‌آورد و می‌خواهد خواهرزاده‌اش را به طالب بدهد. این نامادری به بهانه‌ای او را به گالشی می‌فرستد، بالآخره بعد از کشمکش زیاد طالب به خواستگاری زهره می‌رود اما قادر راه را بر او می‌بندد. برادر زهره هم با تبرزین طالب را مجروح می‌کند. زهره که بعداً متوجه می‌شود، سخت ناراحت شده و به شکل درویشی درمی‌آید و از حال طالب خبر می‌گیرد، بالآخره درمی‌یابد طالب از مرگ نجات یافت.

از طرف دیگر، نامادری زهره هم که مرتب از خواستگار زهره یعنی قادر پول و هدایا می‌گیرد، برای دور کردن طالب از زهره در ماهی آزادی که طالب برای زهره صید کرد و هدیه آورده بود، داروی بیهوشی ریخته، به دست زهره می‌دهد. زهره که از این ماجرا بی‌خبر است این غذا را به طالب می‌دهد و او هم با خوردن آن بی‌هوش شده و برای مدتی عقلش را از دست می‌دهد. طالب که فکر می‌کرد زهره دانسته دست به چنین کاری زده، او را به بی‌وفایی و خیانت متهم کرده، با ناراحتی از آمل گریخته، به کاشان که آن زمان جزء جغرافیای تبرستان محسوب می شد می‌رود، اما زهره بی‌قرار هرچه مویه می‌کند و می‌گردد او را نمی‌یابد. وقتی می‌فهمد طالب به شهری دوردست رفته‌ است با گردنبندی که از او به یادگار گرفته‌ خود را خفه می‌کند تا بمیرد که در این کار موفق نمی‌شود. زهره پس از نجات از مرگ ازدواج می‌کند.

طالب که به هند رفته و در آن‌جا به افتخار رسیده در سال ۱۰۳۶ درمی‌گذرد. وقتی خبر مرگ او به زهره می‌رسد، از داغ و فراق و مرگ طالب آشفته شده، کنار رودخانه‌ای می‌رود و از ماهی سراغ طالب را می‌گیرد؛ چرا که قبلاً چند بار طالب و زهره به آن‌جا رفته بودند. زهره که در عالم خیال و رویا و به یاد دوران گذشته با ماهیان صحبت می‌کند، دیگر به خانه برنمی‌گردد و برای همیشه ناپدید می‌شود.

بخشی از منظومه طالب و زهره به این شرح است:

کوی کوتر بیمه دارِ قارقاری
خشک چوی سر خدا بسازم کلی

خورده مار سر بشته لاقلی سری
دله ره دکرده بیهوشه داری

طالب بخرده و بهیه راهی
طالب مه طالب خدا طالب فراری

انده بوردمه تا دریوی پلی
دریوی پلی یار جفت انجلی

ونه سر نیش بیه کوتر چمپلی
های کوتر چمپلی ته مه طالب رِ ندی

💥هادی و ربابه

مازندران سراسر از افسانه عاشقانه و قصه های کهن است.هادی و ربابه که همانند امیر و گوهر و طالب و زهره با شعر و موسیقی زنده مانده است ، از منظومه ای عاشقانه روستای شیاده بابلکنار محسوب می شود.

داستان و ترانه "ربابه جان"نیز برگرفته از عشق هادی به ربابه است . افسانه نام‌آشنای ربابه جان از قدیمی ترین منظورمه ترانه ای عاشقانه مازندران است که نه تنها نقل زبان بسیاری از ترانه سرایان این مرز و بوم است ، بلکه این افسانه به موسیقی بی کلام استان نیز وارد شده است . بسیاری آن را خوانده اند و می خوانند و بی کلام آن نیز با سازها و رنگ آمیزی های مختلف اجرا شده است.

اما ربابه کیست؟ شخصیتی خیالی در ذهن شاعر یا مردم عامی که سرایندگان گمنام شعرهای فولکوریک اند و یا شخصیتی حقیقی در قلب و روح مردم؟

برخلاف برخی شخصیت‌های ذهنی و خیالی در شعرها و داستان‌ها که بیشتر صورت اسطوره‌ای دارند، "ربابه" شخصی حقیقی در زندگی سید هادی، شاعر گمنام اهل باب است.

ربابه ساکن روستای شیاده در بندپی غربی بابل بود. سید هادی و ربابه دلداده یکدیگر بودند؛ بسان عشاق معروفی چون لیلی و مجنون، وامق و عذرا، ویس و رامین، فرهاد و شیرین، طالب و زهره و بسیاری از دلداده های ادبیات ما که به وصال هم نرسیدند.

هادی و ربابه ، حکایت همان ماجرای همیشگی عشق فقیر و غنی است، با این تفاوت که هادی این بخت را داشت که سرنوشت دیگری برایش رقم بخورد و به وصال محبوبش برسد، هرچند که مرگ زودهنگام این مجنون اهل روستای شیاده ، مانع از این شد که او سال‌های درازی کنار لیلی اش باشد.

سید هادی موسوی، کارگرزاده‌ای با هشت برادر و یک خواهر بود. او با احسان، غفار، محمد، جواد، رزاق، حبیب، شاه رضا و آسیه روزگار می‌گذراند که عاشق دردانه حسن فغانی، یعنی ربابه شد. حسن خان که از مال و مکنت برخوردار بود، مانع از ازدواج ربابه با سید هادی شد.

ربابه فغانی و هادی موسوی ۱۲ سال در سودای عشق یکدیگر بودند و هادی در این مدت شاعر شد و برای ربابه شعرها سرود، تا اینکه خواهر سید هادی به همسری حاجی داداشقلی رسولیان از خیران و مالکان منطقه درآمد و به عنوان سومین همسر او راهی خانه بخت شد. حاجی داداشقلی واسطه شد و ربابه و سید هادی به عقد هم درآمدند.

۱۲ سال انتظار برای رسیدن به مراد دل، زمان سختی برای ربابه و سید هادی بود اما دست ناخوش روزگار، سید هادی را خیلی زود از ربابه گرفت.سید هادی دوازده سال عشق ورزید ولی تنها هشت سال با محبوبش زندگی کرد. او پس از این هشت سال زندگی با ربابه، در سال ۱۳۱۴ بر اثر حادثه‌ای در جنگل درگذشت.

ربابه اشعاری را که هادی برایش سروده بود به دخترش آموخت و خودش چهل سال بعد از مرگ هادی در سال ۱۳۵۳، دار فانی را وداع گفت. قبر این دو دلداده معروف منطقه در آرامگاه عمومی شیاده در نزدیکی یکدیگر قرار دارد.

هادی و ربابه چهار فرزند به نام‌های گت‌داش، عموگل، سید سلطان و علویه داشتند. گت‌داش و عمو گل چند سال قبل فوت کردند. علویه هم فوت کرده و دختری به اسم فاطمه دارد.

لطف الله مبشری در برگی از کتاب "آهنگ های محلی" که دی ماه ۱۳۲۳ منتشر شد، چنین آورده:

ته وسه بیمه بیمار و خسه – ای ربابه جان، ای ربابه

ته وسه هدامه ریحان دسه – ای ربابه جان، ای ربابه

اون گدر ته مار تره گهواره وسه – ای ربابه جان، ای ربابه

عقد من و تره خدا دوسه – ای ربابه جان، ای ربابه

💥معصومه باکر و تقی لفوری

#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی💞💞

✍منظومه عاشقانه قدیمی ای در میان مردم سوادکوه و بندپی مازندران رواج دارد که #منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی نام دارد و اسم کامل تر آن " تقی نوروزی (جنگن ) و معصومه باکر ادملایی " است.
👇
✍ مردم سرزمین سوادکوه ( شیرگاه، زیراب، پل سفید و روستاهای توابع آن ) و بندپی (ادملا؛ باکرمحله) معتقدند که این منظومه بر اساس یک اتفاق واقعی سروده شده است و به سال های ۱۲۷۰ تا ۱۲۸۰ خورشیدی باز می گردد.
👇
✍ زمانی که ساکنین آن سرزمین تنها و تنها از طریق دامداری و کشاورزی روزگار خود را می گذراندند و ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت داشتند. شاید یکی از عوامل مهمی که باعث می شود در این نقطه از ایران، افسانه ها ، منظومه ها و سروده های عاشقانه زیادی در میان مردم سینه به سینه منتقل شود، همین نکته است.

✍ از جمله اشعار معروف مازندرانی، یکی اشعار مازندرانی " طالب آملی" است که در میان خود مازندرانی ها به "طالبا" شهرت دارد و دیگری منظومه عاشقانه " منوچهر و زهره " و نیز " تقی لفوری و معصومه باکر ادملایی " .
👇
✍فریده یوسفی، یکی از ساکنین سواد کوه، کتابی تحت عنوان " فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه" نوشته است که در سال ۱۳۸۰ جایزه کتاب برگزیده پانزدهمین جشنواره روستا را از آن خود کرد. این پژوهشگر حوزه مردم شناسی، منظومه "تقی و معصومه" را همراه با برگردان فارسی آن در کتاب خود آورده است .
👇
[🔴متاسفانه این پژوهشگر نتوانسته است اطلاعات جامع از تبار باکر و خاندان معصومه باکر در روستای ادملای بندپی بابل دسترسی یابد و به همین دلیل به اشتباه معصومه باکر را لداری معرفی کرد. این در حالی است که برادران معصومه باکر به دلیل ملکی علف چراهی که در لدار داشتند رفته بودند و برای مدت کوتاهی در آنجا اقامت داشتند.]

✍ بر اساس این کتاب پژوهشی، داستان عاشقانه"تقی جنگن و معصومه باکر" از این قرار است: معصومه دختر زیبارو و مهربانی بود که به همراه دو برادرش در روستای "ادملا؛باکرمحله" بندپی زندگی می کرد.
روزی میان دو برادر اختلافی رخ می دهد و یکی از برادرها به همراه خواهرش معصومه باکر از "ادملا" کوچ می کند و به "چاشتخوارون" لفور می رود. تقی که از اهالی "چاشتخوارون" است، با دیدن او دل از کف می دهد. عاشقش می شود و از برادرش حسین می خواهد که "معصومه باکر" را برای او خواستگاری کند. اما برادر تقی هم در حقش کوتاهی می کند و به خواستگاری نمی رود. دو سال می گذرد و تقی هر روز بیشتر از پیش به معصومه باکر دل می بندد. تا این که یک روز در ایام نوروز می بیند که معصومه باکر و برادرش بار سفر بسته اند تا دوباره به ده خود باز گردند. آنها بی خبر می روند و تقی جنگن آشفته و پریشان حال می شود. تقی تاب نمی آورد و پس از مدت کوتاهی بار و بنه می بندد و به دنبال آن ها به راه می افتد.
👇
روزهای سختی را در میان جنگل ها می گذراند، مریض می شود و از روستاهای "گل کتی" ، "کهلوچال" و " شیخ موسی" می گذرد و بالاخره به "لدار و ادملا" می رسد. وقتی به آنجا می رسد، می گردد و زن برادر معصومه باکر را پیدا می کند. به او التماس می کند که معصومه را برای او خواستگاری کند اما دیگر کار از کار گذشته است و معصومه باکر را به عقد کسی در آورده اند. نامزد معصومه از طایفه "باکر" بود. طایفه ای جنگجو که در چوبزنی مهارت تمام داشتند. زن برادر معصومه باکر او را مجاب می کند که به دهکده خود باز گردد و فکر معصومه باکر را برای همیشه از سرش بیرون کند. تقی از "ادملا" خارج می شود اما به ده باز نمی گردد و آواره و سرگردان می شود.

او از "ادملا" به "لارجون" و از آن جا به "آمل" می رود تا بلکه فکر معصومه از سرش بیرون بیاید. اما نه تنها عشق او کمرنگ نمی شود، بلکه تاب و توان را از او می رباید. تقی پس از دو ماه سرگردانی به ده خود باز می گردد. مدتی که می گذرد شوهر معصومه که دامدار بود و مدام همراه با گله در حال کوچ به مرتع ها و جنگل های مختلف بود، معصومه را به محلی در نزدیکی "چاشتخوارون" لفور می آورد و او را در " گردنه سر" مسکن می دهد.

دو سال از این ماجرا می گذرد که یک روز در ایام نوروز، برای تقی خبر می آورند که معصومه باکر سر زا مرده است. شوهر معصومه همراه با گله در کوچ بود. تقی با سرعت خود را به بالین معصومه می رساند. نوزاد مرده او را در همان "گردنه سر" دفن می کند. پیکر معصومه را نیز با خود به امامزاده حسن می برد و برایش سوگواری می کند و از آن پس بر سر هر کوی و برزن که می رود و هر گوش شنوایی که پیدا می کند، داستان عشق نافرجام خود به معصومه را باز می گوید.

قدیمی ها معتقدند که چون خود تقی سواد نداشته است او سوز دل خود را به شعر می خواند و برادرش حسین، که او هم بی سواد بوده است، از بر می کند.

🔵 ادامه دارد...

#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
─═
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

📜منظومه " تقی جنگن و معصومه باکر ادملائی " :
💞💞#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
⭐️ قسمت دوم ⭐️

✍سالهای سال از آن اتفاق می گذرد اما اشعار سوزناک تقی جنگن لفوری در غم دوری از معصومه باکر ادملایی ورد زبان تمام عشاق آن منطقه [ ارتفاعات سوادکوه، بندپی، ارتفاعات چلاو و سنگچال و برخی از مناطق دودانگه ساری بویژه در حوالی باکرسره] می شود تا این که در سال ۱۳۵۲ یعنی حدود هفتاد یا هشتاد سال پس از عشق نافرجام معصومه باکر ادملائی و تقی نوروزی [جنگن،لفوری و محمدی] ، یکی از اهالی " چاشتخوارون" لفور [استاد امین رزمجو] این منظومه را از دهان یکی از اهالی سالمند[مشهدی محمدعلی تافته]، بر روی یک نوار ضبط می کند و بدین ترتیب این منظومه فولکلور ثبت و ضبط می شود.
👇👇
✍مردم می گویند، تقی لفوری آنقدر به عشق معصومه باکر ادملائی پایبند می ماند که تا مدتها ازدواج نمی کند و سالها بعد، بر اثر اصابت سنگ دوق بر سرش که از روی یک درخت سقوط می کند و در عالم دیگر به وصل معصومه باکر ادملایی می رسد.
👇
مردم این منطقه از مازندران برای عشق هایی از این دست که تمام زندگی یک انسان را تحت الشاع خود قرار می دهد ، یک اسم دارند. آنها به این نوع عشق می گویند:
سیو عشق. یعنی عشق سیاه...
👇👇💞💞💞💞
📜منظومه باقی مانده"تقی و معصومه" بیش از ۲۰۰ بیت است. که از دهه ی ۱۳۷۰ تا کنون توسط پژوهشگر آقای محسن داداش پور باکر ادملایی از مناطق مختلف مازندران جمع آوری شده است. 💞

📄 برخی از ابیات این منظومه از این قرار است:
💞
ای داد بیداد و ای برادرون
معصومه باکر من چقدر مهربان بود

به نام دختر دلبندم به سخن در می آیم
همه با قلم [بیان می کنند] و من با گوشه زبان .... جستجو کردم اما نام تو را نیافتم.
به بالای تپه" گل کتی" دام بگذاشتم
نردبان ببندم و به آسمان بروم
و دامان خدا را بگیرم
ای داد بیدا و ای برادران
معصومه باکر من چقدر مهربان بود محمد(ص) بر تخت سلیمان نشسته بود
اول حضرت علی(ع) و بعد فرزندانش [گفتم:] امر خیر هست و پشیمان نمی شوید/
بیایید و کار را یکسره و آسان بکنید مرتضی علی با ذولفقارش/
به دنیا بیاید و کار را به انجام برساند ... در خانه نشسته بودم و در فکر و خیال/
دختر دلبندم به بندپی رفته است ...
ای داد بیداد به چه کاری دچار شدم؟!/
پای پیاده به لدار رفتم خدمت برادر جانش رفتم/
[زنش پرسید:] در این وقت روز چه کار داری؟ گفتم: تو صاحب اختیار هستی/
خواهر شوهرت مجرد است،چه خیالی دارد؟ وسایلش را سوار ده چهارپا کرد/
و مرا جا گذاشت . به دنبالش آمدم... اوایل فروردین ماه به جستجویش آمدم/
عاشق گم کرده ام و به لاریجان رفتم به بازار آمل رفتم/
قطرات باران از لا به لای موهایم می چکید پیغام تو را به کلاغ و کبوتر می دهم /
که معصومه باکر مرا به میدان بیاورید... اول بهار به محل کوچ رفتم /
اسب سفیدم را رکاب و دهنه زدم اسماعیل را قاصد بفرستم/
دده نازبانو را خبر کنم خاله و خواهرزاده آخرین دیدار را انجام دهند/
دو نفر بر یک بالین [مرگ] افتادند بروید و به ننه گوهر من بگویید/
دو شمع برای دختر دلبندم روشن کند... دیگر از محله آن طرف کوه گذر نمی کنم/
چون آن که روسری سفید داشت را دیگر نمی بینم در " شلقرائیچ پرتاس" و " منسر آروس پل" /
هر کجا که نشسته باشم درد دل می کنم از چه کسی خبر لیلی خودم را بگیرم؟/
سراغ لیلی من در زیر خاک است
🔻🔻
📎بر اساس پژوهش آقای محسن داداش پور باکر منظومه معصومه باکر و تقی لفوری با اصلاحات زیادی مواجهه می باشد.
🔻متاسفانه اطلاعات مربوط به مصومه باکر توسط محققین سوادکوه کامل و جامع نبوده است و به همین دلیل او را لداری دانسته اند حال آنکه معصومه باکر و برادرانش اهل قریه ی تاریخی باکرمحله، ادملا بندپی بوده اند.
🔻از طرفی اشعاری که مرحوم تقی لفوری در وصف معشوقه اش در ادملا و آمل سروده است در تحقیق خانم فریده یوسفی نیامده است بنابراین به همین دلیل[کاستی ها و اطلاعات نادرست] این پژوهش جامع به ایشان ابلاغ شد.

🔵 پایان 🔵
✍محسن داداش پور باکر

#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═

avat qalam mohsendadashpour mzm22mzkm13991014

پژوهش اِدمُلّاوَند:
📜#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی💞💞

✍منظومه عاشقانه قدیمی ای در میان مردم سوادکوه و بندپی مازندران رواج دارد که #منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی نام دارد و اسم کامل تر آن " تقی نوروزی (جنگن ) و معصومه باکر ادملایی " است.
👇
✍ مردم سرزمین سوادکوه ( شیرگاه، زیراب، پل سفید و روستاهای توابع آن ) و بندپی (ادملا؛ باکرمحله) معتقدند که این منظومه بر اساس یک اتفاق واقعی سروده شده است و به سال های ۱۲۷۰ تا ۱۲۸۰ خورشیدی باز می گردد.
👇
✍ زمانی که ساکنین آن سرزمین تنها و تنها از طریق دامداری و کشاورزی روزگار خود را می گذراندند و ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت داشتند. شاید یکی از عوامل مهمی که باعث می شود در این نقطه از ایران، افسانه ها ، منظومه ها و سروده های عاشقانه زیادی در میان مردم سینه به سینه منتقل شود، همین نکته است.

✍ از جمله اشعار معروف مازندرانی، یکی اشعار مازندرانی " طالب آملی" است که در میان خود مازندرانی ها به "طالبا" شهرت دارد و دیگری منظومه عاشقانه " منوچهر و زهره " و نیز " تقی لفوری و معصومه باکر ادملایی " .
👇
✍فریده یوسفی، یکی از ساکنین سواد کوه، کتابی تحت عنوان " فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه" نوشته است که در سال ۱۳۸۰ جایزه کتاب برگزیده پانزدهمین جشنواره روستا را از آن خود کرد. این پژوهشگر حوزه مردم شناسی، منظومه "تقی و معصومه" را همراه با برگردان فارسی آن در کتاب خود آورده است .
👇
[🔴متاسفانه این پژوهشگر نتوانسته است اطلاعات جامع از تبار باکر و خاندان معصومه باکر در روستای ادملای بندپی بابل دسترسی یابد و به همین دلیل به اشتباه معصومه باکر را لداری معرفی کرد. این در حالی است که برادران معصومه باکر به دلیل ملکی علف چراهی که در لدار داشتند رفته بودند و برای مدت کوتاهی در آنجا اقامت داشتند.]

✍ بر اساس این کتاب پژوهشی، داستان عاشقانه"تقی جنگن و معصومه باکر" از این قرار است: معصومه دختر زیبارو و مهربانی بود که به همراه دو برادرش در روستای "ادملا؛باکرمحله" بندپی زندگی می کرد.
روزی میان دو برادر اختلافی رخ می دهد و یکی از برادرها به همراه خواهرش معصومه باکر از "ادملا" کوچ می کند و به "چاشتخوارون" لفور می رود. تقی که از اهالی "چاشتخوارون" است، با دیدن او دل از کف می دهد. عاشقش می شود و از برادرش حسین می خواهد که "معصومه باکر" را برای او خواستگاری کند. اما برادر تقی هم در حقش کوتاهی می کند و به خواستگاری نمی رود. دو سال می گذرد و تقی هر روز بیشتر از پیش به معصومه باکر دل می بندد. تا این که یک روز در ایام نوروز می بیند که معصومه باکر و برادرش بار سفر بسته اند تا دوباره به ده خود باز گردند. آنها بی خبر می روند و تقی جنگن آشفته و پریشان حال می شود. تقی تاب نمی آورد و پس از مدت کوتاهی بار و بنه می بندد و به دنبال آن ها به راه می افتد.
👇
روزهای سختی را در میان جنگل ها می گذراند، مریض می شود و از روستاهای "گل کتی" ، "کهلوچال" و " شیخ موسی" می گذرد و بالاخره به "لدار و ادملا" می رسد. وقتی به آنجا می رسد، می گردد و زن برادر معصومه باکر را پیدا می کند. به او التماس می کند که معصومه را برای او خواستگاری کند اما دیگر کار از کار گذشته است و معصومه باکر را به عقد کسی در آورده اند. نامزد معصومه از طایفه "باکر" بود. طایفه ای جنگجو که در چوبزنی مهارت تمام داشتند. زن برادر معصومه باکر او را مجاب می کند که به دهکده خود باز گردد و فکر معصومه باکر را برای همیشه از سرش بیرون کند. تقی از "ادملا" خارج می شود اما به ده باز نمی گردد و آواره و سرگردان می شود.

او از "ادملا" به "لارجون" و از آن جا به "آمل" می رود تا بلکه فکر معصومه از سرش بیرون بیاید. اما نه تنها عشق او کمرنگ نمی شود، بلکه تاب و توان را از او می رباید. تقی پس از دو ماه سرگردانی به ده خود باز می گردد. مدتی که می گذرد شوهر معصومه که دامدار بود و مدام همراه با گله در حال کوچ به مرتع ها و جنگل های مختلف بود، معصومه را به محلی در نزدیکی "چاشتخوارون" لفور می آورد و او را در " گردنه سر" مسکن می دهد.

دو سال از این ماجرا می گذرد که یک روز در ایام نوروز، برای تقی خبر می آورند که معصومه باکر سر زا مرده است. شوهر معصومه همراه با گله در کوچ بود. تقی با سرعت خود را به بالین معصومه می رساند. نوزاد مرده او را در همان "گردنه سر" دفن می کند. پیکر معصومه را نیز با خود به امامزاده حسن می برد و برایش سوگواری می کند و از آن پس بر سر هر کوی و برزن که می رود و هر گوش شنوایی که پیدا می کند، داستان عشق نافرجام خود به معصومه را باز می گوید.

قدیمی ها معتقدند که چون خود تقی سواد نداشته است او سوز دل خود را به شعر می خواند و برادرش حسین، که او هم بی سواد بوده است، از بر می کند.

🔵 ادامه دارد...

#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
─═
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

📜منظومه " تقی جنگن و معصومه باکر ادملائی " :
💞💞#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی
⭐️ قسمت دوم ⭐️

✍سالهای سال از آن اتفاق می گذرد اما اشعار سوزناک تقی جنگن لفوری در غم دوری از معصومه باکر ادملایی ورد زبان تمام عشاق آن منطقه [ ارتفاعات سوادکوه، بندپی، ارتفاعات چلاو و سنگچال و برخی از مناطق دودانگه ساری بویژه در حوالی باکرسره] می شود تا این که در سال ۱۳۵۲ یعنی حدود هفتاد یا هشتاد سال پس از عشق نافرجام معصومه باکر ادملائی و تقی نوروزی [جنگن،لفوری و محمدی] ، یکی از اهالی " چاشتخوارون" لفور [استاد امین رزمجو] این منظومه را از دهان یکی از اهالی سالمند[مشهدی محمدعلی تافته]، بر روی یک نوار ضبط می کند و بدین ترتیب این منظومه فولکلور ثبت و ضبط می شود.
👇👇
✍مردم می گویند، تقی لفوری آنقدر به عشق معصومه باکر ادملائی پایبند می ماند که تا مدتها ازدواج نمی کند و سالها بعد، بر اثر اصابت سنگ دوق بر سرش که از روی یک درخت سقوط می کند و در عالم دیگر به وصل معصومه باکر ادملایی می رسد.
👇
مردم این منطقه از مازندران برای عشق هایی از این دست که تمام زندگی یک انسان را تحت الشاع خود قرار می دهد ، یک اسم دارند. آنها به این نوع عشق می گویند:
سیو عشق. یعنی عشق سیاه...
👇👇💞💞💞💞
📜منظومه باقی مانده"تقی و معصومه" بیش از ۲۰۰ بیت است. که از دهه ی ۱۳۷۰ تا کنون توسط پژوهشگر آقای محسن داداش پور باکر ادملایی از مناطق مختلف مازندران جمع آوری شده است. 💞

📄 برخی از ابیات این منظومه از این قرار است:
💞
ای داد بیداد و ای برادرون
معصومه باکر من چقدر مهربان بود

به نام دختر دلبندم به سخن در می آیم
همه با قلم [بیان می کنند] و من با گوشه زبان .... جستجو کردم اما نام تو را نیافتم.
به بالای تپه" گل کتی" دام بگذاشتم
نردبان ببندم و به آسمان بروم
و دامان خدا را بگیرم
ای داد بیدا و ای برادران
معصومه باکر من چقدر مهربان بود محمد(ص) بر تخت سلیمان نشسته بود
اول حضرت علی(ع) و بعد فرزندانش [گفتم:] امر خیر هست و پشیمان نمی شوید/
بیایید و کار را یکسره و آسان بکنید مرتضی علی با ذولفقارش/
به دنیا بیاید و کار را به انجام برساند ... در خانه نشسته بودم و در فکر و خیال/
دختر دلبندم به بندپی رفته است ...
ای داد بیداد به چه کاری دچار شدم؟!/
پای پیاده به لدار رفتم خدمت برادر جانش رفتم/
[زنش پرسید:] در این وقت روز چه کار داری؟ گفتم: تو صاحب اختیار هستی/
خواهر شوهرت مجرد است،چه خیالی دارد؟ وسایلش را سوار ده چهارپا کرد/
و مرا جا گذاشت . به دنبالش آمدم... اوایل فروردین ماه به جستجویش آمدم/
عاشق گم کرده ام و به لاریجان رفتم به بازار آمل رفتم/
قطرات باران از لا به لای موهایم می چکید پیغام تو را به کلاغ و کبوتر می دهم /
که معصومه باکر مرا به میدان بیاورید... اول بهار به محل کوچ رفتم /
اسب سفیدم را رکاب و دهنه زدم اسماعیل را قاصد بفرستم/
دده نازبانو را خبر کنم خاله و خواهرزاده آخرین دیدار را انجام دهند/
دو نفر بر یک بالین [مرگ] افتادند بروید و به ننه گوهر من بگویید/
دو شمع برای دختر دلبندم روشن کند... دیگر از محله آن طرف کوه گذر نمی کنم/
چون آن که روسری سفید داشت را دیگر نمی بینم در " شلقرائیچ پرتاس" و " منسر آروس پل" /
هر کجا که نشسته باشم درد دل می کنم از چه کسی خبر لیلی خودم را بگیرم؟/
سراغ لیلی من در زیر خاک است
🔻🔻
📎بر اساس پژوهش آقای محسن داداش پور باکر منظومه معصومه باکر و تقی لفوری با اصلاحات زیادی مواجهه می باشد.
🔻متاسفانه اطلاعات مربوط به مصومه باکر توسط محققین سوادکوه کامل و جامع نبوده است و به همین دلیل او را لداری دانسته اند حال آنکه معصومه باکر و برادرانش اهل قریه ی تاریخی باکرمحله، ادملا بندپی بوده اند.
🔻از طرفی اشعاری که مرحوم تقی لفوری در وصف معشوقه اش در ادملا و آمل سروده است در تحقیق خانم فریده یوسفی نیامده است بنابراین به همین دلیل[کاستی ها و اطلاعات نادرست] این پژوهش جامع به ایشان ابلاغ شد.

🔵 پایان 🔵
✍محسن داداش پور باکر

#منظومه_تقی_لفوری_معصومه_باکر_اِدمُلّائی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─



پژوهش اِدمُلّاوَند:
📜واخوانی منظومه معصومه باکر و تقی لفوری[جنگن]
👇
✍پس از مصاحبه و مراجعه به اشخاص حقیقی و حقوقی، اتکال به اسناد، احترام به یافته های شفاهی [در سوادکوه، بندپی بابل، آمل و دودانگه ساری] و قدردانی از زحمات شایسته پژوهشگر خانم فریده یوسفی و سایر عزیزان اکنون به دقت به اسامی افراد و نام محلات در منتخب اشعار مرحوم تقی جنگن لفوری عنایت نمایید.
👇
۱/خاک ادملا ره نکمه میون
دده فاطمه ره نکمه سلوم

۲/من کیجای ادملا ره بکردمه گم
برو دتا جز بخونم ته کوی گم

۳/مه کار دربوره سبک و آسون
باکر و لپوری همه تایی پهلون

۴/برار آقبا و اون شاه بابای وچون
خدا بیامرزه همه باکر جانی سلطون

۵/کم بنویشته در هداهه بیرون
اتا دسه باکر بینه اتا دسته عمرون

۶/ببو لپوری تقی ای کج نظر
آب سجرو ره ته نزن گذر

۷/گلیا بجر اون بزرگوار
بوم مشرف من روز هزار بار

۸/میرزامحمدخان وجود برقرار
بهیتی مقصر ته در بابلکنار

۹/اون عرش و کرسی بینه خانی تبار
باکر ره ونگ کمه بونی گرفتار

۱۰/شیر لفورمه گل کته مه ره کار نار
شماره ورمه جفت کرات دار

۱۱/آدم دارمه ادملا تا کرازمین
اتا اتا کشنه کلکا پرچیم

۱۲/ته خنه ی پشت گنه چادرکا
شاه مرادعلی سر بده لا

۱۳/یار ره بوینم دل بیره آرون
ادملای آقا ره کمه همیشه سلوم

۱۴/آمل بازار من بوردمه درون
زلف خال په مه جرامو بارون

۱۵/اون آقا رضی خان و آلاشت غلا
چهارپیرمردبورن هنیشن تلار رئیسکلا

۱۶/کیمون تپه ره سا هکنم سا
بشنوسمه اباذر بهیه کدخدا

✍محسن داداش پور باکر
#قرارگاه_فرهنگی_باکر_در_ایران
@bakershenasi ﷽
📡𖣔❅ ⃟ ⃟ 🇮🇷 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

✍واخوانی منظومه معصومه باکر و تقی جنگن لفوری

📎ادملا: نام روستایی در بندپی

📎دده فاطمه: همسر مرداعلی باکر ادملایی

📎کیجای ادملا: معصومه باکر

📎باکر: باکری/تبار باکر از انند و ادملا

📎لپور/لفور: دهستانی در سوادکوه با تاریخی گسترده

📎آقبا: آقبا باکر ادملایی

📎شاه بابا: شاه باباباکر ادملایی از اجداد بزرگ جماعت باکر مقیم ادملا و آمل و دودانگه ساری

📎جانی سلطون: وی باکر بوده و از حاکمان بنام ادملا و جماعت باکر بود.

📎عمرون: عمران تبار مقیم دیوا بندپی

📎آب سجرو: رودخانه ای در بندپی
که سجاد رود شهرت دارد.

📎گلیا: روستای گلیا بندپی شرقی که اکنون شهر شده است و گلوگاه نامیده می شود.

📎اون بزرگوار..: اشاره به زیارت حاجی شیخ موسی بندپی است.

📎میرزامحمدخان: از حاکمین بابلکنار بابل

📎بابلکنار: دهستانی از شهرستان بابل

کرات دار: درختی با تیغ های فراوان در جنگلهای هیرکانی مازندران که متاسفانه با سرعت از سوی نااهلان در حال نابودی و امحا میباشد.

📎کرازمین: ییلاق جماعت باکر ادملا در دهستان فیروزجاه بندپی

📎چادرکا: نام رودخانه ای در ادملا

📎شاه مرادعلی: برادر معصومه باکر

📎ادملای آقا ره..: اشاره به امامزادگان ادملا[پادشاه علی مرعشی و سیدیحیی رضی] می باشد.

📎آمل: شهرستان آمل مازندران

📎رضی خان: از حکما آلاشت و لفور مازندران

📎آلاشت: شهری در سوادکوه مازندران

📎رئیس کلا: روستایی در بابلکنار بابل

📎کیمون: مرتعی در جنوب ادملا

📎اباذر: کدخدای وقت ادملا

✍محسن داداش پور باکر

#قرارگاه_فرهنگی_باکر_در_ایران
@bakershenasi ﷽
📡𖣔❅ ⃟ ⃟ 🇮🇷 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_تبارشناسی_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽

http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─



📎بازبینی منظومه ی شاباجی و منظومه ی معصومه باکر

📝نگاهی به منظومه «شاباجي»

💌منظومه‌ها، كهكشاني از فرهنگ مردم

✍منظومه «شاباجي» داستان دلدادگي و شيدايي عاشقي است كه مانند بسياري ديگر از عشاق داستان‌هاي ايراني به محبوب و معشوق خود نمي‌رسد. اگر ليلي و مجنون، فرهاد و شيرين و ديگر عشاق مشهور و نامي به شهرت رسيدند، شايد عامل اصلي‌اش شكست آنها و نرسيدن به مرادشان باشد. شكي نيست داستان‌هايي كه در ديوان‌ها و منظومه‌ها شكل مي‌گيرند و حتي پايدار مي‌مانند؛ در وهله اول موضوع آنها ناكامي است و سپس شيرين‌ زباني‌هاي شاعران يا گاه خود عاشقان است كه به انحاي مختلف با تصويرگري‌هاي شاعرانه و تخيل عاشقانه حكايت را خواندني و شيرين مي‌كنند.

📌كمتر منظومه‌اي است كه در آن دو دلداده به مراد خود رسيده باشند و بعد از آن شاعران و سرايندگان از آن دفتري و حكايتي ساخته باشند. شاعر «شاباجي» هم از جمله همين شاعران و عاشقان است كه طبع شعرش زماني به‌بار مي‌نشيند كه «شاباجي» چون كبوتري خوش‌خرام از بام آرزوي او پرواز مي‌كند و در خانه ديگري لانه مي‌سازد. اگر اين واقعه اتفاق نمي‌افتاد، يقينا «ملاخان» در جانش و روحش شعر به غليان نمي‌افتاد و امروز داستان «شاباجي» نقل محافل نمي‌شد.

📌تفاوت منظومه‌هاي روستايي و يا بومي با منظومه‌هاي كلاسيك در ساخت و پردازش آنهاست. در منظومه‌هاي كلاسيك ايراني، تصاوير و نمادها اساسا قابل لمس و آشنا هستند، شعرا از تركيبات، تشبيهات و استعاره‌ها بهره مي‌گيرند كه اغلب گذشتگان آنها نيز از چنين تركيبات استفاده كرده و آنان گاه فقط قالب‌ها و شكل‌ها را دستكاري كرده و يا آن را با زباني جديد به نظم درآوردند، اما اگر خواننده منظومه‌هاي بومي يا روستايي را نشناسد و يا از تركيبات زباني و نشانه‌هاي آنجا اطلاعي نداشته باشد، چندان نمي‌تواند با شعر و تركيبات و حتي تخيل آن ارتباط برقرار سازد.

📌زبان منظومه‌هاي بومي در عين حال كه مختص يك منطقه و يا يك زبان و گويش هستند، تخيلات و تشبيهات آنها بكرتر و نمادهاي آن از جانمايه‌هاي خاصي حكايت مي‌كنند كه معمولا مختص محل خلق يك اثر است.

📌منظومه «شاباجي» از انواع منظومه‌هايي است كه كاملا در قالب منظومه‌هاي منطقه‌اي و بومي مي‌گنجد، اما در فهم و يا هم ذات‌ پنداري تصاوير گاهي خواننده بومي مشكل چنداني نخواهد داشت. زيرا شاعر در برخي از ابيات توانست از تصاويري بهره گيرد و يا تصويرهايي بسازد كه خواننده‌ها آن را فهم كنند و از تخيل و ساخت آن لذت ببرند.

📌منظومه ی « شاباجي» فقط زبان حال شاعر عاشق آن نيست، بلكه مي‌تواند زبان حال كسي باشد كه با قدرت و ديدي وسيع جاها و مكان‌هايي را به نظم مي‌كشد كه در فصول سال حالت‌ها و ويژگي‌هاي متفاوتي دارند. اين در حقيقت از ويژگي‌هاي منظومه‌هاي محلي است. گاهي نام‌هاي فراموش شده و اسامي قديمي در لابه‌لاي چنين منظومه‌هايي خود را پيدا مي‌كنند.

📌«شاباجي» شخصيت و شاكله‌‌اي بومي دارد و همين مشخصه باعث شد كه در ميان مردم منطقه امروز از اقبال بيشتري برخوردار شود و به آن بيشتر توجه شود.

📌شاعر منظومه شاباجي فردي به‌نام ((ملاخان حيدري)) است. او سال ۱۲۵۸ هجري شمسي در آلاشت به‌ دنيا آمد و به پدرش ((حاجي خان‌گل)) در كار رسيدگي به كشاورزي و دامداري كمك مي‌كرد. آنها هنگام ييلاق در ((ميمن)) زير روستاي لرزنه الاشت سكني داشتند، و قشلاق آنها در ((كارديكلاي)) مازندران بود. ديدار ملاخان و شاباجي مي‌بايست در لرزنه روي داده باشد و اشعار منظومه شاباجي نيز آن را تاييد مي‌كند.
👇
📌پدر ملاخان مي‌خواست خواهرزاده‌اش را براي وي به همسري برگزيند، اما سرانجام برخلاف ميل باطني ملاخان، وي با دختر عموي خود ازدواج مي‌كند.

📌شاباجي نيز به‌رغم داشتن سن بالا (احتمالا ۲۶ سالگي) با يكي از افراد الاشتي سال ۱۲۸۱ ازدواج مي‌كند و داغ اين ازدواج را بر دل ملاخان مي‌گذارد. ظاهرا شاباجي از همسرش بزرگتر بود. شاباجي سرانجام در ۱۶ آذر سال ۱۳۵۳ درگذشت.

💌در الاشت غير از منظومه بلند «شاباجي» منظومه ديگري كه رنگ و بويي از اين منطقه داشته و بتواند زبان حال شاعران بومي الاشت باشد، يا من نديدم يا آنكه چيزي در اين حد و اندازه نداريم.
👇
📌اين منظومه زباني عاشقانه دارد و راوي كه خود شاعر است، آن را براي معشوق و محبوب خود «شاباجي» سروده است. شاباجي گرچه اصالتا الاشتي نيست، ولي مراودات خانواده وي با الاشتي‌ها سبب شد كه به عاشق خود نرسد و به عقد يكي از الاشتي‌ها آن هم از #طايفه_پاهلوني در بيايد.

📌منظومه شاباجي جدا از تاثيرپذيري آن از ديگر منظومه‌هاي بومي و محلي، به‌نظر من «الاشتي‌ترين» منظومه است، نه پيش و نه بعد از آن مردم منطقه چنين منظومه‌اي قوي و بلند ندارند، اگر هم اشعاري با حدود ۱۰ تا ۱۵ بيت گاهي خوانده مي‌شود، بيشتر به سوت شبيه است تا منظومه.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✍ادامه 👇👇

📌با توجه به اينكه عمر اين منظومه تقريبا به بيش از يك قرن مي‌رسد، اما به‌نظر مي‌آيد كه شاعر از زبان و وزن منظومه‌هاي مرسوم در سوادكوه كه استفاده كرده است.

📜منظومه ديگري تقريبا با اين حس و حال در زيراب و اطراف آن خوانده مي‌شود كه شاعر منظومه « شاباجي» از برخي از ابيات آن بهره برده است و حتي مطلع هر دو منظومه كاملا شبيه هم است كه با توجه به قدمت منظومه «تقي جنگن و معصومه باکر» شكي نيست كه وي از او تقليد كرده باشد.

📌البته بايد گفت كه تقي جنگن (سراينده منظومه فوق) هم اصالتا الاشتي بود و تقريبا معاصر ملاخان بوده است.

💞منظومه #تقي جنگن و معصومه باکر ادملایی ۴۰ بیت [ولی در تحقیقات و پژوهش ادملاوند به همت محسن داداش پور باکر این منظومه حدود ۲۰۰ بیت است] دارد، ولي ابيات « شاباجي» بيش از ۷۰ بيت است. [بدلیل ضعف در جنع آوری منظومه کامل معصومه باکر] تصاوير و نمادهاي « شاباجي» قويتر و شاعرانه‌تر است و زبان هم از قوت بيشتري برخوردار است.

📌به نظر من اگر چه «شاباجي» از منظومه «تقي جنگن و معصومه باکرادملایی» متاثر است، اما اگر يكي دو بيت ابتدايي را از آن بگيريم، منظومه شخصيت مستقلي مي‌گيرد. گمان مي‌كنم شاعر فقط از وزن و حس زباني آن بهره برده است و دليلي ندارد كه براي مطلع شعرش بگويد: «اي داد و بيداد و اي برادرون/ معصومه باكرمه چنه مهربون» در حالي كه معشوق و مقصود او «شاباجي» (شاه‌باجي) است. اگر مطلع اين منظومه با : «اي دادا بيداد اي جان برار- لفور شاه‌باجي و مازرون ماندگار» آغاز مي‌شد، هم زيباتر و هم بيانگر زبان حال سراينده آن مي‌شد.

📌ترديدي نيست، شاعر منظومه «شاباجي» برخي از ابيات خود را از منظومه فوق به عاريت گرفته است، ولي اگر كسي از منظومه «تقي و معصومه» اطلاع نداشته باشد، حضور مفاهيم و معاني غريبه‌اي را در آن حس نخواهد كرد، اما فقط مطلع شعر است كه براي شنونده و يا خواننده سئوال ايجاد مي‌كند كه «معصومه باكر» چه سنخيتي با «شاباجي» دارد و همين سئوال در حقيقت به وادي خطا انداختن ذهن شنونده و خواننده است و به نظر نقض غرض است و منظور و هدف شاعر را هم زير سئوال مي‌برد.

📌با وجودي كه شاعر «شاباجي» نزديك به ۱۶ مصرع را در منظومه خود جاي داده است و دو بيت هم تقريبا با منظومه «معصومه باكر» شباهت دارد، اما نوع چينش و قرارگيري مصراع‌ها به گونه‌اي است كه نشان مي‌دهد شاعر «شاباجي» ضمن آنكه تمامي ابيات «معصومه باکر» را از حفظ بوده است، ولي براساس ضرورت از برخي مصراع‌ها استفاده نعل به نعل و از برخي هم به صورت واژگاني و يا مضموني بهره برده است. در عين حال جاي مصراع‌ها و ابياتي كه منظومه شاباجي از منظومه «معصومه باكر» وام گرفته متفاوت است.

📌به جز بيت آغازين (اي داد و بيداد و اي برادرون / معصومه باكر مِه چنه مهربون) بقيه ابياتي كه شاعر «شاباجي» از آنها استفاده كرد، به آن ترتيب و شكلي كه در منظومه اولي قرار دارد، استفاده شد. مثلا «نردبون بهليم بوريم آسمون / سر جان خداره بئريم دس دامون» در منظومه شاباجي ششمين بيت است و در منظومه «معصومه باکر» بيت دوازدهم، ضمن آنكه اين بيت در منظومه «معصومه باکر» به شكل «نردبون دوندم بورم آسمون، سر جان خداره بهيرم دس دامون» آمده است كه در شعر «شاباجي» هم روان و سليس‌تر و هم زيباتر آمده است.

📝ابيات و مصراع‌هاي مشابه و مشترك:

✍براي آنكه خوانندگان محترم بيشتر در چند و چون ساختار اين دو منظومه قرار گيرند و از ابيات و مصراع‌هاي مشابه و يا واژه‌ها، مضامين و تصاوير اين دو مطلع شوند، بهتر است كه آنها را مشخص‌تر و مصاديق‌ها را بارزتر بيان كنيم:

۱- همانگونه كه گفته شد مطلع هر دو منظومه يكي است و با توجه به ديرينگي سرايش «معصومه باكر» شاعر «شاباجي» از آن وام گرفته است. «اي داد و بيداد و اي برادرون / معصومه باكر مه چنه مهربون» اين بيت در كتابي كه خانم فريده يوسفي با عنوان «فرهنگ و آداب و رسوم سوادكوه» نوشته است، به همين شكل آمده است، اگر چه به اعتقاد من اين بيت را اساساً نبايد به شكلي كه در كتاب آورده شد، نوشت، بلكه بايد بنويسيم «اي دادا بيدادا اي برادرون« چون معمولا نه در هنگام خواندن اشعار و نه در گويش و گفتار معمولي، مردم مازندران يا به‌طور خاص سوادكوه واژه «داد» را با مصوت انتهاي «او» بيان نمي‌كنند و «دادا بيداد» تلفظ مي‌كنند، پس املاي «داد و بيداد» صحيح نيست.

۲- چهل گيسه دارني رز مازرون / بور بور كمند، من دارمه ته ارمون، اين بيت در منظومه «معصومه باكر» هفتمين بيت است، ولي در شاباجي به شكل «كمند گيس ته رز مازرون / ته اسپه گندم من آسپه آردنون» آمده است كه شاعر هر يك از مصراع‌ها را از دو بيت «معصومه باكر» گرفته و با تركيب آن دو، بيت جديد و تازه‌اي ساخت. مصرع دوم اين بيت، در پنجمين بيت معصومه باكر مصرع اول است:‌ «ته اسپه گندم، من اسپه آرد نون/ قميص شلوار، ته شليته كتون».

۳- «من مشكي دستمال و ته سئوال ميون / ته مسجد شاه و من ته چراغون»، اين بيت كه پنجمين بيت منظومه شاباجي است، اما در «معصومه باكر» فقط مصرع دوم آن به هم شبيه است و بيت بيست و يكم اين منظومه محسوب مي‌شود: «ته آب طلا من نئيرمه آرون / ته مسجد شاهي، من ته چراغون» البته كلمه «آرون» بايد آروم نوشته مي‌شد و در هيچ نقطه‌اي از مازندران براي «آرام» آرون به كار نمي‌برند، بلكه آروم مي‌گويند.

۴- در منظومه شاباجي «نردبون بهلم بوريم آسون / سر جان خداره بئريم دس دامون» فقط با جابجاييي يكي دو كلمه كاملا از منظومه معصومه باكر وام گرفته شد. در منظومه «معصومه باكر» آمده است «نردبون دوندم بورم آسمون / سر جان خداره بهيرم دس دامون».

۵ – مصرع ديگري كه در اين دو منظومه تقريبا مشترك است: «اول يا علي، ديوم ونه وچون» است كه در منظومه «معصومه» به صورت «اول يا علي و جمع ونه وچون» آمده است.

۶- شاعر «شاباجي» در هفتمين بيت خود باز از دو مصرع متفاوت از «معصومه باكر» وام گرفته است، در «شاباجي» آمده است: «زرهه آقاره بئي ريم دس دامون / امه كار در بوره سوكا آسون»‌ ولي در معصومه باكر در بيت بيست و يكم: «ته بواش سوار و شومي خراسون / ضريح آقاره بئي ريم دامون» و در بيت پانزدهم: «هس امر خِر و نَوين پَشميون / كار ره در بكنين سوكا و آسون»‌ آمده است كه به نظر من ملاخان شاعر «شاباجي» با استادي بيتي زيباتر و بهتر سروده است.

۷- «علي‌جان عامي، زنا كاهنه كار» زنا كاهنه كاره در منظومه «معصومه باكر»‌ به صورت «اتا زن داشته وه خله كهنه كار» آمده است.

۸- در منظومه شاباجي خطاب به برادر معشوق است كه شاعر مي‌گويد: «عزب خاخره ته شه خنه نار» ولي در منظومه «معصومه باكر» شخص دوم عروس خانواده است كه شاعر به او مي‌گويد: «خواهر مجرد (عزب) شما در سر چه خيالي دارد»، «شي خاخر عزب، وه دانه چي خيال؟»

📌به جز چند بيت فوق بقيه اشعار از حال و حسي مخصوص برخوردار است و تقريبا شناسنامه‌اي الاشتي دارد و فضاها و مكان‌هايي كه شاعر از آن نام مي‌برد يا در الاشت و يا به روستاهاي تابعه آن مرتبط است.مكان‌هايي كه معمولا محل رفت و آمد الاشتي‌هاي قديم است و حتي گاهي محل سكونت زمستاني و بهاري و يا تابستاني آنها بوده است.

📌منظومه «شاباجي» شعر خاص يك طبقه اجتماعي است كه از آداب و رسوم و اصطلاحات خاص خود برخوردار است و اين طبقه هم دامدار و اختصاصا گاودار يا «گالش» هستند.

📌در اين منظومه مي‌توان عادات و رسوم گالشي و يا دامداري را به‌وضوح ديد. حتي آرزوها و آمال آنها را هم شاعر در شعرهاي خود آورده است.

📌البته شاعر چون خود دامدار است و به خوبي از اصطلاحات و حس و حال دامداران آگاهي دارد، شعرش كاملا اين حس را به خواننده منتقل مي‌كند، خاصه خواننده‌اي كه با زندگي و برخي از آداب و رسوم دامداران مطلع باشد از آن لذت بيشتري خواهد برد.

📌بخش اعظم منظومه به زندگي گالشي و كاركرد نمادين برخي از نمادها اختصاص دارد. اغلب دامداران سوادكوه، خصوصا الاشت، وجود گاو نر قوي، زيبا و خوش‌صدا را مايه مباهات و فخر خود مي‌دانستند و به همين علت سعي مي‌كردند كه در وهله اول گاو نري قوي داشته باشند و در اين منظومه «بوري جونكا» همان گاو نري است كه شاعر به آن مي‌نازد و در حقيقت دارايي خود را به رخ برادر معشوق خود مي‌كشد.

📌بوري جونكا گاو نري است تقريبا خرمايي با شاخ تيز و خوش‌تراش كه به قول شاعر يك شاخش مانند نيزه عمل مي‌كند و شاخ ديگرش مانند سپر. ضربه‌هاي شاخ آن چنان قوي و آبدار است كه به هر گاو ديگري بخورد، زخمش خوب نمي‌شود:«اتا شاخ نيزوئه اتا شاخ پيشدار/ گوره كه بزوئه گو نئونه خار».

📌علاوه بر اين شاعر مي‌خواهد ديگر دارايي‌هاي خود را كه باز شامل گاوهاي ديگر مي‌شود به رخ همه بكشد، مانند «غلفر» (يكي از گاوهاي بسيار شيرده) كه شير آن يك «جوله» (ظرفي چوبين در اندازه‌هاي مختلف) را پر مي‌كند. يا آنكه شاعر تعداد گاوهاي خود را اعلام مي‌كند تا خواننده از كميت آن آگاه شود: «صد تا گو بمونه همه تنمار» يعني «صد رأس گاو آمدند همه تنومند و چاق و فربه» (تنمار= تنومند) كه اين مقدار در حقيقت نشان‌دهنده موقعيت دارايي و مالي خوب شاعر است.

📌مضاف بر اين شاعر درآمدي را كه از راه دامداري به دست مي‌آورد بيان مي‌كند: «كريكه نوره هاكردمه قطار/ ماه پانزده لتر بكشيمه بهار» «كريكه» جايي است كه گالشها ابزارآلات مختص لبنيات را در آنجا نگهداري مي‌كنند، مانند جوله، نو، حتي كلّز و... در اينجا قرار دارند. «نو» ظرف چوبي است، شير جوشيده را در آن مي‌ريزند تا بعد از مايه زدن به ماست تبديل شود. دامدارهايي كه كره زياد به دست مي‌آوردند «كره» را در اين ظرف مي‌ريختند. شاعر مي‌خواهد با اين تصوير بگويد كه چه مقدار شير و ماست و كره به دست مي‌آورد.



📜در كل مي‌توان اين منظومه را به هفت بخش تقسيم كرد:

اول بيان ويژگي‌هاي اجتماعي و اقليمي منطقه.
دوم: تعريف يك نوع شغل مرسوم و معمول اين منطقه به نام دامداري يا گالشي.
سوم: بيان تقيدات و اعتقادات ديني. چهارم: نقش سرمايه در اخلاق و طبقات اجتماعي.
پنجم: تفاوت دو طيف در عين حال كه از يك طبقه محسوب مي‌شوند.
ششم: زبان شديداً عاشقانه و تمثيلي شاعر كه از توانايي و دانايي او در تمثيل‌سازي حكايت مي‌كند،
هفتم: بيان آداب و سنن اجتماعي و رفتارهاي معمول در آن زمان.

📌در توضيح هر كدام از مولفه‌هاي فوق مي‌توان به مصاديق هم اشاره كرد، اما براي جلوگيري از اطاله كلام به طور مختصر نگاهي به اين مصاديق دور از لطف نخواهد بود.

📌فصلي را كه شاعر در آن قرار دارد، زمستاني پر برف و باران و سرد است: «امسال زمستون يك روزه قرار/ هر روز ورف زند صدمات بسيار».

📌از ويژگي‌ها و رسم و رسوم دامداري پيشتر سخن گفته شد. ضمن آنكه بايد يادآور شد اين شخص (شاعر) چند كارگر و مزدبگير دارد و نشان‌دهنده اين است كه او كارگر كسي نيست و گاوها و ملك‌ها همه به او تعلق دارند: «گالشون دسه تا درنه د مال» يعني دو سه نفر كارگر و يا گالش پشت سر هستند.

📌شاعر مسلمان و شيعه است و اراداتي كه مردم اين خطه به مولا علي (علیه السلام) و فرزندان او بالاخص امام هشتم(علیه السلام) دارند، در چندين بيت اين منظومه به چشم مي‌خورد و حتي آرزو مي‌كند كه مشكل آنها را امام رضا(علیه السلام) آسان سازد: «زره (ضريح) آقاره بئيريم دس دامون» دست به دامان ضريح امام رضا (علیه السلام) شوم تا: «امه كار در بوره سوكا آسون.» وقتي كه شاعر از مال و دارايي خود سخن مي‌گويد در حقيقت مي‌خواهد جايگاه خود را براي خواننده (البته در اينجا براي معشوق خود) بيان كند، وگرنه دليلي ندارد كه مدام از دارايي‌اش سخن بگويد.

📌زماني كه شاعر نمي‌تواند به محبوب و معشوق خود برسد و فردي ديگر «شاباجي» را به زني مي‌گيرد كه از لحاظ ساخت و جايگاه طبقاتي چندان بالاتر و ارجح‌تر از شاعر نيست، اما چون شرايط اجتماعي او به‌گونه‌اي است كه خانواده «شاباجي» با ميل و رغبت دخترشان را به فرد ديگري مي‌دهند، نشان‌دهنده تفاوت كيفي اين 2طيف است. اين در حالي است كه «شاباجي» (طبق نقل قول‌هاي طرح شده در محل) حدود ۲۶ يا ۲۷ ساله بود و همسر تازه‌اش ۱۶ ساله، پس شاعر به راحتي هم نمي‌تواند اين ساخت طبقاتي را بشكند.

📌برخي از بيت‌ها چنان زيبا و شاعرانه چينش شده‌اند كه نشان‌دهنده قدرت تصويرسازي و تخيل شاعر است. گرچه نمادهايي كه به كار مي‌رود بافتي بومي و اقليمي دارد و اساسا شاعر با نگاه و ويژگي‌هاي فكري خود، نمادها را مي‌بيند، اما كاربردها چنان زيباست كه توانايي شاعر را بيان مي‌كنند. شاعر وقتي كه نوع نشستن خود را مانند پلنگ تصوير مي‌كند: «اونجه هنيشت بيمه پلنگ دسوري» (آنجا مانند پلنگ نشستم)‌ در حقيقت از نوع حركت و نشست و برخاست اين حيوان آگاهي دارد.

📌پلنگ هم معمولا جاهاي دور و مسافت زياد را مي‌تواند ببيند و قدرت تشخيص و تجزيه اشياي اين حيوان زياد است و شاعر چون در نقطه‌اي دور قرار دارد، فاصله آنها چنان است كه به راحتي نمي‌توان همديگر را ديد، ولي او دسته‌اي از زنان و دختران را مي‌بيند كه براي جمع‌آوري هيزم به مكاني به نام «ميمن» مي‌روند و در بين آنها معشوق او «شاباجي» ‌قرار دارد. وي در وصف «شاباجي» سنگ تمام مي‌گذارد. او را به سان خانم‌هاي اشراف (دب خانمي) ‌تصوير مي‌كند كه آستين سفيد او با پولك‌هاي روي آن وجه تمايز ديگر زنان است.

📌شاعر فقط به اين اندك اكتفا نمي‌كند، بلكه مي‌گويد: هيزمي كه معشوق من جمع‌آوري مي‌كند همه كلفت و سنگين (شاخ اشكاري) است، ولي هيزم دوستانش همه چون شاخه‌هاي نازك زرشك است: «رفيقون هيمه زرشك و تلي.»

📌يا در جايي ديگر، شاعر همزمان هواي تيره و تار را با چشمان اشكبارش پيوند مي‌دهد تا كيفيت غم را بهتر تصوير كند: «ابر داشته هوا مه چش وارشي» (آسمان ابري بود اما چشم من چون باران مي‌باريد). اين تصويرسازي همزمان خواننده را به مكان و روح شاعر پيوند مي‌دهد.

📌اگر همين شكل و ترتيب مرسوم منظومه را بپذيريم، بايد گفت كه منظومه به‌گونه‌اي شروع مي‌شود كه انگار شاعر از رموز و فنون آن كاملا آگاه است. شاعر روند قصه‌سازي و داستان‌گويي را مي‌داند، به‌گونه‌اي كه منظومه از تقدم گفتاري و پايان‌بندي مناسب و درخوري برخوردار است و شنونده اگرچه در طول روايت با نوعي تعليق روبرو مي‌شود، اما اين تعليق ادبي، شاعرانه و به‌صورتي نرم و آرام چون حركت ‌جويباري است كه خواننده را به همراه خود مي‌كشاند.

📌در آغاز طبق رسم و يا سنت بسياري از شاعران كه با نام خدا شروع مي‌كنند، شاعر اما از معشوق خود سخن مي‌گويد و ويژگي‌هاي فيزيكي او را تصوير مي‌كند. معشوق و محبوب او مثل بسياري از چهره‌هاي زيباي داستان‌ها بالابلند، سپيدرو و درازگيسوست.



در تشبيه گيسوي دلدار خود مي‌گويد كه گيسوي كمند او چون خوشه‌هاي انگور است. البته من معتقدم كه «رز مازرون» را شايد بتوان به عنوان «رز» يا «قفل» مازندران هم تعبير كرد. يعني گيسوي تو آنقدر بلند است كه دور تا دور مازندران را مي‌توان با آن محصور كرد: «كمندگيس ته رز مازرون» شاعر گرچه از فهم شعري خوبي برخوردار است، اما در چينش واژه‌ها بر اساس ضرورت برخورد مي‌كند و اجباري در همرديف بودن واژه‌ها نمي‌بيند. البته از لحاظ شنيداري براي كسي كه زبان تبري مي‌داند، اين ناهمگوني واژه‌ها چندان احساس نمي‌شود و حتي نامانوس هم نيست. و در چندين بيت حرف «ر» با حرف «ل» هم‌قافيه است. مانند «خشحال» با «نهار» و «تلار» با «خيال»، «چنگال» يا «نهار» و «دمال» با «زنهار»، كه همه اينها هنگام شنيدن براي شنونده مازني ناهماهنگي آوايي و صوتي را تداعي نمي‌كند.

📌منظومه «شاباجي» از زباني روان، شاعرانگي و روايي برخوردار است كه شاعر در اثناي آن حس و حال و درونيات خود را به زيبايي تصوير مي‌كند. وي حتي از بيان كينه، قهر و دشمني خود هم ابا ندارد و به راحتي آن را تصوير مي‌كند. منظومه «شاباجي» تكرار آرزوها و آمال شاعري است كه عشق او در چنگال ديگران گرفتار مي‌آيد و خود او نيز در دام روزگار گرفتار مي‌شود. «شاباجي» منظومه‌اي كاملاً سوادكوهي يا مي‌توان گفت الاشتي است.

💥شاباجی باکر و کیا اسپهدی

💥شاباجی باکر و سیدحسن عماد

💥شاباجی باکر و جهانگدار باکر

+ نوشته شده در سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸ ساعت ۲:۵۱ ب.ظ توسط عادل جهان‌آراي | بازنگری محسن داداش پور باکر

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand ﷽
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
#آوات_قلم
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#قوم_شناسی_ایل_شناسی
#تبارشناسی_تیره_شناسی
#طایفه_شناسی_نسب_شناسی
#خاندان_شناسی
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 16:23 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

#پدر
#سیدمعصوم

ای به قربان مهر و وفای سیدمعصوم /
جان فدای نیت پاک و صفای سیدمعصوم/

به سال چهل وسه از شیاده آمد برون/
زن و فرزند پا به پای سیدمعصوم/

از پی کسب یک لقمهِ نان حلال/
بین تلاش و کوشش و تقلای سیدمعصوم/

هرگز نیازردش رنج و درد روزگار/
چون همیشه یارش بود خدای سیدمعصوم/

از بس که دلسوز بود و مهربان/
قلب همه خرد و کلان بود ماوای سیدمعصوم/

چون شوخ طبع بوده و اهل مزاح/
هرگز فراموش نگردد روی زیبا سید معصوم/

زانکه قبل از مرگ کرد وصیت اینچنین/
شده خاک وطن شیاده آرامگاه سیدمعصوم/

گرچه ما غمگین شدیم اما والدینش/
شاد و مسرور از دیدن سیمای سید معصوم/

سیدقاسم تو که شعر گوی پدر شدی/
کی این شعرتو باشد رسای سیدمعصوم/.

💞 پیشاپیش روز پدر را به همه پدران آسمانی تبریک عرض مینمایم.

📌 این شعر ((وصف پدرم)) را که ۲۵ سال پیش تقدیم پدرم کردم را یک بار دیگر پیشکش مقامش میکنم.

✍سید قاسم صیادمنش

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 16:20 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

#فیل‌بند ، بندپی‌غربی بابل

📸عکس: زهرا خدادادنژاد

🗓سه شنبه ، ۳ بهمن ۱۴۰۲

📎نظر مخاطبین ادملاوند:

✍دقیقا خونه ی رفیقم و تو تصویر دیدم خاطراتم زنده شد.پارسال رفتیم اونجا..
دستتون درد نکنه بابت ارسال این تصویر...


شیخ موسی کوه که بی لار نوونه
کهر یابو که بی سوار نوونه
پیت کتین جای الوار نوونه
دوست هرچی رحم داره برار نوونه
هرکدبانو آدم جان مار نوونه
هرزه چشه ریکا آدمه یار نوونه..

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 16:19 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

#تاریخ
#اثر_نسب_نامه

🟡کوفه بستر تضادها و ناملایمات

📝آنچه در میان اعراب ساکن کوفه همچون پدران خود در ادوار پیشین وجود داشته است، پیوندهای عشیره ای و ارتباطات مستحکم خونی و نژادی بوده است.

📌در واقع، این جامعه بر پایۀ بنیادهای #قبیله_ای سازمان یافته بود و در همۀ گروه های اجتماعی روحیۀ گروهی و پیوند عشیره ای (عصبیت قومی) مهم ترین جنبۀ حیات اجتماعی بود.

✍ به گفتۀ ابو الفرج اصفهانی، نظام قبیله ای بر اساس #نسب_نامه_ای واقعی یا غیرواقعی بر یک #نیای مشترک قرار داشت که از آن، وضع اجتماعی و اخلاقی هر قبیله تعیین می گردید.

📌بنابراین، علم و آگاهی بر #نیای مشترک، نقطۀ اصلی وجدان اجتماعی بود و عزّت و افتخار یک قبیله با قبیلۀ دیگر از اجداد ایشان ریشه می گرفت.

📚(ابو الفرج اصفهانی، بی تا: ۴۵/1).

📌در واقع درک آنچه میان امام علی (علیه السلام) و اهل کوفه گذشت، بدون شناخت کافی از وضعیت درونی و مناسبات اجتماعی موجود در این شهر، موجب سردرگمی و تحلیل اشتباه خواهد شد.

📎در حالی که این مردم، نسل های متمادی وابسته به تصمیمات و ارادۀ شیوخ و بزرگان خود بر مبنای #تعصّبات_قومی بودند، تا چه میزان می توانستند تحت یک ارادۀ واحد قرار گیرند؟

📎 از جانب دیگر، چنانچه خواست شیوخ و اشراف قبایل، در تضاد با خواست رهبری همچون امیر المؤمنین علی (علیه السلام) قرار می گرفت، آنان کدامیک را برمی گزیدند؟
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 16:15 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📚 هدایه المحدثین

هدایة المحدثین إلی طریقة المحمدین

📝محمد امین بن محمد علی الکاظمی

🔎تحقیق سید مهدی رجایی

⚙باهتمام سید محمود مرعشی نجفی

📨موضوع:
بخش‌های سه گانه این شرح عبارت‌اند از:
مشترکات در اسم، مشترکات در اسم شخص و نام پدر، مشترکات در کنیه، #نسب و القاب.
مؤلف در مورد هر اسم، قراین تمییز مشترکات را به صورت تفصیلی مورد بحث قرار داده است.
👇👇
این شرح به منظور رفع غلطها، خلط‌ها، قصور، تحریف‌ها و تغییرهایی است که در کتاب مشاهده می‌شود.

🔷محقق در «تمهید» کتاب، مطالب مورد بحث و #زندگی_نامه مؤلف را بررسی نموده است.

🔹محقق تهرانی در الذریعة ، این کتاب را با عنوان رجال الشیخ محمد امین الکاظمی و نیز با عنوان شرح جامع المقال ، فهرست نموده است.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand ﷽
#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

هدایة المحدثین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف


کاظمی، محمد امین بن محمد علی (ق ۱۲) مؤلف کتاب، هدایة المحدثین الی طریقة المحمدین، می‌باشد.

[۱]

فهرست مندرجات

۱ - ساختار کتاب
۲ - محتوای کتاب
۳ - پانویس
۴ - منبع

۱ - ساختار کتاب

[ویرایش]این کتاب، شرحی بر باب دوازدهم از کتاب جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال فخر الدین طریحی (م ۱۰۸۵ ق) است. باب دوازدهم این کتاب، در دوازده عنوان مختلف، مباحث گوناگونی از «تمییز مشترکات» را مطرح نموده است. سپس شرح این باب در سه بخش کلی مطرح شده و اسامی هر بخش بر اساس حروف الفبا تنظیم شده است.

۲ - محتوای کتاب

[ویرایش]بخش‌های سه گانه این شرح عبارت‌اند از:
مشترکات در اسم، مشترکات در اسم شخص و نام پدر، مشترکات در کنیه، نسب و القاب.
مؤلف در مورد هر اسم، قراین تمییز مشترکات را به صورت تفصیلی مورد بحث قرار داده است.
این شرح به منظور رفع غلطها، خلط‌ها، قصور، تحریف‌ها و تغییرهایی است که در کتاب مشاهده می‌شود.
محقق در «تمهید» کتاب، مطالب مورد بحث و زندگی نامه مؤلف را بررسی نموده است.
محقق تهرانی در الذریعة

[۲]

، این کتاب را با عنوان رجال الشیخ محمد امین الکاظمی و نیز با عنوان شرح جامع المقال

[۳]

، فهرست نموده است.

۳ - پانویس

۱.↑ کاظمی، محمد امین، هدایة المحدثین الی طریقة المحمدین، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۵ ق، ص۴۲۰.

۲.↑ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج۱۰، ص۹۷.

۳.↑ آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج۱۳، ص۱۷۲، ش۵۸۰.

۴ - منبع

[ویرایش]سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تألیفات رجالی قرن دوازدهم هجری»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۳۱.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
#پژوهش_اِدمُلّاوَند
@edmolavand
#آوات_قلمܐܡܝܕ
http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
#پژوهش_تحقیقات_میدانی
#یافته_های_شفاهی
#تبارشناسی_نسب_نامه
#بازخوانی_خوانش_اَسناد
#قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

    سه شنبه سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 16:8 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

    🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

    ⛰ معرفی روستاهای لفور :

    ⭐️ این قسمت - روستای دهکلان

    🔎حمام تاریخی روستای #دهکلان

    ⛰ حمام تاریخی روستای دهکلان یکی از بناهای دیدنی و پرجاذبه با معماری سنتی و قدیمی منطقه #لفور است.

    ⛰ فضاهای کالبدی و تزئینات به کاررفته در حمام دهکلان با توجه به امکانات موجود در زمان ساخت آن از نوع حمام های ساده و کوچک روستایی ایران محسوب می شود.

    ⛰ با توجه به قرارداشتن فضای حمام در گودی زمین، برای دسترسی به فضای داخل حمام از پله هایی که در فضای بیرون حمام تعبیه شده بود استفاده می شد و افراد را به سکوی بخش ورودی که فضای سرد حمام و در واقع محل رخت‌کن هم بوده است هدایت می کرد.

    ⛰ این حمام به گونه‌ای طراحی و ساخته شده بود که سه فضای متفاوت از نظر دما (سرد، گرم و معتدل) را داشت.

    ⛰ تاریخدانان محلی زمان بنای این حمام را سال ۱٢۱۰ خورشیدی ذکر نمودند.
    این بنای تاریخی منطقه لفور که در این روستا واقع شده است هم اکنون در فهرست سازمان میراث فرهنگی استان مازندران به ثبت رسیده است.

    ⛰ گفته می شود «خشت» این حمام که در ابعاد ٢۰ در ٢۰ سانتیمتر بوده است و از بالادست روستای مرزیده در مرتعی نزدیک «ولْگِسون» تأمین شده است.

    ⛰ تمام مراحل طراحی، معماری و ساخت این حمام قدیمی توسط افراد خبره و با تجربه این روستا انجام شده است و معماری و اجرای مراحل ساخت آن را معماری به نام #استاد_آقا_عمو برعهده داشته است.

    ⛰ اهالی روستا در تهیه مصالح و آماده کردن قالب ها و تولید بخشی از خشت ها با استفاده از مخلوط آهک، تخم مرغ و خاکسترکاه سوزانده شده و نیز سایر مواد و مصالح مورد نیاز برای احداث بنا، نقش بی بدیل خود را ایفا نموده و به این ترتیب با همیاری خود یک اثر تاریخی و ماندگاری را به یادگار گذاشتند.

    ⛰ پس از اتمام بنا، مسئولیت اداره و نگهداری این حمام تاریخی در مرحله بهره برداری به آقای #کریم_وحدانی سپرده شد و در واقع از اولین متولیان حمام #دهکلان ایشان بود.

    ⛰ بانیان این بنای قدیمی بزرگان محل #کریم_وحدانی، #مهدی_شاهرخی #امیرحسین_اندام، #شاهرضا_ناصری #محمد_محسنی و #زمان_صباغی بودند.

    ⛰ حمام قدیمی دهکلان به همت و پیشکاری بزرگان نامبرده و حمایت و تلاش مجدانه اهالی سالیان متمادی نگهداری و بهره برداری می شده است و خوشبختانه هم اکنون نیز پابرجا و قابل بازدید علاقمندان است.

    ⛰ در طراحی اولیه این حمام، هیزم بعنوان سوخت اصلی برای تأمین آب گرم بود که به وفور در دسترس بود.

    ⛰ آب خزینه و همینطور فضای داخل حمام با حرارت خزانه آتش تعبیه شده و انباشته هیزم در زیرحمام گرم می شد.

    ⛰ دوش آب در سال‏های ابتدایی بهره برداری حمام نصب نشده بود و البته در آن دوره مرسوم هم نبوده است و مردم در همان خزانه استحمام می کردند.

    ▪️نورگیرهایی با استفاده از جام یا شیشه که در سقف گنبدی شکل ان تعبیه شده بود منبع تأمین روشنایی و نورپردازی فضای داخل حمام بوده است. چون استفاده از شمع یا چراغ در اینگونه فضاهای بسته مشکلات تنفسی ایجاد می کرده است.

    ⛰ تصاویر ارائه شده نمای گنبدی شکل و نورگیرهای سقف بیرونی و طراحی ها و تزئینات داخلی حمام قدیمی روستای دهکلان لفور را نشان می دهد.

    ▪️ پس از سال ها بهره برداری از حمام به روش سنتی و تحمل مردم در دشواریهای استفاده از حمام به روش قدیمی، سرانجام با پیشکاری دبیر خوش نام مدرسه ابتدایی روستای دهکلان، جناب #شیرآقایی و همّت و پشتیبانی مردم، نسبت به نصب و راه اندازی موتورخانه و دوش آب، لوله کشی و سایر تأسیسات اقدام شده است.

    ⛰ این بنای تاریخی در سال ۱٣٨٨ با پیگیری و تلاش درخور ستایش اهالی و با محوریت و پیشکاری جناب آقای #عطاءالله_صباغی، مرمّت و بازسازی شده است و هم اکنون به عنوان یک اثر تاریخی از منطقه لفور در سازمان میراث فرهنگی کشور ثبت شده است و مورد بازدید بوم گردان و گردشگران قرار می‏ گیرد.

    ✍محمد اصغری

    #معرفی_روستاهای_لفور
    #روستای_دهکلان

    ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
    💥#پژوهش_ادملاوند
    @edmolavand ﷽
    #آوات_قلمܐܡܝܕ
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

    دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:36 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

    🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

    سیده میرمریم :

    📝ن و القلم و ما یسطرون

    ♥️پدر

    🔴نامه یک بانو به بانوان عزیز ایران👌

    مهربانوی عزیز سلام!

    روز مرد نزدیکه
    به نظرم اومد چند جمله ای هم از مردها بگیم...
    کلی عکس و متن دیدم اینروزا برای روز مرد...
    خانمی که کیکی به شکل جوراب درست کرده
    یا دسته گلی از جوراب...
    جملاتی مثل ....

    در ظاهر شاید تمام اینا شوخی به نظر برسن اما...

    توی این زمونه مرد بودن جرات میخواد
    واقعا مردانگی میخواد که برای رفاه حال زن و بچه صبح زود بزنی بیرون و تو تاریکیه شب برگردی...
    مردهای این دوره جوانی و زندگی کردن رو فراموش کردند
    مسئولیت زندگی، بی سر و صدا دونه دونه موهای تیره شون رو سفید میکنه...
    راستی خانما، تا حالا همسراتون از آرزوهاشون براتون گفتن؟

    بی انصافیه که اینهمه گذشت و مظلومیت و تلاش مردها رو نبینیم

    بانو....!
    گاهی نگاهی به دستهای همسرت بنداز...
    و به خطوطی که در اطراف چشم ها و پیشونی همسرت داره عمیق میشه...
    گاهی به جای اینکه تو آغازکننده باشی،
    سکوت کن و اجازه بده که لحظاتی او هم گوینده باشه و از خودش بگه...

    بانو..!
    گاهی عکسهاشو از جوانی تا الان کنار هم بچین و باور کن فقط تو جوانیتو توی این خونه نذاشتی...
    مرتب تلاششو در ترازو قرار نده
    و باعرضه بودن و نبودنش رو ، با کمتر و بیشتر داشتن دارائیهاش قیاس نکن...

    سعیش رو ببین...
    و تغییراتشو بخاطر تو و زندگی مشاهده کن...
    موهای سفیدش را ببین...

    بانو!
    باور کن جهان هرگز به صلح نمیرسه اگر ما غرق مظلومیت خودمون باشیم...
    تربیت کامل نمیشه ،
    اگر یاد نگیریم که تمسخر مردان و زنان،
    در حقیقت تمسخر بخش مهمی از خودمونه...
    کاش یاد بگیریم بزرگ کردن و بزرگ دیدن همسرمونو...
    پدری کردن هاش رو...
    از بزرگیش برای بچه هامون بگیم
    کاش به جای هدیه دادنها و گرفتن ها،
    زمانی رو صرف شنیدن بدون قضاوت کنیم

    بانو جان بیا امسال کنار هر هدیه ای که برای همسرت گرفتی، توی یه برگ کاغذ حداقل 20 تا ویژگی همسرت رو هم بنویس و ازش بخاطر این ویژگی هاش تشکر کن...
    (اون رو هم ضمیمه ی هدیه ات کن)

    مطمئن باش نتایج شگفت آوری در وجود خودت و او خواهی دید...

    یادمون باشه بین ما،
    سپاسگزاری و مشاهده همه جانبه ی افراد خیلی کم شده...

    و نوشته ی تو سپاسگزاری بزرگی خواهد بود برای جهان و جهانیان ...

    🌺 🍃پیشاپیش روز شیر مردان سرزمینم مبارک.

    ✍️جمشید خزایی

    Ati ....
    سلام وقت بخیر
    شاید برای آقایان گروه جالب باشه که نویسنده این متن اتفاقا یک آقا هستند:

    📌جمشید خزاعی

    ایرانچهر » آرشیو » بانو ، سلام ! ( پیشنهادی برای ستایش بهتر از مرد در « روز مرد »)
    https://iranchehr.com/?p=8687

    📌نظر مخاطبین:

    🖊سلام بر شما
    بله مرد بودن در دنیای امروز واقعا سخته
    با این وضع زندگی که داریم
    نظر خودم به شخصه اینه
    روزانه ۱۷ بار باید بر دست پدر بوسه زد😭
    واقعا سختی کشیدن تا زندگی به بقیه خونواده خوب بگذره😍

    🖌سپاس از این بانو بزرگوار که چون زرگری با تحربه قدر زرمیداندو خود گوهری هست ارزشمند.

    🖍به تعداد رکعتهای نماز روزانه یعنی بوسه بر دست پدر اگر ارزشش بیشتر از نماز نباشه کمتر هم نیست.
    🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
    #قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
    @sayedhmirmaryam
    •●◉✿#اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ_عَُِجَُِلََُُِ_لَُِوَُِلَُِیَُِک_َُِالفرج✿◉●•
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ💚🇮🇷💚჻ᭂ

    💞با اجازه مادران گرامی.

    ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
    ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
    ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
    ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
    ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
    ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ، ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻩ !
    ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ!
    ﺑﺎﺑﺎ برای من کار پیدا کن!
    ﺑﺎﺑﺎ برای من سرمایه بده!
    ﺑﺎﺑﺎ من ....................

    *ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ*:
    ﺑﺎﺑﺎ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ...
    ﺑﺎﺑﺎ! ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !

    ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ داشته باشم ﺑﻬﺶ (به بابام) ﻧﻖ ﺯﺩﻡ!

    ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯ بابام ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ:
    ﺑﺎﺑﺎ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟؟؟

    ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩیم ﺍَﺯِمون ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ :
    ﺑــﺎﺑــﺎﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﺘﻮ؟ !
    می گفتیم : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺷﻮﻧﻮ !!
    ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﻧﻪ!
    ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ !!!
    ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﺪﻭﻣﻪ؟؟؟
    ما ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ می گفتیم :
    ﻣﺎﻣﺎﻧــﻮ !!!
    ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ! ﻟﺒــﺨﻨﺪ تلخی ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ...
    ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ ﺟﻠــﻮﯼ ﻫﻤﻪ !!!
    ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﻔﻬــﻤﯿﻢ ﭘــﺪﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ بچه ش ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ ...

    ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ:
    ﺑﺎﺵ! ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﻢ.

    ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ...
    ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
    ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..

    ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ديده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿ ﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
    ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان پدر میگذاشت ...

    ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
    ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ...

    ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭی آنان ﻣﯿ ﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!

    ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
    ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.

    ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
    ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:

    ﭘﺴﺮ... ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ باقی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!

    ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ... فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ باقی گذاشته باشم!

    ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
    خیر ﭘﺴﺮم. اشتباه میکنی. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!

    پسر با تعجب پرسید: چه چیزی را؟!

    آن مرد پیر گفت: تو ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ... ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ باقی گذاشته ای...

    و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
    ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!

    کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد:
    قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
    و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
    قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
    و قسم بر غربتت، .....
    وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست ...😔

    به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺳﺎﻻﺭﻩ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﺑﻨﺎم ﭘـــــــﺪﺭ

    زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده..

    ✍من به افتخار پدرم پخش کردم...

    شما هم؛ اگه دوست داری به افتخار⚘ ( مقام پدر)⚘ چه در قید حیات باشند برای سلامتی پدران و چه به رحمت خدا رفته اند برای علو درجاتشان پخش کن💙⚘💙
    🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
    #قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
    @sayedhmirmaryam
    •●◉✿اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ✿◉●•
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ💚🇮🇷💚჻ᭂ

    دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:27 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

    🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

    پژوهش اِدمُلّاوَند:
    #معرفی_کتاب

    📘کتاب دهکده کوچک من شبکلا

    📝نویسنده رقیه یعقوبی شبکلایی

    🗓تاریخ انتشار ۱۴۰۲

    📌در حوزه فرهنگ عامه

    ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
    💥#پژوهش_ادملاوند
    @edmolavand ﷽
    #آوات_قلمܐܡܝܕ
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

    📝آیین رونمایی از اثر دهکده کوچک من شبکلا با حضور نوبخت فرماندار مرکز استان، بابایی کارنامی نماینده مجلس شورای اسلامی، هادیان بخشدار کلیجان رستاق و جمعی از اساتید، پژوهشگران و عموم مردم در روستای #شبکلا بخش کلیجان رستاق برگزار شد. ‎

    🗓کد خبر : ۱۲۴۷۸۶ یکم تیر ۱۴۰۲

    به گزارش روابط عمومی فرمانداری شهرستان ساری، محمدعلی نوبخت در آیین رونمایی از اثر #دهکده_کوچک_من_شبکلا ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ۱۲۰۰شهید شهرستان ساری، تخصیصاً ۱۵۸ شهید بخش کلیجان رستاق و ۳ شهید روستای شبکلا گفت: کتابها، دربر دارنده آیین، سنت و فرهنگ، امانت دارِ عقلانیت، معرفت و خردورزی و حاصل تدبر و تجربه ‏های اهل علم و معرفت است.

    ✍مقام عالی دولت در شهرستان ساری در ادامه به اهمیت مقوله کتاب و کتابخوانی پرداخت افزود:
    {{کتاب، میراث و شاهکاری ماندگار، پدیده ای سترگ و با ارزش و عنصری امید آفرین، رشد طلب و روشنگر در پهنه زندگی بشریت است.}}

    📌فرماندار مرکز مازندران در ادامه با اشاره اجمالی به فصل های مختلف کتاب دهکده کوچک من شبکلا گفت: مسیر ترسیم توسعه کوثری از دلِ کتاب‌هایی انسان ساز، عدالت محور و آخرت طلب می‌گذرد.

    📌وی در پایان ضمن تقدیر و تشکر از نویسنده، دست اندرکاران و تلاشگران عرصه چاپ و تهیه این کتاب افزود:
    ((با تلاش تمام مجموعه های فرهنگی و نهادهای متولی امر می توان زمینه ارتقا توجه به کتاب و کتابخوانی را فراهم آورد چرا که سرعت دستیابی به توسعه و پیشرفت در جامعه عالم و آگاه بیشتر است.))

    📎روستای شب کلا کجاست؟

    شب‌کلا اتا روستایِ نوم هسته که مازرون اوستان دله قرار دارنه و ساری شهرستون ِکلیجان رستاق بخش دله دره.
    ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
    #پژوهش_اِدمُلّاوَند
    @edmolavand
    #آوات_قلمܐܡܝܕ
    http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
    #پژوهش_تحقیقات_میدانی
    #یافته_های_شفاهی
    #تبارشناسی_نسب_نامه
    #بازخوانی_خوانش_اَسناد
    #قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

    دوشنبه دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 18:50 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

    🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

    🔥 خداحافظ #آرارات زیبای ایران❗️

    کوه آرارات

    upright=۱٫۴۰
    آرارات بزرگ (راست) و آرارات کوچک (چپ)

    کوه آرارات در ترکیه واقع شده

    کوه آرارات

    کوه آرارات

    موقعیت کوه آرارات در نقطه مرزی ترکیه و ارمنستان و ایران

    📝کوه #آرارات، به زبان ارمنی «ماسیس» و به ترکی «آگری داغ» و به کردی «چی یای آگیری» کوهی در شمال شرقی ترکیه است که مرزهای این کشور را از ایران، نخجوان و ارمنستان جدا می‌کند.

    🔻کوه #آرارات که بنا بر برخی نقل‌ها، همان کوه «جودی» است که کشتی نوح بر آن آرام گرفت؛ مانند #دماوند یک مقصد فوق‌العاده گردش و کوهنوردی در ایران باشد.
    👇
    🔻اما در سوم بهمن ۱۳۱۰ مام میهن با کوه «آرارات کوچک» خداحافظی کرد و این منطقه مهم، راهبردی و زیبا با بی کفایتی رضا شاه #پهلوی در قالب مذاکراتی استعماری به ترکیه واگذار شد تا ترکیه از ادعای واهی بر منطقه «قطور» دست بردارد و جلوی یک بهانه جویی گرفته شود!!!

    🔻غم‌ #آرارات یک‌ نمونه #تکراری دیگر از راهبرد «بده بره» دست نشاندگان غرب برای تنش زدایی به جای راهبرد «مقاومت» در برابر زیاده خواهی بیگانگان است.

    ✍حمیدرضا ابراهیمی

    📎نظر مخاطبین ادملاوند:

    🖍رضا شاه که گتنه خله قوی بیه😁
    ارتش داشته سیاست داشته
    همه دزاره تش زو
    ای چتی بیه ترکیه جا بترسیه پس😂😂
    داخلی ها ره فقط بلد بیه بکوشه
    خارجی پلی لات کوچه خلوت بیه فرار کرده🙈
    ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
    #پژوهش_ادملاوندܐܡܝܕ
    @edmolavand ﷽
    💥#کانال_تخصصی_در_ایتا
    📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

      فرهنگ / تاریخ

      ۰۷:۳۰ ۱۴۰۱-۱۱-۳

      📜خداحافظی با کوه آرارات به سبک پهلوی!

      کوه آرارات که شامل ۲ قله بزرگ و کوچک است در کشور ترکیه قرار دارد. مشهور است مردم ارمنستان نیز به این کوه مرزی، تعلق خاطر دارند، ولی خیلی‌ها نمی‌دانند که آرارات کوچک تا ۹۰ سال پیش جزء خاک ایران بود و رضاخان آن را داد رفت!

      خداحافظی با کوه آرارات به سبک پهلوی!

      گروه تاریخ خبرگزاری فارس ـ امین رحیمی: ماجرای آرارات کوچک در ایران از آنجا شروع شد که انگلیس به دولت ایران گفت که مشکلات مرزی‌ با همسایگانش را حل کند. انگلیس آن روزها در خاورمیانه منافع بزرگ نفتی و اقتصادی داشت و می‌خواست جلوی نفوذ شوروی کمونیستی را در خاورمیانه بگیرد و برای رسیدن به این هدف طرحی داشت تا ایران و افغانستان و عراق و ترکیه، زیر چتر حمایت انگلیس با هم متحد باشند.

      این طرح به انعقاد پیمان سعدآباد در سال ۱۳۱۶ شمسی منجر شد اما قبل از آن هیأت‌هایی برای رفع اختلافات مرزی ایران با این کشورها تشکیل شد و یکی هم هیأت تعیین حدود مرزی ایران و ترکیه بود که ۳ بهمن ۱۳۱۰ شمسی کار را به اینجا رساند: «شهر قُطور را که از اول متعلق به ایران بود و حکومت عثمانی آن را اشغال کرده بود به ایران پس دادند و به جایش ۸۰۰ کیلومترمربع از اراضی شمال غرب ایران شامل کوه آرارات کوچک و اراضی اطراف آن به ترکیه واگذار شد. این بخش از ایران اهمیت استراتژیک نظامی و سیاسی داشت و همان‌موقع فرماندهان ارتش و افراد مطلع با این واگذاری مخالف بودند».

      حالا این برخی افراد چطوری مخالف بودند و رضاخان چه کرد؟ داستانش را سرلشکر «حسن ارفع» عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات برای تاریخ چنین تعریف کرده است: «من عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات بودم. در این هیأت کسانی چون محمدعلی فروغی و رشدی آراس شرکت داشتند. یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث می‌کردیم رشدی آراس گفت: ما ترک‌ها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پرونده‌ها و نقشه‌ها را به حضور ایشان ببرد هرچه فرمودند ما قبول داریم...

      به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشه‌ها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح‌دادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آن‌جا سخت مورد نیاز ماست و از این حرف‌ها... ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند.

      وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی... بگو ببینم این تپه این جا از آن‌ تپه که می‌گویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: بلی قربان... فرمودند: آن را چرا نمی‌خواهی؟ این یکی چطور؟ عرض کردم بلی. فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.

      من شرمنده شدم و کاغذها و نقشه‌ها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیأت بود، برگشتم. همه منتظر من بودند تا وارد شدم پرسیدند اعلیحضرت چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند ما دوست هستیم، این موضوعات در کار نیست. تقسیم کنید این طرف تپه که رو به قطور است مال ما باشد و آن طرف مال ترک‌ها».

      پایان پیام/ ت ۱۶۳


      آرارات دو قله آتشفشانی دارد که یکی آرارات بزرگ با ۵۱۳۷ متر ارتفاع و دیگری آرارات کوچک با ۳۸۹۶ متر ارتفاع است. آتشفشان خاموش این کوه یکی از زیباترین و دل‌انگیزترین چشم‌اندازها را دارد که از نظر گردشگری تا به امروز مظلوم واقع‌ شده و باید توجه بیشتری به این رشته‌کوه شود.

      ارتفاع زیاد آرارات بزرگ، باعث تغییر آب ‍و هوای قسمت قله کوه شده است، اگر در ماه اکتبر به آرارات بزرگ ‌سری بزنید، با برف سنگینی مواجه می‌شوید. آرارات بزرگ به‌دلیل بلند بودن لقبی دارد که مردم ترکیه به آن داده‌اند و لقب او سقف ترکیه است. در طول سالیان دراز کوه‌نوردان زیادی از سراسر دنیا آرارات را فتح کرده‌اند.

      کوه آرارات

      آرارات از دید زمین‌شناسان و باستان‌شناسان کوه مهمی است و هرساله محققان زیادی از کشورهای آلمان، انگلیس و روسیه به کاوش در این کوه می‌پردازند. زمستان‌های آرارات بسیار سخت و طاقت‌فرسا است و تاکنون محققان و کوه‌نوردان زیادی در مسیر حرکت خود در این رشته‌کوه جان خود را از دست داده‌اند.

      کوه آرارات نه‌ تنها برای مردم ترکیه کوهی خاص و باشکوه است، بلکه ارمنی‌ها هم این کوه را مقدس می‌دانند. کوه آرارات از نظر ارمنیان نماد مقاومت و پایداری است و ارمنیان نام آرارات را بر پیشانی باشگاه و محل کسب و کار خویش درج می‌کنند و همچنین آن‌ها نام آرارات را برای فرزندان پسر خود انتخاب می‌کنند.

      در کتاب آفرینش در عهد عتیق، از آرارات به‌عنوان محل به خاک نشستن کشتی نوح پس از طوفان ذکر شده‌ است. از دیگر نام‌های این کوه «کوه جودی» است که این نام در قرآن آمده است.

      تاریخچه

      بخش عمده‌ای از بلندی‌های ارمنستان، با مرکزیت کوه آرارات که سرچشمه‌ی رودخانه‌های دجله، فرات و ارس و محصور به آب‌های دریای خزر، دریای سیاه و دریای مدیترانه است، در زمان پیدایش انسان اولیه در زیر آب‌های بالا آمده پس از عصر یخبندان و جزو نخستین سکونت گاه‌های انسان اولیه بوده است. وجود نزدیک به ۱۰۷۶ غار، فقط در اطراف شهر آنی (شهر باستانی) حاکی از وضعیت مناسب زندگی انسان‌های غارنشین در آن دوران در منطقه‌ی بلندی‌های ارمنستان است.

      از دوران زیست هموسپینس‌ها، آثاری باقی مانده که قدمت آن‌ها در بلندی‌های ارمنستان به دوازده هزار سال پیش از میلاد باز می‌شود.

      کوه آرارات

      پیدایش، اسکان و رشد انسان‌های اولیه به‌طور مستقیم در گرو محیط زیست مناسب بوده است. از این‌رو، منطقه‌ی حاصلخیز و پرآب سلسله جبال ارمنستان و اطراف کوه آرارات را یکی از نواحی مناسب برای سکونت انسان اولیه و رشد دامداری و کشاورزی پس از دوران یخ بندان کره‌ی زمین دانسته‌اند.

      کوه آرارات

      وجود معادن طبیعی و رشد صنعتی ناشی از طبیعت مستعد منطقه، بعد‌ها در طول تاریخ و در عصر آهن و مفرغ نیز سبب شکوفایی استعداد ساکنان این ناحیه شد. کشف ابزار‌های آهنی به‌جای مانده از انسان اولیه، ضرب سکه‌های امپراتوری روم و تامین اسلحه‌ی فلزی ارتش ایران باستان گواه این واقعیت است.

      زمین‌ لرزه‌ی تابستان ۱۸۴۰ میلادی با شدت ۶/۳ ریشتر سبب ریزش کوه، مدفون شدن یک دهکده، یک کلیسا و اقامتگاه کاهنان در زیر آوار ناشی از ریزش کوه و کاهش ۱۸۰۰ متر از ارتفاع این قله شد.

      نژاد ساکنان

      آشوریان، نخستین ساکنان و حکام آراتا، که در آغاز هزاره‌ی سوم پیش از میلاد به‌تدریج به‌سمت جنوب کوچ کردند و در بین‌النهرین (عراق کنونی) سکونت گزیدند، مردمی از تیره‌ی آرمه نوید بودند.

      تمدن هند و یونان در پایان هزاره‌ی سوم پیش از میلاد و آغاز تمدن اورارتو از این نقطه به هند و شبه‌جزیره‌ی بالکان منتقل شد و امروزه، می‌توان سرچشمه‌ی زبان و فرهنگ هند و اروپایی را در آراتا یا بلندی‌های ارمنستان دانست.

      قبایل چادرنشین تُرک تبار نخستین بار در هزاره‌ی دوم پس از میلاد، در اواسط قرن یازدهم، این منطقه را مورد تهاجم قرار دادند و در آن سکونت گزیدند.

      کوه آرارات

      کوه آرارات از جمله نماد‌های مهم ارمنیان است و با وجود اینکه این کوه هم‌اکنون در خاک ترکیه واقع شده است، ارمنیان تعصب و علاقه‌ی خاصی به این کوه دارند.

      کشتی نوح

      نکته دیگری که این کوه را متمایز می‌کند، قرار گرفتن در مسیر حرکت کشتی نوح است. گروه تحقیقاتی هنگ‌ کنگ با نام «وزارتخانه بین‌المللی تحقیقات کشتی نوح» تکه‌هایی از این کشتی عظیم‌الجثه را در ارتفاع ۴ کیلومتری بالاتر از سطح دریا یافت شده است. قدمت این تکه‌های کشتی به ۴۸۰۰ سال قبل برمی‌گردد. خبر قطعی به دست نرسیده که این تکه‌ها همان تکه‌های کشتی نوح باشد، ولی به‌احتمال ۹۹ درصد این تکه‌ها مربوط به کشتی حضرت نوح است.

      کوه آرارات

      برخی از کارشناسان وجود کشتی نوح و طوفان عظیم نوح را رد کرده‌اند، ولی با پیدا شدن بقایای کشتی فرضیه وجود کشتی نوح شدت گرفتن و حالا دیگر کسی نمی‌توان این طوفان عظیم و وجود کشتی را انکار کند. بر اساس بسیاری از داستان‌های تاریخی و مذهبی حتی محل فرود آمدن کشتی نوح کوه آرارات ذکر شده است. اولین تکه‌های این کشتی بزرگ در دهه ۱۹۶۰ کشف شد و عکس‌های بقایای کشتی در مجله تایمز منتشر شد. در آن روزها تب و تاب پیدا کردن راز پشت کشتی بالاگرفته بود و محققان زیادی روی بقایای به‌دست‌ آمده تحقیق کردند.

      کوه آرارات

      بسیاری از محققان درصدد این برآمدند که تمام شواهد را نادیده بگیرند، ولی شواهد به‌قدری محکم بود که دیگر کسی به وجود کشتی نوح و طوفان عظیم شکی ندارد. یکی از بزرگ‌ترین رمز و رازهای تاریخ در دل این کوه مشهور نهفته است و هیچ‌کس به‌وضوح نمی‌داند که شرایط جغرافیایی در آن زمان چگونه بوده که در میان کوهستان بقایای کشتی یافت شده است و دانشمندان و محققان هنوز دلیل محکمی برای این موضوع پیدا نکرده‌اند. شاید بهترین منبع برای رمزگشایی این راز قرآن مجید باشد که به‌وضوح سال‌ها قبل از کشف‌های انسان این داستان را تعریف کرده است، بدون هیچ کم و کاستی!

      رویداد‌های تاریخی در این منطقه

      • جنگ‌های بین سومریان و پادشاهان اورارتو در هزاره‌ی سوم پیش از میلاد.
      • حمله‌ی اسکندر مقدونی در ۲۸۰سال پیش از میلاد.
      • مهاجرت و حمله‌ی سلجوقیان، مغول، خوارزمشاهیان و تیموریان در قرون سیزدهم و چهاردهم میلادی.
      • تهاجم نادرشاه و شاهان صفوی.
      • جنگ‌های ایران و روسیه در دشت‌های ارمنستان در دوران صفویه.
      • نسل‌کشی ارمنیان.
      • کشتار و تبعید استقلال طلبان ارمنی به دست بلشویک‌های سرخ جمهوری آذربایجان و رهبران روسی آن‌ها در ۱۹۱۷ میلادی

      آدرس

      کشور ترکیه، استان آغری، در مرز ایران، جمهوری خودمختار نخجوان و ارمنستان.

      نویسندگان: نیلوفر دوشیری و فاطمه محمدی


      📻بیشتر بدانید

      📜قرار داد مرزی ایران و ترکیه در دوم بهمن ماه ۱۳۱۰ شمسی بین دو کشوربه امضای طرفین رسید. و سپس در سال ۱۳۱۱ به تصویب مجلس شورای ملی ایران به ریاست حسین دادگر رسید. وزیر خارجه ایران محمدعلی فروغی و وزیر امور خارجه ترکیه توفیق رشدی‌بیک بود[۱]

      مصوبه مجلس ایران شامل سه ماده به ضمیمه یک مراسله راجع به استفاده‌پست‌های مستحفظ سرحدی طرفین ازآبهای چشمه ثریا و چشمه‌های «سلپ» و قزلو و یارم‌قیه سفلی و مراتع واقعه در جنوب ومغرب خط سرحدی بوده‌است. شش سال بعد پیمان سعدآباد بین ایران و کشورهای افغانستان، ترکیه و عراق با مداخله انگلستان امضا گردید.

      بعقیده محمدعلی بهمنی قاجار ترکیه تلاش فراوانی داشت قرار داد مرزی جدید را جانشین عهدنامه ارزنه الروم و پروتکل اسلامبول کند تا آثار عهدنامه قارص میان شوروی و ترکیه به رسمیت شناخته شود و مناطق استراتژیکی از خاک ایران به ترکیه ملحق گردد. هر چند محمد علی فروغی وزیر خارجه وقت معتقد بود که ترکیه چشم داشتی به خاک ایران ندارد.[۲]

      🇮🇷مناطق جدا شده از ایران طبق این قرار داد

      نقشه مرز ایران با نخجوان. بخشی از دالان کم عرض و سبز رنگی که در سمت چپ نقشه دیده می شود و ترکیه را به نخجوان متصل کرده است ؛ موقعیت تقریبی دالان قره سو است.

      سر انجام با انعقاد عهدنامه موسوم به «قرار داد راجع به تعیین خط سرحدی بین ایران و ترکیه» بتاریخ ۲ بهمن ۱۳۱۰ خط مرزی جدید ایران و ترکیه تعیین شد؛ خط مرزی که بر اساس آن نزدیک به ۸۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله سرچشمه قره سو، و قله و دامنه کوه آرارات کوچک از خاک ایران جدا گردید ضمن اینکه ادعای مالکیت ایران بر منطقه قره سو نیز که در آغاز دهه ۱۳۰۰ خورشیدی توسط اقبال السلطنه ماکویی تعقیب می‌گردید دست برداشت.[۳] متقابلا منطقه قطور به ایران واگذار گردید.در تبلیغات دولتی گفته شد که آرات کوچک از ایران تجزیه نشده است بلکه ایران آن منطقه را با منطقه قطور مبادله کرده است. اما محمد علی بهمنی قاجار در کتاب تمامیت ارضی ایران در دوره پهلوی می گوید که منطقه قطور یا سرو یا ساردیک هم اساسا جزئی تثبیت شده و بالامنازع از خاک ایران بوده است که ترکیه صرفا ادعاهایی مردود و غیرمستند علیه آن مطرح می کرد.وی اشاره می کند که برخی دست اندرکاران وقت از جمله مهندس مخبر یا معتمدی نیز بر تجزیه شدن آرارات کوچک از خاک ایران طبق این قرار داد اشاره داشته اند.[۴]

      🕛رویدادهای منتهی به قرار داد

      📌منطقه قره سو

      منطقه قره سو در این قرار داد تعیین تکلیف شد که از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار بود و از سالها قبل محل منازعه ایران، روسیه تزاری و عثمانی بود زیرا امکان اتصال به قفقاز و ارمنستان را فراهم می‌آورد. منطقه قره سو بنا به برداشت اقبال السلطنه ماکویی حاکم ایرانی منطقه بر خلاف عهدنامه ترکمانچای توسط روسیه تزاری از خاک ایران جدا شده بود و در قرار داد دوستی شوروی و ترکیه (عهدنامه قارص در شهریور ۱۳۰۰) از سوی شوروی به ترکیه واگذار گردید و ترکیه را با نخجوان هم‌مرز کرد. از همان زمان اقبال السلطنه ماکویی در مکاتبات خود با مرکز خواستار اعمال حاکمیت ایران بر این منطقه شده و چند بار نیز شخصاً در این باره اقدام کرد. همچنین ایل جلالی نیز در این منطقه ساکن بودند. به اظهار اقبال السلطنه (حاکم ایرانی منطقه) شوروی در قرار داد دوستی باترکیه منطقه ایگدیر را به ترکیه واگذار می‌کند و ترکیه نیز مدعی است که آرالیق جزیی از ایگدیر و قره سو نیز یکی از محال آرالیق است و بدین ترتیب مدعی مالکیت بر آن است. ترکیه در ۱۳۰۲ در ادامه ادعاهای خود پیرامون مرز ایران «پاسگاه بلاغ باشی» را به اشغال خود درآورده بود. با درگذشت اقبال السلطنه ماکویی دولت ایران سلطان حسن خان جلیلوند را به ایلخانی عشایر ماکو منصوب می‌کند هرچند وی از توانایی، سابقه آگاهی و نفوذ اقبال السلطنه برخوردار نیست. رضا شاه در دی ماه ۱۳۰۲ به عبدالله خان امیر طهماسبی امیر لشکر شمال غرب دستور می‌دهد که «قره سو را از دست ندهید» اما در اسفند همان سال در نامه به طهماسبی از وی می‌خواهد اگر مدارک صحیحی از مالکیت ایران بر قره سو دارد اطلاع دهد اما اذعان می‌کند این قریه از زمان عهدنامه ترکمنچای متعلق به روسیه بوده‌است. محمد علی بهمنی قاجار نویسنده کتاب «تمامیت ارضی ایران در دوره پهلوی» این نامه را دستور ضمنی رضاشاه به مختومه شدن این موضوع تعبیر کرده‌است.[۵]

      📌شورش آرارات

      همزمان با سالهای منتهی به قرار داد مرزی ایران و ترکیه که مصادف با فروپاشی امپراطوری عثمانی بود عده ای از مردم ترکیه از جمله برخی سلطنت طلبان عثمانی و کردهای ترکیه با حمایت ارامنه یک جمهوری خودمختار در منطقه آرارات و هم‌مرز با ایران تشکیل دادند. دولت ترکیه اصرار داشت که از خاک ایران برای حمله به این جمهوری استفاده کند و تا آن زمان حاضر به حل اختلافات در نوار مرزی با ایران نبود و وعده حل اختلافات پس از همکاری ایران را می‌داد.[۶]

      نمایی از کوه‌های آرارات از شهر ایروان. کوه آرارات کوچک در سمت چپ دیده می‌شود. ترکیه ابتدا به بهانه سرکوب شورش آرارات با اجازه دولت ایران در شهریور ۱۳۰۹ وارد این منطقه شد اما هیچگاه آنرا به ایران پس نداد.

      مقامات جمهوری آرارات مدعی حمایت از ایران بودند و سرهنگ ریاضی وابسته نظامی سفارت ایران در پاریس با دو تن از رهبران آنان روبن پاشا از سران فرقه داشناکسیون و محمد علی بیگ وزیر کشور سابق عثمانی و از سلطنت طلبان آن کشور و مخالف مصطفی کمال پاشا دیدار و مواضع ایشان را جویا شد. در برخی دیدارها حسین علا سفیر ایران نیز حضور داشت. نمایندگان جمهوری آرارات معتقد بودند که دولت ترکیه برای جدا کردن آذربایجان از ایران برنامه دارد. به اعتقاد آنان ایجاد ایالت «آذربایجان» نامی در شوروی و سپس ملحق کردن نخجوان به این ایالت از برنامه‌های ترکیه بوده‌است که به شوروی در قرار داد قارص القا شده. ریاضی در گزارش خود معتقد است که ارامنه صممیت بیشتری نسبت به سایر اعضای جمهوری آرارات نسبت به ایران داشتند. روبن پاشا به ریاضی اظهار کرده بود که ترکیه قوای فراوانی به مرز ایران گسیل داشته‌است. حمایت از شوروش آرارات در میان روشنفکران و مطبوعات ایران نیز طرفدارانی داشت. جمهوری آرارات تا پیش از همکاری ایران با ترکیه به دغدغه‌های امنیتی ایران احترام گذاشته و از جمله درخواست عضویت سیمیتقو در خویبون را رد می‌کردند.[۷]

      محمود افشار و اعتلا الملک خلعتبری از جمله نویسندگان ایران حامی حمایت ایران از شورش آرارات بودند. با اینکه ایران به حمایت عملی از شورش آرارات نپرداخت و نهایتاً با ترکیه همکاری کرد انوشیروان سپهبدی (از وزاری خارجه و دیپلمات‌های دوره پهلوی) در خاطرات خود به نقل از توفیق رشدی بیک وزیر خارجه ترکیه که با وی رفاقت داشته نقل می‌کند که در همان سالها که احمد شاه قاجار ایران را به مقصد پاریس ترک کرده بود از طرف کمال پاشا آتاترک مأمور می‌شود که در پاریس با وی دیدار کند: «آتاترک نظر به اینکه سلسله قاجاریه از نژاد ترک بودند خیلی مایل بود که احمدشاه کارش خراب نشود و در سلطنت مستقر باشند. آنوقت احمدشاه در فرنگستان بود، به او پیغام دادم که بروم و با احمدشاه ملاقات کنم و از او بخواهم که زودتر تا کار خراب نشده به ایران مراجعت کند. من پاریس رفتم و به احمدشاه که آنوقت در نیس بود تلگرف کردم که از طرف آتاترک پیغام فوری دارم. احمد جواب داد که من چند روز دیگر به لوزان می‌روم و منتظر هستم که در آنجا شما را ملاقات کنم. من در آن روز به لوزان رفتم و در لوزان پالاس که احمدشاه در آنجا منزل داشت رفتم و مرا در روز موعود پذیرفت، آقایان ارفع‌الدوله و عمو کهن وزیر مختار ایران در پاریس حضور داشتند و مذاکرات ما شروع شد. تمام مذاکرات به زبان ترکی بود چون هر شش نفر مثل یک نفر ترک، ترکی صحبت می‌کردند. گفتم آتاترک به شما سلام می‌رسانند و خیلی آرزو دارد که هرچه زودتر اعلیحضرت به ایران مراجعت فرمایند چون تصوّر می‌کند اقامت فوق‌العاده اعلیحضرت در فرنگستان و اوضاعی که امروز در آنجا پیش آماده ممکن است باعث زحمت زیاد بشود. احمدشاه جواب داد خودم خیال دارم به همین زودی مراجعت کنم- گفتم آتاترک مایل است اعلیحضرت از راه آنکارا به ایران مراجعت فرمایند؛ گفت بسیار خوب. در این موقع که صحبت به اینجا رسیده بود اضافه کردم آتاترک حاضر است یک کورپس (Corps d'arme) قشون همراه اعلیحضرت بکند که در رکاب اعلیحضرت به تهران بیایند و مخالفان سلطنت را دور بکنند و پس از آنکه وضع به حال عادی برگشت آنوقت اعلیحضرت قشونی را که در رکاب آمده‌اند، مرخص فرمایند. دیدم اینجا چهره احمدشاه تغییر کرد، گفت من ترکی شما را نمی‌فهمم، در صورتی‌که تا به حال تمام صحبت ما با ترکی به خوبی پیش می‌رفت مجبور شدم مطلب بالا را فوراً به فرانسه تکرار کنم - احمدشاه متغیر شد، گفت «به آتاترک بگویید هیچ‌وقت پادشاه ایران با قشون اجنبی به کشور خودش نخواهد رفت.» فوراً گفت‌وگو را خاتمه دادم و از اتاق بیرون رفت. رشدی اینجا اضافه کرد؛ «پس از این جواب و ردّ سخت احمدشاه بود که آتاترک اعلامیه مشهور خود را بر له رضا خان داد.»[۸]

      نهایتاً دولت ایران در سال ۱۳۰۹ به ارتش ترکیه اجازه داد که وارد خاک ایران گردیده و از پشت به نیروهای شورشی آرارات حمله کند. پس از بیست روز ترکیه این نیروها را سرکوب کرد. تعدادی از نیروهای کرد به خاک ایران گریختند و آشوب به خاک ایران کشیده شد که نهایتاً توسط نیروهای نظامی ایران خاتمه یافت و دولت ایران به فرمانده آنان احسان نوری پاشا پناهندگی داد. ارتش ترکیه پس از ورود به ایران ۸۰۰ کیلومتر از خاک ایران شامل مناطق آیوبیگ شیله، توژیک، سلطان تپه و قله آرارات کوچک (آغری) را اشغال کرد.[۹]

      سرتیپ عبدالرضا افخم ابراهیمی که به دلیل پایمردی در دفاع از خاک ایران متهم به تخلف گردیده و برکنار شده بود، پیش از این در تلگراف خود به مرکز یکسال پیش از همکاری ایران با ترکیه بینی کرده بود که ترکیه تنها به استفاده از یک «راه» برای حمله به شورشیان آرارات اکتفا نکرده و کل آن منطقه را متعلق به خود می‌داند.[۱۰]

      رحمت‌الله معتمدی نماینده وزارت خارجه ایران در کمیسیون مشترک مرزی ایران و ترکیه برای تعیین مرز دو کشور پس از خلف وعده ترکیه در خارج شدن از آرارات می‌نویسد: «از قرار یاور میر حسین خان هاشمی قوای دولت ترکیه در «توژیک» و «کوه سلپ» و «دره قوزلو»، مشغول ساختن نظامیه هستند. حقیقا دولت ترکیه به هیچ عهد و پیمان مقید نیست. این بدقولی و غیر حق گویی دولت مشار الیه مورد تنفر عموم ایران و ایرانیان است. در هر موقع که دولت ایران نسبت به دولت مزبور حسن مساعدت نشان داده و ابراز صمیمیت و مودت کرده‌است نتیجه بالعکس شده.»[۱۱]

      رودخانه قرسو. این رود از آرارات شروع و به ارس ختم می‌شود.

      📌حمله ترکیه به خاک ایران

      از دیگر رویدادها منتهی به قرار داد؛ حمله ترکیه به خاک ایران در ۱۳۰۸ (دو سال پیش از امضای قرار داد مرزی) است. در مرداد ۱۳۰۸ عشایر ترکیه با کمک ارتش این کشور با حمله مرز ایران مناطقی را اشغال می‌کنند و ارتش ترکیه از عشیره ایرانی خلیکانلو می‌خواهد که مناطقی از مرز را به سمت داخل ایران ترک کند. همچنین هواپیماهای ارتش ترکیه ۸۰ بمب به خاک ایران در منطقه آواجیق پرتاب کرده و ۲۰ شهریور همان سال حمله گسترده‌تری توسط عشایر و ارتش ترکیه به خاک ایران روی می‌دهد که توسط نیروهای نظامی ایران دفع و نیروهای ترکیه وادار به خروج از خاک ایران می‌گردند. اقدامات ترکیه در راستای تحت فشار گذاردن ایران برای همکاری جهت سرکوب شورش آرارات ارزیابی می‌گردد.[۱۲]

      🇮🇷آسیب به امنیت ملی ایران و در خواست بازگشت قره سو به ایران

      جدا شدن دالان قره سو از ایران و الحاق آن به ترکیه باعث متصل شدن ترکیه به تخجوان گردید. یک قرن بعد، در سالهای ۲۰۲۳ ترکیه و جمهوری آذربایجان تلاش سیاسی و نظامی وسیعی را برای تصرف استان سیونیک ارمنستان آغاز کردند تا به اتصال قره سو به سیونیک؛ ترکیه از طریق دالانی ه آنرا دالان زنگزور می‌نامند، به دریای خزر متصل شده و ارتباط ایران با قفقاز قطع گردد. برخی از تحلیل گران ایران خواستار بازگشت این دالان به خاک ایران شدند.[۱۳][۱۴][۱۵] احمد کاظمی (کارشناس پژوهشگر ارشد حقوق بین‌الملل و اورآسیا) معتقد است که ترکیه به‌طور خزنده در پی الحاق منطقه نخجوان به خاک خود است. ترکیه در کذشته نیز سابقه تحرماتی برای اشغال نخجوان را داشتهاست. در ۱۲۹۶ به مدت ۲ سال لشکر ۹ ترکیه با اشغال نجوان موجودیتی بنام جمهوری ارس که بیش از ۲ سال دوام نداشت. ترکیه بدنبال آن بود که از الحاق نخجوان به ایران خودداری کند.[۱۶] ترکیه در پیمان الکساندراپول ارمنستان را وادار کرد تا نخجوان از ارمنستان جدا و به آذربایجان ملحق کند.[۱۷]

      بهرام امیراحمدیان، تحلیلگر سیاست خارجی معتقد است که ایران می‌تواند پیرامون پس گرفتن قره سو از ترکیه فعالیت کند. این منطقه از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردار بود و از سال‌ها قبل محل منازعه ایران، روسیه تزاری و عثمانی بود زیرا امکان اتصال به قفقاز و ارمنستان را فراهم می‌آورد- ایران می‌تواند بگوید پیش از انقلاب بلشویکی ما با روسیه معاهداتی را در رابطه با ترکمنچای و گلستان داشتیم؛ یعنی می‌توان در این زمینه ادعاهایی مطرح و دعوی حقوقی پیرامون آن را دوباره زنده کند؛ با این روش می‌تواند مرز مشترک ترکیه با نخجوان را به چالش بکشد.[۱۸] حسن بهشتی پور نیز پیرامون آسیبهای جدا شدن منطقه استراتژیک قره سو از ایران و برنامه های آتی ترکیه می گوید: «ترکیه دارای مرز مشترکی با نخجوان به طول۱۰ کیلومتر است که در منطقه قره سو واقع است. این منطقه در دوران حکومت پهلوی(رضا خان) به ترکیه بخشیده شده بود و حالا آذربایجان و ترکیه درصدد هستند که منطقه مذکور را که استان سیونیک نامیده می‌شود ( ارمنی‌ها آن را به این نام می‌خوانند و ما به آن مِغری می‌گوییم چرا که یکی از شهر‌های مرزی ما همین نام را دارد) را به نخجوان وصل کنند و در واقع یک پیوستگی سرزمینی میان نخجوان و آذربایجان و ترکیه، ترکمنستان، ازبکستان، استان سین کیانگ (چین) که ترکستان شرقی هم نامیده می‌شود و ارغور‌ها به وجود بیاورند. آن را هم عمق استراتژیک نامیده‌اند. می‌گویند عمق استراتژیک ترکیه این است که بتواند در نخجوان حضور خود را گسترش دهد و از طریق خاک فعلی ارمنستان پیوستگی سرزمینی با آذربایجان ایجاد کند و از آنجا به مناطقی که اشاره شد برود.» وی معتقد است که تلاش ترکیه به همین جا محدود نمی شود و ترکیه با فریب بزرگ مردم استان های آذری نشین ایران در پی تجزیه کشور ایران است.[۱۹]

      📍جستارهای وابسته

      • قرارداد ایران و شوروی ۱۹۲۱
      • دیوار مرزی ایران و ترکیه
      • نخجوان
      • قفقاز
      • قرارداد گلدسمید
      • فیروزه (ترکمنستان)
      • اقبال‌السلطنه ماکویی
      • عهدنامه قارص
      • عهدنامه مسکو (۱۹۲۱)
      • تپه ساری بلاغ باشی
      • تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی

      📚منابع

      1. «قانون اجازه مبادله قرارداد تعیین خط سرحدی ایران و ترکیه». وبگاه مجلس شورای اسلامی ایران. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۱. دریافت‌شده در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱.
      2. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۷۳.
      3. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۷۰۰.
      4. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۷۰۰.
      5. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۵۵.
      6. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۵۵.
      7. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۵۴.
      8. «چرا احمدشاه درخواست کمک آتاتورک را نپذیرفت؟ قشون اجنبی، نه!». دنیای اقتصاد.
      9. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۷۱.
      10. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۹۳.
      11. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۹۷.
      12. بهمنی قاجار، محمدعلی. تمامیت ارضی ایران در دوران پهلوی. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. ص. ۶۸۱.
      13. https://donya-e-eqtesad.com/بخش-اقتصاد-36/3545843-واگذاری-قره-سو-به-ترکیه-در-دوره-رضاخان
      14. https://www.tasnimnews.com/fa/news/1400/07/11/2583294/آیا-منطقه-قره-سو-می-تواند-دوباره-به-ایران-برگردد-گفتگو-با-سلیمی-نمین
      15. https://www.farsnews.ir/news/14000712000119/خاک‌فروشی-رضاخان-و-بحران-قره‌باغ
      16. http://www.aparat.com/v/1HT42?t=308
      17. https://www.ccsi.ir/fa/article/25174/سیاست-خزنده-ترکیه-الحاق-نخجوان-این-کشور
      18. https://www.farazdaily.com/بخش-جهان-28/64601-ایران-می-تواند-مدعی-قره-سو-شده-مرز-ترکیه-با-نخجوان-را-به-چالش-بکشد
      19. https://www.farazdaily.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-28/53742-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D9%88-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%DB%8C%DA%A9-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF

      📎پیوند به بیرون

      • بررسی مسائل ارضی ایران و ترکیه در دوره رضاشاه ۱۳۰۴-۱۳۲۰ش
      • بررسی الگوهای تضاد و همکاری در روابط ایران و ترکیه
      • نگاهی به معاهده سرحدی ۱۳۱۰ خورشیدی ایران و ترکیه گستاخی‌های دولت ناسپاس
      • روایت حسین مکی و حسن ارفع
      • آرارات
      • سرلشکر عبدالرضا افخم ابراهیمی بایگانی‌شده در ۱۹ ژوئن ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine
      • بررسی تثبیت مرزهای ایران و ترکیه در دوره پهلوی اول
      • ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
        #پژوهش_اِدمُلّاوَند
        @edmolavand
        #آوات_قلمܐܡܝܕ
        http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
        #پژوهش_تحقیقات_میدانی
        #یافته_های_شفاهی
        #تبارشناسی_نسب_نامه
        #بازخوانی_خوانش_اَسناد
        #قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
        📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
      یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 23:6 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

      🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

      #انتخابات

      💥پاسخهای انتخاباتی از قرآن کریم

      ایران


      🔹 ۱- چرا رای بدهیم؟

      🔺 جواب: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم"(رعد -۱۱)
      خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر زمانی که خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان را تغییر دهند

      🔹 ۲- من وقتی نمی‌دانم به چه کسی رای بدهم باید چکار کنم؟

      🔺 جواب: "فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون" (نحل - ۴۳)
      از اهلش بپرسید

      🔹 ۳- اگر پرسیدم و دیدم هر کسی از پیش خودش اخباری میدهد و تحلیلی میکند آن وقت چه کنم؟

      🔺 جواب: نگاه کن به شخصی که خبر میدهد که آیا عادل است یا فاسق
      قرآن می‌فرماید:
      يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ (حجرات -۶)
      ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﮔﺮ ﻓﺎﺳﻘﻲ ﺧﺒﺮﻱ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺧﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻲ ، ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺭﺍ ﺁﺳﻴﺐ ﻭ ﮔﺰﻧﺪ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﺪ .

      🔹 ۴- اگر در جامعه موقع تبلیغات موجی ایجاد شد چه کنم؟

      🔺 جواب: "و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون" (یونس - ۸)
      راه کسانی را که علم ندارند پیروی نکن

      🔹 ۵- چگونه افراد را تشخیص دهیم؟

      🔺 جواب: به دنبال کسانی که از چاپلوسی و تعریف و تمجید لذت می‌برند نروید.
      قرآن می‌فرماید : "یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا"(آل عمران - ۱۸۸)
      دوست دارند به خاطر کارهایی که در حیطه وظایف آنها بوده و انجام نداده‌اند مورد ستایش قرار گیرند

      🔹 ۶- به چه کسی رای بدهیم؟

      🔺 "أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ "(مائده - ۵۴)
      جواب: به کسی رای بدهیم که آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مى‌كنند و از ملامت هيچ ملامت‌كننده‌اى نمى‌هراسند.


      🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
      #قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
      @sayedhmirmaryam
      •●◉✿#اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ_عَُِجَُِلََُُِ_لَُِوَُِلَُِیَُِک_َُِالفرج✿◉●•
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ💚🇮🇷💚჻ᭂ

      یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 12:13 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

      🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

      🌲#ولگ_واش


      ✍در عرف دامداری سنتی برای تامین علوفه زمستانی دام که به جهت سرما و عدم رویش علوفه طبیعی در جنگل و یا به علت بارش شدید و پی در پی برف که دسترسی دام به علف را در طبیعت دچار مشکل مینمود دامدار از اندوخته خود در طبیعت برای سیر نمودن دام در زمستان بهره میگرفت که عمده آن ولگ و واش بود

      📌و علاوه بر ایندو از گاه،کمل،علف خشک تابستانه از ییلاق و قشلاق، جل،جیج، تلم، سبوس و مغزه استفاده میکرد تا از میزان تلفات دام خود حاصل از گرسنگی به جهت سختی و شوری سال کاهش بدهد.

      📌وَلگ=

      گیاهی که از زمین میروید و به صورت پیچیدن بر تنه درختان از آن بالا رفته و در تمام فصل سال برگ های سبز دارد و دامها بدان علاقه خاصی داشته و ارزش غذایی خوبی هم دارد که پایه این گیاه،همه درختان جنگل را شامل میشود به درخت دارای ولگ، #ولگار میگویند.

      📌واش=

      گیاهی که به صورت انگلی روی شاخه های درختان میروید و برای دام ارزش غذایی فوق العاده دارد و بیشتر بر روی درختان ممرز،انجیلی، ملج و نمدار دیده میشود به درختی که روی شاخه هایش واش روییده باشد #واشار گفته میشود.

      📌جیج=

      وقتی بیشتر اندوخته دامدار در پایان فضل زمستان رو به اتمام شد و درختان ممرز با جوانه های شبیه به جو روی سرشاخه های خود گردیدند دامدار آنرا از سر درخت قطع کرده و به زمین می اندازد تا به کمکی به دام گرسنه خود کرده باشد این عمل را #کل_کردن میگویند.

      📌شوری=

      در عرف محلی در مناطق جنوبی شهرستان های مرکزی مازندران به زمستانی که بارش باران و برف در آن زیاد باشد میگویند امسال#شوری هست به عبارتی دیگر زیادی سرما را شوری میگفتند.
      ✍محمد عابدی

      ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
      #پژوهش_اِدمُلّاوَند
      @edmolavand
      #آوات_قلمܐܡܝܕ
      http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
      #پژوهش_تحقیقات_میدانی
      #یافته_های_شفاهی
      #تبارشناسی_نسب_نامه
      #بازخوانی_خوانش_اَسناد
      #قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

      یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:54 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

      🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

      #معرفی_نسب_شناسان

      نمایه ای از کتاب الفخری فی انساب الطالبیین

      #ابوطالب_مروزی

      اَبوطالِبِ مَرْوَزی، عزیز الدین اسماعیل بن حسین بن محمد

      🌙 تاربخ تولد: ۲۲ #جمادی_الثانی ۱۴۴۵ قمری

      🖤وفات: قرن هفتم

      🌿#نسب او به محمددیباج فرزند امام صادق (علیه السلام) می‌رسد.

      📜#نسب_شناس سده های ۶ و ۷ ق/۱۲ و ۱۳ م

      📝محل تحصیل:
      خوارزم • هرات • نیشابور • گرگان • ری • یزد • شیراز • بغداد و ...

      📗مؤلف الفخری در انساب
      و نویسنده کتاب الفخری درباره نسب خاندان ابوطالب (۵۷۲ق)

      🔷از شاگردان برجسته او می‌توان به #یاقوت_حموی اشاره کرد.

      ✍پانویس:

      فخر الدین رازی، الشجره المبارکه، ص۱۰۶؛ یاقوت حموی، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۳؛ قس: ابوطالب مروزی، الفخری، ص۲۷.

      ↑ / ۲۶ دسامبر ۱۱۷۶ م

      ↑ تمیمی، الطبقات السنیه، ج۲، ص۱۸۳.

      ↑ یاقوت، معجم الادباء، ج۶، ص۱۴۸؛ نیز نک:بغدادی، هدیة العارفین، ج۱، ص۲۱۱ که سال مرگ وی را در ۶۳۲ق ضبط کرده است.

      ↑ یاقوت حموی، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۳-۱۴۴.

      ↑ ابوطالب مروزی، الفخری، ص۳۱-۳۲، ص۶۹؛ ص۱۳۴، ص۲۳۱؛ یاقوت حموی، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۳-۱۴۴.

      ↑ ابوطالب مروزی، الفخری، ص۱۰۹؛ یاقوت حموی، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۳.

      ↑ ابوطالب مروزی، الفخری، ص۲۱-۲۲، ص۳۱-۳۲، ص۵۲-۶۹، ص۱۰۴-۱۰۸،۱۳۷؛ یاقوت، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۴-۱۴۵.

      ↑ ابوطالب مروزی، الفخری، ص۱۳۴.

      ↑ ابوطالب مروزی، الفخری، ص۵ ۷، ۲۳۱؛ یاقوت، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۸-۱۵۰.

      ↑ یاقوت، معجم الادبا، ج۶، ص۱۴۶-۱۴۷.

      ↑ یاقوت، معجم الادباء، ج۶، ص۱۴۷-۱۴۸.

      ↑ ابوطالب مروزی، الفخری، ص۱۳۴، ص۱۵۸، جم

      ↑ برای آثار یافت نشده وی، نک: یاقوت، معجم الادباء، ج۶، ص۱۴۶.

      🔎منابع

      ابوطالب مروزی، اسماعیل بن حسین، الفخری، به کوشش مهدی رجائی، قم، ۱۴۰۹ق.

      بغدادی، هدیه.

      تمیمی، تقی‌الدین بن عبدالقادر، الطبقات السنیه فی تراجم الحنیفیه، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو، ریاض، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م.

      فخرالدین رازی، محمد بن عمر، الشجره المبارکه، به کوشش مهدی رجایی، قم، ۱۴۰۹ق.

      یاقوت، ادبا.

      ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
      #پژوهش_اِدمُلّاوَند
      @edmolavand
      #آوات_قلمܐܡܝܕ
      http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
      #پژوهش_تحقیقات_میدانی
      #یافته_های_شفاهی
      #تبارشناسی_نسب_نامه
      #بازخوانی_خوانش_اَسناد
      #قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

      یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:23 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

      🇮🇷#ایران_اسلامی

      تصویر

      🇮🇷#ایران_قوی

      کیفیت عالی

      🇮🇷#جستجو_کن

      edmolavand@

      🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

      فارسی نوین


      #محسن_داداش_پور_باکر

      liveسرخطخبر ها:
      در پیامرسان ایتا با ما همراه باشید

      🇮🇷به آوات قلم زیر مجموعه ی#پژوهش_ادملاوند edmolavand@ خوش آمدید

      بسم الله الرحمن الرحیم
      ن و القلم و ما یسطرون


      📗قرآن کریم:
      *فَتَبَيَّنُوا:*
      💥اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید.

      🌸امام علی علیه السلام:
      💥هیچ راهی برتر از تحقیق و حقیقت جویی نیست.

      🌸رهبرمعظم انقلاب،امام خامنه ای مدظله العالی:
      💥همه کسانیکه مخاطبانی دارند وظیفه دارند مردم را به انتخابات دعوت کنند. علمای اعلام،اساتید دانشگاه ،اساتید حوزه، صداوسیما، مطبوعاتی ها، جوان ها، افراد در داخل خانواده ،اینها همه می‌توانند منادی انتخابات باشند. مردم را ،مخاطبان خودشان را به انتخابات دعوت کنند ، انتخابات آن وقت انتخابات پرشوری خواهد شد.

      #انتخابات
      ✍ از انقلابیون هر کسی که میخواد بیاد نامزد انتخابات بشه چند تا خصوصیت باید داشته باشه که البته باید ایشان #متعهد و#متخصص باشد.

      🔷اول اینکه نامزد انتخاباتی سابقه خوبی داشته باشه و در مسائل مختلف سیاسی نظرات خلاف ولایت نداده باشه. در واقع اهل بصیرت و مخالفت با نفوذ دشمن باشد.

      🔷دوم اینکه به هیچ وجه غربگرا نباشه! غربگرایی یه بیماری بسیار زشت و کثیفه که هر کسی ته دلش یه ذره غربگرا باشه ناخوداگاه خراب میشه

      🔷سوم اینکه نسبتا جوان و میانسال باشه و قدرت فعالیت شبانه روزی رو داشته باشه.

      🔷چهارم اینکه طرح و برنامه های مناسبی برای حوزه انتخابی خود داشته باشه . در این زمینه مدبر و دانشمند باشه و مهمتر مشاوران خوبی داشته باشه .

      🔷پنجم اینکه پابند ارزشها باشه، و نسبت به فرهنگ ایران و اسلام تعصب داشته باشه.

      🔹ششم اینکه به اصل ولایت فقیه التزام داشته باشه و به معنای واقعی #خادم_مردم باشد.


      ✍محسن داداش پور باکر

      ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
      #پژوهش_اِدمُلّاوَند
      @edmolavand
      #آوات_قلمܐܡܝܕ
      http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
      #پژوهش_تحقیقات_میدانی
      #یافته_های_شفاهی
      #تبارشناسی_نسب_نامه
      #بازخوانی_خوانش_اَسناد
      #قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

      #انتخابات

      💥پاسخهای انتخاباتی از قرآن کریم


      🔹 ۱- چرا رای بدهیم؟

      🔺 جواب: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم"(رعد -۱۱)
      خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر زمانی که خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان را تغییر دهند

      🔹 ۲- من وقتی نمی‌دانم به چه کسی رای بدهم باید چکار کنم؟

      🔺 جواب: "فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون" (نحل - ۴۳)
      از اهلش بپرسید

      🔹 ۳- اگر پرسیدم و دیدم هر کسی از پیش خودش اخباری میدهد و تحلیلی میکند آن وقت چه کنم؟

      🔺 جواب: نگاه کن به شخصی که خبر میدهد که آیا عادل است یا فاسق
      قرآن می‌فرماید:
      يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ (حجرات -۶)
      ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﮔﺮ ﻓﺎﺳﻘﻲ ﺧﺒﺮﻱ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺧﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻲ ، ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺭﺍ ﺁﺳﻴﺐ ﻭ ﮔﺰﻧﺪ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﺪ .

      🔹 ۴- اگر در جامعه موقع تبلیغات موجی ایجاد شد چه کنم؟

      🔺 جواب: "و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون" (یونس - ۸)
      راه کسانی را که علم ندارند پیروی نکن

      🔹 ۵- چگونه افراد را تشخیص دهیم؟

      🔺 جواب: به دنبال کسانی که از چاپلوسی و تعریف و تمجید لذت می‌برند نروید.
      قرآن می‌فرماید : "یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا"(آل عمران - ۱۸۸)
      دوست دارند به خاطر کارهایی که در حیطه وظایف آنها بوده و انجام نداده‌اند مورد ستایش قرار گیرند

      🔹 ۶- به چه کسی رای بدهیم؟

      🔺 "أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ "(مائده - ۵۴)
      جواب: به کسی رای بدهیم که آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مى‌كنند و از ملامت هيچ ملامت‌كننده‌اى نمى‌هراسند.
      🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
      #قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم
      @sayedhmirmaryam
      •●◉✿#اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ_عَُِجَُِلََُُِ_لَُِوَُِلَُِیَُِک_َُِالفرج✿◉●•
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ💚🇮🇷💚჻ᭂ

      یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:22 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

      🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

      مازِنی زن شِه وِسّه اَتّا مَرده
      مازِنی زن دِوایِ صَتّا دَرده

      مازِنی زن بومِ هِلاره مونّه
      مازِنی زن نَعو طِلاره مونّه

      مازِنی زن پَلنگِ غِرنه غِرنه
      مازِنی زن طارِم پِلاره خِرنه


      🗓۱۳۹۷/۲/۱۶


      ✍هادی اکبری وسطی کلایی


      ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
      #پژوهش_اِدمُلّاوَند
      @edmolavand ﷽
      📎#کانال_تخصصی_در_ایتا
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

      یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:10 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

      🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

      #امیرده

      🌍روستای امیرده بندپی بابل

      ✍روستای #امیرده بخاطر عبور و مواجهه بودن با ۳ رودخانه های #پالرد، #بولک و #سجرو و نزدیکی به جنگل یکی از زیباترین روستاهای استان از نظر طبیعی محسوب میشود.

      📌رود #پالرد در جنوب شرقی روستای #امیرده واقع شده و آب قسمتی از زمین های کشاورزی محل رو تامین می کنه و طی مسافت کوتاهی به رودخانه #بولک متصل می شود.

      📌رودخانه های #بولک و #سجرو که از شرق و مرکز روستای #امیرده عبور می کنند و نقش مهمی در تامین آب زمین های کشاورزی روستا رو دارا هستند که در انتهای روستای امیرده ( قسمت شمالی) بهم متصل می شوند و تشکیل رودخانه #بابل_رود میدهند.

      📌این رودخانه های زیبا هرچند در طی سالیان بر اثر سیلاب های فصلی موجب تخریب زمین های کشاورزی و باغات و همچنین تخریب اموال ملی شده اند ولی وجود این رودخانه ها در تامین آب کشاورزی و باغی و شکل و بافت روستا تاثیر بسزایی داشته و عبور این رودخانه ها از محل ، روستای امیرده را به یکی از زیباترین روستاهای استان تبدیل کرده است.

      ✍سپاس از دکتر محسنی

      ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ 📚 ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
      #پژوهش_اِدمُلّاوَند
      @edmolavand ﷽
      #تاریخ_پژوهی
      📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

      🇮🇷امیرده

      امیرده، روستایی است از توابع بخش بندپی شرقی شهرستان بابل در استان مازندران ایران.این روستا دارای اکثریت جمعیت تحصیل کرده می باشد. شغل اصلی مردم این روستا کشاورزی و باغداری می باشد. این روستا دارای یک مدرسه در مقطع ابتدایی بوده که در ۶ پایه دانش آموز دارد.

      امیرده

      اطلاعات کلی

      کشور ایران

      استان مازندران

      شهرستان بابل

      بخش بندپی شرقی

      دهستان سجادرود

      نام محلی امیرده

      مردم

      جمعیت۴۹۱ نفر (سرشماری ۹۵)

      کد آماری۰۱۵۹۷۷

      جمعیت

      📚کتابخانه عمومی

      کتابخانه عمومی امام جعفرصادق علیه السلام به مدیریت مهندس محمد رضانژاد امیردهی که اولین کتابخانه عمومی بخش بندپی شرقی می‌باشد واقع در این روستا است و از این حیث موقعیت علمی روستا در میان دیگر روستاهای بخش را متفاوت کرده‌است. این کتابخانه اولین کتابخانه در بخش بندپی شرقی شهرستان بابل در قبل از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ بوده است.[۳]

      📚منابع

      1. ↑ «: کمیته تخصصی نام نگاری و یکسان‌سازی نام‌های جغرافیایی ایران :». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۹ اوت ۲۰۱۱. دریافت‌شده در ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۱.
      2. ↑ درگاه ملی آمار ایران
      3. ↑ «مازندران/کتابخانه عمومی حضرت امام جعفر صادق(ع) روستای امیرده شهرستان بابل افتتاح شد». www.mazandaranpl.ir. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۹ مه ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۱۸-۰۵-۲۹.

        امیرده : ( روستاهای شهرستان بابل )

        روستاهای شهرستان بابل :

        بر اساس مجلد شماره ۲۸ ، فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، سال ۱۳۶۹

        توجه: لازم به ذکر است همانگونه که در بالا ذکر گردیدف این اطلاعات در سال ۱۳۶۹ در مجلدی درج شده بود. هدف من از درج این مطالب جمع آوری مطالب جدید از مکان ها برای تهیه مجلد جدید می باشد. از شما عزیز محترم خواهشمندم در صورت داشتن اطلاعات درست و مناسب برایم ایمیل بفرستید تا با درج نام چاپ گردد. متشکرم از همکاری شما فرهیخته گرامی.

      4. امیرده :

        ده از دهستان بندپی ، بخش بندپی ، شهرستان بابل ، استان مازندران

        طول جغرافیائی ۵۲ درجه و ۴۰ دقیقه ، عرض جغرافیائی ۳۶ درجه و ۲۱ دقیقه ، ارتفاع ۱۰۰ متر ،

        دشتی ، معتدل مرطوب ، در ۵/۲۳ کیلومتری جنوب باختر شهر بابل .

        سجارود که از کوه حصین بن سرچشمه گرفته از باختر آبادی گذشته و به دریای خزر می ریزد .

        جمعیت : ۱۶۰ خانوار .

        زبان : فارسی با گویش مازندرانی .

        دین : اسلام ، شیعه .

        کارو پیشه : کشاورزی ، دامداری و کارگری

        کشت : آبی ، آب کشاورزی و آشامیدنی : از رودخانه و چاه معمولی .

        فرآورده : برنج.

        رستنی ها : گیاهان گل گاوزبان ، گل بنفشه و بارهنگ ، که کاربرد داروئی دارند و پوشش گیاهی برای چرای دام .

        جانوران: شغال ، روباه و خرگوش.

        دارای : شرکت تعاونی ، مدرسه راهنمائی ، دبستان ، ۲ باب قهوه خانه ، ۱۶ باب مغازه های مختلف ، حمام ، مسجد و تکیه است .

        + نوشته شده در سه شنبه دهم مهر ۱۳۸۶ ساعت ۱۴:۱۶ توسط تهمینه اسدی امیری

        یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 11:4 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

        🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

        #احیا_سنتهای_قدیمی

        💌کوهی نونِّ مازرون بپِتمی
        🍃کوهی نون
        🍃 یا یلاق نون
        🍃یا رزنون
        🍃یا چایی نون
        🍃اسم دیگه این نون ییلاقی کٍچّه نون


        💞دست رنج نَنه/نِنا/دَدِه/مار

        📎نظر مخاطبین ادملاوند:

        هر چند پختنش بودخیلی سخت

        اما خوردنش هست بسی راحت. گرکه قرقش کنی در استکان چای

        راحت الحلقوم شود در دهان ونای
        ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ❅𖣔༅═─
        #پژوهش_اِدمُلّاوَند
        @edmolavand
        #آوات_قلمܐܡܝܕ
        http://mohsendadashpour2021.blogfa.com
        #پژوهش_تحقیقات_میدانی
        #یافته_های_شفاهی
        #تبارشناسی_نسب_نامه
        #بازخوانی_خوانش_اَسناد
        #قومنگاری_آنتروپولوژی_انسان_شناسی
        📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

        مشخصات
        پژوهشگر محسن داداش پور باکر 📚پژوهشگر اسناد خطی، تبارشناسی و فرهنگ عامه، شاعر و سخنران، مدیر پژوهش ادملاوند و آوات قلم
        📲دعوت به سخنرانی و حضور در جلسات
        🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است.

        http://kn7.ir افراد آنلاين: نفر

        ابزار حدیث

        تبدیل تاریخ

        تقویم شمسی

        وضعیت آب و هوا

        اوقات شرعی


        آرشیو کد مداحی دفاع مقدس loop="-1" >

        B L O G F A . C O M