پنجشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 6:29 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش

⚠️ما آریایی هستیم، عرب نمی پرستیم ❌❌ | پزسش و پاسخ

🟢 چرا نژاد آریایی وجود خارجی ندارد؟ چه بسا یک عرب‌ متعصب ضد ایرانی از نسل کوروش و داریوش است و یک ایرانی متعصب ضد عرب که از نسل ابوسفیان و بنی‌امیه است
👇👇
🔹 آیا قومى به نام قوم ایرانى وجود دارد؟ بله وجود دارد، یا قومى به نام قوم عراقى وجود دارد؟ بله وجود دارد؛ به این معنا که مردمى دور همدیگر جمع شده‌‌اند و حکومت و رژیم و سیستم واحد دارند.

🔸 ولى اگر از این روابط که قطعاً هست بگذریم، بالاتر از این چطور؟ آیا یک چیز دیگرى هم در اینجا وجود دارد و آن نژاد و خون ایرانی یا عراقی است؟ آیا ما مردمى که حالا دور همدیگر جمع شده‌ایم، حکومت و رژیم و سیستم واحد داریم واقعآ یک نژاد خاصى هستیم در مقابل ملت‌ها و اقوام دیگر؟ آیا همه ما داراى یک خون هستیم که با خون‌هاى آنها مغایر است؟
👇👇
🔸 پاسخ منفى است. حتى این که مردم ایران نژادشان آریایی است و نه نژاد سامى، هیچ دلیلى ندارد و این یک خرافه بیش نیست براى اینکه در طول تاریخ اینقدر اقوام و ملل با یکدیگر آمیزش و نقل و انتقال کرده و از جایى به جایى رفته‌اند، ازدواج‌ها کرده‌اند و از جاى دیگر به اینجا آمده‌اند، این قدر خون‌ها به هم آمیخته و با هم آمیزش پیدا کرده‌اند که اصلا نژاد خالص وجود ندارد.

🔹 مگر ما مى‌توانیم بگوییم اعراب، نژاد سامى هستند و ما نژاد آریایى هستیم؟ شما داخل همین شهر مکه و مدینه را بگردید، افرادى را مى‌بینید که یا اهل بلخ هستند یا بخارا یا هند و یا اهل ایران هستند. در ایران هم همین‌طور..

🔸 واقعاً شاید اولاد ایرانی‌هاى صدها سال پیش و یا دوهزار و پانصد سال پیش یعنى اولاد کوروش و داریوش الآن به صورت یک اعراب خیلى خالص که حمیت صد درصد عربى دارند و در کشورهاى عربى زندگى مى‌کنند درآمده باشند و برخی اولاد ابوسفیان و بنى‌امیه شاید در ایران زندگى مى‌کنند.

🔹 الآن ما نمى‌توانیم بگوییم ما از اولاد چه کسی هستیم یا نسب‌مان به کجا منتهى مى‌شود. ما از کجا آمده‌ایم؟ من نمى‌دانم، آیا ما از نسل قُطّاع [و راهزنان] هستیم که روزگارى به ایران ریخته‌اند؟ شاید باشیم. آیا ما از اعراب هستیم، از یمن هستیم؟ شاید باشیم. اینها را ما نمى‌دانیم.

🔸 به هیچ روى این حرفها تکیه نمى‌کنیم ولى آنچه که درباره ما واقعیت دارد این است که در حال حاضر ما به صورت یک قوم و یک ملت هستیم که عجالتاً قانون واحدى بر ما حکومت مى‌کند و قهراً یک سنخیت‌هاى روحى بیشترى با یکدیگر داریم چون قرن‌هاست مثلا اصفهانى و تهرانى در یک حکومت زندگى مى‌کنند، با یکدیگر روابط بیشترى دارند، قهراً مشابهت و سنخیت روحى و فکرى بیشترى دارند. از نظر ملیت به مفهومى که قرآن مى‌گوید یعنى طریقه و روش و مسلک، یا به عبارت دیگر فرهنگ و تمدن، در روح ما مشابهت بیشترى است.

📗 استاد مطهری، اسلام و مسئله ملیت، ص ۵۵-۵۳ (با تلخیص)
#شهید_مطهری
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

ما آریایی هستیم، عرب نمی پرستیم ❌❌

دین یا ملیت مسئله این است...
لطفا تا اخر بخوانید

💠 برای ما یقینی است که دشمن در آینده به هر وسیله به دنبال فتنه و ایجاد آشوب است، و هر بار چیزی را علم عثمان می کند، یک روز آزادی های سیاسی و اجتماعی، یک روز بحث حقوق زنان، یک روز بحث عدالت، یک روز بحث ملیت و تاریخ، اما رویکرد ما چه باید باشد؟
حقیقیت اینست که دشمنان حق ، از شیاطین جن و انس همیشه برای ایجاد فتنه و انحراف از آمیزه ای از حق و باطل استفاده می کنند تا با بدین وسیله مقاومت فطرت و وجدان انسان ها را بشکنند ...

💠 برویم سر اصل مطلب ، این روز ها که دشمن بحث ملی گرایی را علم عثمان و مایه دوقطبی کرده عده ای هستند که می گویند، اصلا اسلام با ملی گرایی مخالف است، امت واحده فقط وقتی شکل می گیرد که همه ما جهان وطنی باشیم و هرگونه تقویت میهن دوستی (یا به تعبیر دوستان میهن پرستی) دشمنی با اسلام و قران است بعد هم راه می افتند از هر منبع معتبر و نا معتبر ثابت کنند تاریخ ما چیزی از جز آتش پرستی و کفر و شرک نبوده و همه همّ و غمشان می شود اینکه کورش بت پرست بوده یا نه و اینکه اصلا ما قبل اسلام چیزی نبودیم و از این حرفا... این یک رویکرد است

💠 یک رویکرد دیگر هم اینست که ، هر بار دشمن دست روی یک بحث فطری گذاشت شما به جای ایستادن در مقابل فطرت ، حق و باطل را از هم جدا کنی، وقتی دشمن ملیت را مقابل دین قرار می دهد بجای نابودی تاریخ یک ملت به هر ضرب و زور،ملی گرایی واقعی را نمایش دهی، اینکه ملت ایران افتخارش این است که همیشه به دنبال حق طلبی و ظلم ستیزی بوده، قبل از اسلام علی رغم پیشرفت های مادی بسیار اما به دلیل ظلم پادشاهان از آنان دفاع نکرد و در عین حال بد رفتاری مهاجمان عرب که از دین فقط اسم آن را یدک می کشیدند نیز مانع دیدن حقانیت اسلام نشد و ملت ایران با آن سابقه پیشرفت، و تمدن درخشان، تمام توان خود را در راه پیشرفت جامعه اسلامی به کار بست و همین حق طلبی نیز باعث شد ایران خانه شیعیان اهل بیت شود...

💠 اداب و رسوم ملی تا وقتی در تقابل با عقل و دین قرار ندارند نه تنها مذموم نیستند، بلکه وقتی در راستای احیای اموری مانند صله ارحام، شادی حلال و از این قبیل امور هستند مورد تایید اسلام اند و این تفاوت های فرهنگی ملل مختلف نه تنها مایه تفرقه نیست (مادامی که به تفاخر جاهلی و تعصب و تحقیر سایرین منجر نشود)، بلکه امری طبیعی و حاصل اراده خود خداوند است

💠 این که شما تاریخ و تمدن پر افتخار ایران را چه پس از اسلام چه بعد از ان به بهانه نفی پان فارسیسم به گند بکشیدpm و هویت ملی مردم را تحقیر کنید بجز نفرت پراکنی بیهوده چه فایده ای دارد؟ جز اینکه بر طبل خود تحقیری بکوبید و جوانان را مجذوب تاریخ و فرهنگ مللی که همیشه طاغوت پرور و دشمن ما و دینمان بوده اند کنید؟

💠کوروش بت پرست بوده یا ذوالقرنین یک بحث تاریخی و علمیست، ولی برخی دوستان ظاهرا خوشحال می شوند تاریخ ما را پر از شرک و کفر معرفی کنند، ولو به روایت دشمن

💠 فراموش نکنید پمپئو وزیر امور خارجه دولت قبلی ترامپ گفت:«
ما باید کاری کنیم مردم ایران (خاصه جوانان) از ایرانی بودن و مسلمان بودن خود خجالت بکشند.»

🛑 خلاصه شاید زمانی هدف دشمن فقط دین ما بود ولی حالا اسرائیل با هر کشوری که تاریخ و فرهنگ مستقل داشده باشد دشمن است و تمان توان خود را بکار می برد تا هویت ملی ودینی جامعه ما را نابود کند،وقتی شما فاتحه تاریخ مشترک یک ملت را بخوانید معلوم است شهروند شمال غرب ما می رود دنبال فرهنگ وتاریخ جعلی ترکیه و شعار استقلال سر می دهد، شهروند کرد ما می رود تاریخ جعلی اقلیم را می خواند فریاد جدایی سر می دهد و الی اخر

💠 خلاصه بدانیم چه می کنیم
هیچ کدام از این حرف ها به معنی تایید نژاد پرستی یا تایید فرهنگ شرک آلودی که در برهه هایی از تاریخ داشتیم نیست...

#Admin_darrudiya ✍

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

🔴 نظر اميرالمؤمنين درباره ایرانی‌ها

✍یکی از بحثهایی که همیشه در تاریخ بوده، بحثای ناسیونالیستیِ ایران و عرب بوده. که ایران و ایرانی کجا عرب کجا، نژاد و تمدن آریایی کجا، عرب فلان فلان شده کجا. اتفاقا صدراسلام هم این بحثا بود ولی برعکسش.
👇👇
🔻معاویه به زیادبن‌ابیه والی عراق نامه نوشت: «مراقب ایرانیای مسلمون باش، هرگز اونارو با عرب مساوی قرار نده، عرب حق داره از اونا زن بگیره ولی اونا حق ندارن از عرب زن بگیرن، عرب میتونه از اونا ارث ببره و اونا نباید از عرب ارث ببرن، حتی الامكان حقوق اونارو کمتر بده، كارای پست بهشون واگذار کن، با بودن عرب، غیرعرب رو امامت جماعت نکن، در صف اول جماعت حاضر نشن، مرزبانی و قضاوت را به اونا واگذار نکن».

👌 اما وقتی یك زن عرب و یك زن ایرانی اختلاف پیداکردن، رفتن پیش حضرت علی علیه السلام، و حضرت هیچ فرقی بین اونا نذاشت، زن عرب اعتراض کرد که من عربم اون ایرانیه، حضرت دست بُرد و دو مشت خاك از زمین برداشت و به اون خاكا نگاه کرد و گفت : من هرچی فکر می‌کنم، بین این دو مشت خاك فرقی نمی‌بینم.

👈 حضرت با این مثال به جمله‌ی معروف رسول اكرم اشاره میکنه كه فرمود:
«كُلُّكُمْ لِادَمَ وَ ادَمُ مِنْ تُرابٍ، لافَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلی عَجَمِیٍّ اِلاّ بِالتَّقْوی »
یعنی همه شما از آدم و آدم از خاك است، عرب بر عجم فضیلت ندارد، فضیلت به تقواست نه به نژاد و نسب و قومیت و ملیت.

📌یه روز علی علیه السلام روی منبر خطبه می‌خوند، اشعث بن قیس كندی كه از سرداران معروف عرب بود اومد و گفت: یا امیرالمؤمنین، این ایرانیا جلو روی تو بر ما برتری پیداکردن، و تو جلو اونارو نمی‌گیری؟ بعد باعصبانیت گفت: امروز نشون میدم كه عرب چیكاره است.

#امام_علی علیه السلام فرمود:
«این عربای شكم گنده‌ها خودشون روزا در بستر نرم استراحت می كنن و ایرانیا روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می‌كنن و اون‌وقت از من می‌خوان كه اونارو طرد كنم تا از ستمكاران باشم. قسم به خدا كه دانه را شكافت و آدمی را آفرید كه از رسول خدا شنیدم که فرمود: به خدا همچنانكه در ابتدا شما اعراب، ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر می‌زنید، بعدا ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد. »
بخشهایی از کتاب علی از زبان علی

🔻بعضیا که میگن امام حسین و اهل بیت برای عرباس، ما ایرانی هستیم و عرب نمیپرستیم. اینها همون تفکر نژادپرستانه معاویه رو دارن. من ترجیح میدم تفکر امیرالمؤمنین رو داشته باشم. اهل بیت تعلق به هیچ منطقه‌ای ندارن، اهل بیت صاحب یک مکتب و یک منشِ فوق العاده و بینظیر هستن که از طرف خدا برای همه مردم دنیا آوردن، نه فقط برای عربا. خدا بین بندگان عرب و غیر عرب فرق نمیگذاره، اهل بیت متعلق به همه هستن.
✍#حسین_دارابی

📝خلاصه این حرفا همیشه هست، اگه پیرو اهل بیت باشیم باید حق و انصاف رو رعایت کنیم.
#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

نژاد آریایی

🎥 ببینید و نشر دهید
🔺 دکتر لِنیا مِلکیور از دانشگاه کپنهاگن دانمارک:
❌ «نژاد خالص آریایی اصلا وجود ندارد!»

✍🏻 پی نوشت ۱: حساسیت های نژادی هم فاقد مبناست و هم کم اهمیت؛ و عموما نگرش نژادی به قومیت ها متعلق به کسانی است که دچار تحقیر شده‌اند.
فرد اصیل کسی است که پدر، مادر و اجداد او پاکدامن و دارای اصول اخلاقی و دینی بوده اند. اصالت نژادی به پشیزی نمی‌ارزد؛ ضمن آن که تقریباً وجود ندارد. نژادهای خالص و دست نخورده آن‌هایی هستند که در نقاط پرت و دور افتاده از جهان، باقی مانده‌اند؛ و از نقص های متعدد وراثتی در جسم و روان افراد خود رنج می‌برند.

✍🏻 پی نوشت ۲: اسلام و تشيع از جمله عوامل مهم هويت ملی و فرهنگی ايران است. اسلام در اين کشور عاريتی نيست. زبان و ادبيات و فرهنگ و شعر و نثر و دانش و سنت های ملی اين کشور با اسلام پيوند خورده، دست کم اگر ۲۵۰۰ سال تاريخ ايران از دوران هخامنشی را در نظر بگيريم حدود ۱۴۰۰ سال آن متعلق به دوران اسلامی است.در مقايسه با تاريخ پيشا اسلامی هر دانشجوی تاريخ می‌داند که بخش بسيار مهم از تاريخ تمدنی و فرهنگی ايران متعلق به همين دوره اسلامی ايران است ؛

📚 به برخی باید گفت کمی تاريخ بخوانيد! ادبيات بخوانيد!

📱ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

🎥 ببینید
🔺توریست انگلیسی‌زبان:
🎙ایران، فراتر از تصور؛ از تاریخ باشکوه تا مهمان‌نوازی بی‌نظیر!

🛬 سفرم به ایران سفری فراموش‌نشدنی بود که پر از میراث تاریخی باشکوه و ساختار اصیل شهرها بود. از باغ‌های سرسبز و پرطراوت گرفته تا تجربه هیجان انگیز کویر، هر لحظه گواهی بر زیبایی متنوع این کشور بود.

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

🚨 ما "آریایی هستیم. عرب نمی پرستیم"؟!

⁉️این شعار از کدام نوع تفکر سرچشمه می گیرد؟
۱. ملی گرایی
۲. باستان گرایی
۳. ناسیونالیسم نژاد گرایانه
۴. هیچکدام

✅در این ویدیو به این پرسش پاسخ می دهیم و سرکی به جنبه های کمتر گفته شده پیرامون این شعار می زنیم.
#جهاد_تبیین 🖍
#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

.
👌چند تا نکته بگیم:

مردم هم زیارت امام رضا علیه‌السلام میرن هم آرامگاه فردوسی
هم کربلا میرن هم تخت جمشید
هم به حضرت علي عليه السلام اقتدا میکنند هم به کوروش و تاریخ و تمدن ایران افتخار میکنند.
این ها باهم در تقابل نیستند،
تلفیق فرهنگ و اعتقاد خیلی هم زیباست...شیعه آریایی🤍
اونیکه تلاش میکنه اینارو مقابل هم قراره بده اسمش میشه دشمن
البته انتقاد از عملکرد دولت و مسئولین هم جای خودش قابل بحثه
بخشیش هم به نفوذی ها و خائنین داخل کشور مربوط میشه

👈در هر صورت دشمن کارشو خوب بلده حالا شده با تحریم، تهدید ، جو رسانه، فضای مجازی و تربیت نفوذی ، شستشوی مغزی ،ایجاد تفرقه اختلاف و اغتشاش میخواد به هدفش برسه که تا حدودی موفق هم بوده

سال ها برنامه ریزی کردند
مثل :جمله ما "عرب پرست نیستیم" که مدت هاست باب شده ، و این جمله رو قطعا از خیلی ها شنیدید و یا در فضای مجازی دیدید خصوصا از عوامی که قدرت تفکر و تحلیل و آگاهی در این زمینه ندارند.

❌این جمله از بیخ و بن غلطه و جهت ایجاد اختلاف و تفرقه ساخته شده

چرا؟
👈 اولا کسی، کسی رو نمی پرسته، اسلام یعنی یکتاپرستی یعنی توحید

👈دوما نژاد پرستی یکی از بدترین خصلت هاست که انسان رو به تباهی میکشونه اولین نژاد پرست عالم هم #ابلیس بود که به انسان سجده نکرد

👈سوما الان مسیحیا میگن ما فلسطینی نمی پرستیم؟

👌شما آیین عقلانی که واسطه ای بنام پیامبر به انسان ها رسونده رو عمل میکنید این چه ربطی به ملیت و نژاد داره؟

👈چهارما اینا همه بازی دشمنه که قریب به یه دهست داره تو مغز ایرانیا میکنه برای ایجاد دو قطبی و نتیجش شده دین ستیزی مردم آیا این به نفع مردم شده؟ دزدی ، بی حیایی ،خیانت، تجاوز،طلاق ، رابطه های متعدد، عدم وجدان.... اینا ده سال پیش بیشتر بود یا حالا...؟!

✍ #التماس_تفکر

🩺 #دکتر_آلما_حسینی

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

🌺📚✍️ «ما آریایی هستیم ، عرب نمی‌پرستیم»

✔️درباره‌ی این شعار، به اختصار، می‌توان به چند نکته اشاره کرد.

یک) این شعار کلی، غیرعلمی و عوام‌فریبانه است.

دو) اگر منظور از «ما آریایی هستیم» این است که ما از نژاد خالص و دست‌نخورده‌ای به نام آریا هستیم، این تصور، به‌ویژه در سرزمینی مانند ایران که به‌خاطر موقعیت ویژه‌ی جغرافیایی و رفت و آمد اقوام گوناگون و روابط گسترده با دیگر ملت‌ها به چهارراه حوادث و چهارراه تمدن‌ها شهرت دارد، افسانه و توهّمی بیش نیست.

سه) اگر منظور از «عرب نمی‌پرستیم» این است که نژاد آریایی باید دین مخصوص خودش را داشته باشد، این باور از ابعاد گوناگون عقلی و منطقی و تاریخی قابل نقد است و مردود.

چهار) از نظر عقلی و منطقی، مباحثی هم‌چون اعتقادات، علم، هنر، ادبیات، اخلاق، انسانیت و مانند آن، محدود به هیچ حدومرز قومی و نژادی نیست.

پنج) از نظر تاریخی، جوامع انسانی همواره و در عرصه‌های گوناگون در تعامل با یکدیگر بوده‌اند. چنان‌که اروپا آیین مهرپرستی را از ایران و خط و الفبا و دین مسیحیت را از غرب آسیا گرفت و ایران نیز الفبا را از بین‌النهرین و افسانه‌ی آرش کمانگیر را از هند و تقسیم سال به ۳۶۵ روز را از مصر گرفت.

شش) یکی دانستن اسلام و عرب، اشتباه بزرگی‌ست که عده‌ای دانسته یا ندانسته گرفتار آن شده‌اند. مسلمان شدن ایرانیان امری تدریجی، چندصدساله و ناشی از عوامل گوناگون از جمله برخی نقاط ضعف و دافعه‌ی دین زرتشت و برخی نقاط قوت و جذابیت‌های دین اسلام بوده است.
رویگردانی ایرانیان از دین زرتشت یک واقعیت تاریخی‌ست، چنان‌که حتی پیش از ظهور اسلام نیز گرایش به مسیحیت در جامعه‌ی زرتشتی ایران به شکل قابل توجهی در حال گسترش بود.

هفت) مطالعه‌ی تاریخ می‌تواند از عوام‌زدگی و عوام‌فریبی‌های زیان‌بار و تحمیل هزینه‌های بسیار، جلوگیری کند.

✍ دکتر کورش هادیان
دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

⁉️آیا به نژاد آریایی خود می نازید

🎙رحیم پور ازغدی

#جهاد_تبیین

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─


ا🟩🟩🟩🟩🟩ا
ا⬜️⬜️((اّ))⬜️⬜️ا
ا🟥🟥🟥🟥🟥ا

ایران🇮🇷

« ایر » در زبان عربی معنای نر و نرینگی میده، درحالی که ایرانشهر اسمی بوده که قبل از اسلام در زمان ساسانیان به سرزمین پارس ها یا پرشین ها گفته می‌شده! (پس ریشه عربی نداره)

« ایر » از واژه آریایی مشتق شده و به معنی نژاد نجیب شجاع هست.
«الف» و «نون» هم در زبان پارسی میانه اسم مکان بوده، یعنی جا و سرزمین.
پس یعنی...

🇮🇷ایران🇮🇷
سرزمین نجیب زادگان شجاع

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

این تفکر هم خطرناک است
#زادبر
🔸 با ما همراه باشید. 👇
#کانال_نخبگانی
#علیرضا_میرسلیم
🆔https://eitaa.com/AlirezaMirsalim_ir

این تفکر هم خطرناک است
.
چند روز پیش که برخی از هموطنان شعار "ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم" سر دادند، عرض کردم این شعار از توهم جعلی و تاریخ سازی عصر پهلوی اول می‌آید. اصالت ندارد. هویت کاذب است. افراط است. انتها ندارد‌. یک جامعه بی هویت و عصبی پرورش میدهد.
.
حالا عرض میکنم این تفکر هم خطرناک است. قبل از هر چیز این چند تاکید رهبر انقلاب را بخوانید. این تفکر نقطه مقابل رهبری است‌.رهبر معظم انقلاب در دیدار با معلمان: دانش آموز باید به ایرانی بودن خود افتخار کند، البته افتخار هم دارد. جای دیگر رهبر انقلاب در ذیل عنوان "زنده کردن هویت ایرانی اسلامی" در نوجوانان تاکید دارند: در این روند، مسئله زبان فارسی، پرچم کشور و احساس عزت و افتخار به ایرانی بودن مهم است که البته این مسائل با توصیه و حرف حاصل نمی‌شود، بلکه باید مفاخر و سوابق فرهنگی، علمی و تاریخی را به دانش‌آموز تعلیم حقیقی داد.

دقیقا خاطرم هست در یک دیدار با معلمان و مسولان آموزش و پرورش روی واژه ملیت و پرچم تاکید داشتند. رهبری بر مساله هویت ایرانی_اسلامی و مصادیق آن اصرار دارند. پرچم، زبان فارسی، ملیت، سرود ملی، شخصیت ها علمی و تاریخی و...
.
دو لبه افراط و تفریط همان قیچی بُرنده و آسیب زا به جامعه ایرانی هستند. گروهی اسلام را نفی می‌کنند و گروه دیگر ایرانیت را. ایران به اسلام خدمت کرده، اسلام به ایران. در عصر توسعه خلافت اسلامی این ایرانیان بودند که دیوان‌سالاری ایرانی را به کمک امپراطوری اسلام آوردند. این اسلام بود که با شعار برجسته عدالت، نفی نژادپرستی، نفی برتری نژاد بر نژاد دیگر، طبقه ای بر طبقه دیگر به ایران کمک رساند. بحث در این زمینه بسیار است.
.
دمیدن بر اختلاف ایران و اسلام از طرف که باشد باعث تضعیف میشود. در این دام و تقابل نمانیم.نتیجه این افراط و تفریط یک چیز است: آسیب جامعه ایرانی

#علیرضا_زادبر

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

دوستان میگن «ما فرزندان کوروشیم» و «ما آریایی هستیم عرب نمیپرستیم».در جواب عزیزان شاعر میفرماید:
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
شمایی که میگی فرزند کوروشی،خیلی هم عالی،ولی آیا از کوروش چیزی هم به ارث بردی؟آیا به همون گفتار نیک،پندار نیک،کردار نیک که کوروش گفته عمل میکنی؟
شما تا زمانی که از هر ۳ کلمه ای که میگی یکیش فوحشه،مدام غیبت میکنی و تهمت میزنی یعنی گفتار نیک نداری.شما تا زمانی که میگی ما آریایی هستیم و از همه بهتریم،یعنی نژادپرستی و نژاد پرست بودن با پندار نیک در تضاده،شما زمانی که برای کشته شدن پنجاه هزار آدم توی غزه ارزشی قائل نیستی یعنی پندار نیک نداری.شما تا زمانی که هفته ای ی بار با ی نفر میری تو رابطه و دلت و که زد باهاش کات میکنی و میری سراغ نفر بعدی،شمایی که جنس و دوبله سوبله میفروشی به ملت،شما کردار نیک هم نداری.
نمیگم من خودم خیلی خوبم ها،ولی شما که میگی فرزند کوروشی باید به حرفش عمل کنی دوست عزیز.حالا برو هر وقت به گفتار و پندار و کردار نیک عمل کردی،بیا تا بهت بگم عرب پرست کیه،چون ما که خداروشکر نه آدم ها رو میپرستیم و نه نژاد ها رو؛البته ما خدای عرب ها رو میپرستیم،که خدای ما هم هست،که خدای زرد پوست ها هم هست،که خدای سیاهپوست ها هم هست،ما خدایی رو میپرستیم که خدای همه هست حتی کسی که بنده اون خدا نیست!فعلا هم ی چشمه بهت بگم عرب پرست اونیه که تا ی پولی دستش میاد با کله و دوان دوان میره دبی...!

#آگاهی_بخشی
#پرسش_و_پاسخ
#نژاد #آریایی #سامی
#ایران #ایرانی
#کوروش #داریوش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

کد خبر: ۳۵۴۳۱۵

تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۳۰ آبان ۱۴۰۲

تعداد نظرات: ۳۸ نظر

رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

آیا مردم ایران از نژاد آریایی هستند؟

یک گزاره معروف که اکنون بین همه ایرانیان جا افتاده، این است که آنها از نژاد آریایی هستند. این عبارت به عنوان یک پیش‌فرض تغییر ناپذیر مطرح می‌شود و هرگونه خللی در آن به مثابه نادیده انگاشتن تاریخ و پیشینه ایران و اقدامی ضدملی تلقی می‌شود! اما کمتر کسی از خود پرسیده نژاد آریایی چیست و چرا در هیچ متن تاریخی ایران نامی از آن وجود ندارد؟

رویداد۲۴ رایان حسینی: « بلی! ما شرقی، اما مقدم بر آن آریایی هستیم. این خاورمیانه یعنی چی؟ جایی که هیچ معرفتی ندارد! اما آسیا حرف دیگری است. ما قدرت آسیایی-آریایی هستیم. قدرتی که باورها و فلسفه آن از هر لحاظ با قدرت‌های اروپایی و مقدم بر همه با فرانسوی‌ها نزدیک است. ایرانی‌ها آریایی نژاد و بنابر این از هر لحاظ عضو خانواده اروپایی‌اند. این صرف تصادف جغرافیایی بوده که ایران به جای بودن در میان ملل اروپاییِ هم‌خانوده خود، در خاورمیانه واقع گشته است!» محمدرضاشاه پهلوی، خطاب به آنتونی پیرسن سفیر وقت بریتانیا در تهران

پیشینه نژاد آریایی

آریایی‌نژاد خواندن ایرانیان تفکری غلط و خطرناک است و اصطلاح «نژاد آریایی» برساخته‌ای تخیلی و مجعول است که در اواخر قرن نوزدهم میلادی توسط اروپاییان ساخته و در قرن بیستم بدل به ایدئولوژی رسمی «حزب نازی» شد. عبارت «نژاد آریایی» از همان دهه‌های پایانی قرن نوزده توسط تعدادی از روشنفکران ایرانی وارد متون فارسی شد و در سال های بعد به یکی از مفاهیم محوری ناسیونالیسم ایرانی بدل گشت.

لغت «آریایی» در متون باستانی هندوها و متونی چون اوستا آمده است، ولی در این متون معنی روشنی ندارد و دلالت های گوناگونی دارد؛ از اشاره به طبقه روحانیون و مومنان به دین مهر تا اشاره به اشراف و پادشاهان. کاربرد واژه آریایی در دوران‌های مختلف زبان فارسی به یک معنا نبوده و مثلا در شاهنامه فردوسی عبارت آریایی‌ها وجود ندارد. معنی مدرن و نژادی کلمه آریایی در قرن نوزدهم توسط متفکران ضدمدرنیته اروپایی جعل شد و نه تنها سابقه‌ای پیش از آن نداشت بلکه از لحاظ علمی نیز کاملا مهمل و بی‌اساس بود.

پیدایش آریایی در زبان‌شناسی

در قرن نوزدهم کشف بزرگی در زبان‌شناسی رخ داد: سر ویلیام جونز با مطالعه در ساختارهای زبان‌های باستانی متوجه شد که زبان‌های اروپایی، ایرانی و هندی ریشه مشترکی دارند و آنها را ذیل زبان‌های هندواروپایی قرار داد. در همان دوران یک شرق‌شناس فرانسوی به نام نکوتیل-دوپیرون کتاب اوستا را به فرانسوی ترجمه کرد و لغت آریایی را در زبان‌های جدید مطرح کرد.

تمام مباحث جونز و دوپیرون مربوط به زبان و «ساختارهای زبانی» بود و هیچ دلالتی بر مسئله «نژاد» نداشت. اما در قرن نوزدهم و با فراگیری رمانتیسیسم متفکران آلمانی از واژه آریایی برای دلالت بر نژاد استفاده کردند. این گروه ناسیونالیست‌های تندرویی بودند که اساس ایدئولوژی نازیسم توسط آنها ساخته شد.

تبدیل ریشه زبانی آریایی به نژاد آریایی

طرح اسطوره نژاد آریایی از سوی اروپاییان از خواسته و تمایل آن‌ها برای یافتن انسانی در هند باستان که از یهودیت و مسیحیت ریشه و سابقه‌ای کهن‌تر و برتر داشته باشد، سرچشمه می‌گرفت. رمانتیک‌ها که اساسا ضد ارزش‌های عصر روشنگری و برابری انسان‌ها بودند، واژه آریایی را در تقابل با سامی و یهودی به کار بردند. عبارت سامی به ریشه زبان‌هایی چون عبری دلالت داشت که متفکران رمانتیک آن را زبان یهودیت و مسیحیت، و عامل انحطاط تمدن می‌دانستند.

👈در آلمان «یوهان گوتفرید هردر» بود که با هندوپرستی جنون‌آمیز و شیفتگی بیش از حد خود تصورات تخیلی عصر رمانتیک را که پس از او به وجود آمد، الهام بخشید. از دیدگاه او آلمانی‌ها از نظر نژاد و قومی کهن‌تر از سامی‌ها هستند و نسبت به دیگر اقوام برتری دارند.

تبدیل آریایی بودن به گفتمان نژادپرستانه

«فردریش شلگل» راه هردر را ادامه داد و به واژه آریایی نوعی بار حماسی و ارزشی بخشید و تاکید کرد که این واژه به افتخار و شرافت دلالت دارد. شلگل با وجد و اشتیاقی عارفانه و روحانی در مقاله‌ای در سال ۱۸۰۸ درباره‌ی «زبان هندو و نیز خرد و فرزانگی آنان ادعا و تاکید بسیار داشت که یک شاخه از این قوم در طول تاریخ به غرب مهاجرت کرده و یک گروه کوچ‍نشین هندو را به وجود آورده است.

به گزارش رویداد۲۴ در اواخر قرن نوزدهم گفتمان نژادپرستانه رشد کرد و واژه آریایی بیش از پیش دلالتی نژادپرستانه به خود گرفت. نژادپرستان اعتقاد داشتند هر قوم و قبیله‌ای ارزش‌های اخلاقی و رفتاری خود را دارد و انسان اسیر نژاد خود است و در واقع نژاد هر انسان بیان‌گر شخصیت اوست. به تعبیر رضا ضیا ابراهیمی، انسان‌شناسان نژادباور جمجمه انسان‌ها را اندازه‌گیری کردند و گروه‌های انسانی بر اساس خصوصیات فزیکی در دسته‌های نژادی مختلف طبقه‌بندی کردند.

به دنبال آن ویژگی‌های بی‌شمار روان‌شناختی نیز بر خصوصیات فزیکی علاوه شده و آریایی باوران تا جایی پیش رفتند که حتی ادعای شناسایی نژاد‌های مرکب را در کنار نژاد‌های خالص مطرح کردند. نتیجه‌گیری آریایی‌باوران این بود که صرف یک نژاد که همانا نژاد آریایی است، حساس، خلاق و آفریننده بوده و نژاد‌های دیگر که عمدتا نژاد‌های غیر آریایی‌اند، منحط، خنثی، تنبل و مطیع هستند.

«آرتور دو گوبینو» خاورشناس فرانسوی نقش فراوانی برای بسط ایده‌های نژادپرستانه ایفا کرد. از منظر گوبینو، نژاد انسان‌ها «موتور محرک تاریخ» است و آنچه باعث انحطاط تاریخ شده همانا ارتباط و ازدواج نژاد‌های اصیل (آریایی) با نژاد‌های غیراصیل است.

مطالبی برای مطالعه بیشتر در همین زمینه

تست اصلاح نژادی در آلمان نازی و برتری خیالی نژاد آریایی

ناسیونالیسم چیست؟

ناسیونالیسم ایرانی چگونه اقوام گوناگون را تحقیر می‌کند؟

میهن پرستی چگونه ایجاد می‌شود و چگونه از بین می‌رود؟

دعوا بر سر نژاد آریایی در اروپا

چند دهه بعد در اروپا بحث و مشاجره‌ای بر سر این ماجرا در گرفت که کدام یک از ملل اروپایی می‌تواند ادعای مقام افتخارآمیز «آریایی اصیل» را برای خود داشته باشد؟ در سال ۱۸۷۱ در بطن جنگ آلمان و فرانسه، آلمانی‌ها مدعی بودند که آریایی اصیل هستند و فرانسوی‌ها را آریایی کرده‌اند؛ در صورتی که فرانسوی‌ها ماجرا را کاملا وارونه می‌انگاشتند و بر این باور بودند که ایشان زاده و نوادگان آریایی‌های اصیل هستند و آن‌ها بودند که آلمانی‌ها را آریایی کرده‌اند.

از این جا بود که به منظور تقویت و ایجاد تکیه‌گاهی برای ادعای آلمان، مشخصاتی چون بلندی قد، مو‌های طلایی، چشمان آبی و جمجمه‌ای کشیده پدید آمد. نقطه نژادی مقابل این آریایی جدید از آن پس «سامی» یا به بیان دقیق‌تر «یهودی» تلقی شد و به تدریج استفاد از صفت آریایی به عنوان مترادف غیریهودی افزایش یافته و به سرعت جایگزین آن شد.

نخستین باری که واژه آریایی به زبان فارسی وارد شد

ورود واژه آریایی به زبان فارسی در همین ایام اتفاق افتاد. آریای‌تبار خواندن ایرانیان نخستین بار در نوشته‌های میرزا آقاخان کرمانی اتفاق افتاد. وی این واژه را در متون فرانسوی دیده بود و آن را با همان املای فرانسوی به فارسی می‌نوشت. در واقع مطرح کردن نژاد آریایی در ایران واکنشی به انحظاظ و عقب‌ماندگی ایران در عصر جدید بود.

میرزا آقاخان کرمانی تحت تاثیر میرزا فتحعلی آخوندزاده این مبحث را مطرح می‌کرد. آخوندزاده را می‌توان پدر روشنفکری یا به تعبیر دقیق‌تر پدر «اینتلیجنسیای» ایران دانست. آخوندزاده در نوشته‌های خود با گلایه از وضعیت اسفناک ایران، آرزو داشت ایران بدل به کشوری مدرن شده و به کاروان ترقی و عقلانیت غربی بپیوندد و گفتمان ناسیونالیستی را یکی از راهکار‌های این هدف می‌دانست. اما نکته منفی این نوع از ناسیونالیسم، قومی بودن آن است.

انواع ناسیونالیسم ایرانی: ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم مدنی

این گفتمان ناسیونالیست‌ها اساسا بر بیزاری از اوضاع آشفته ایران معاصر، حرمان گذشته و شکوهمندی ایران باستان بنا یافته بود. آن‌ها دولت حاکم را «انحرافی از برتری ذاتی ایرانیان» می‌پنداشتند. این نگاه بلندپروازنه درباره ماهیت ایرانی بر افتخارات ایران پیش از اسلام تکیه داشت و اساسا توسط شرق‌شناسان مطرح شده و تا آن زمان در داخل ایران غریب و نا شناخته بود.

نماینده «یوهان گوتفرید فون هردر» در ایران افرادی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، عارف قزوینی، ذبیح بهروز و رضا شفق بودند و آن را می‌توان در برابر ناسیونالیسم مدنی مشروطه‌خواهانی چون میرزا ملکم خان، مسشارالدوله و محمدعلی فروغی قرار داد.

ورود عبارت نژاد آریایی در کتب درسی ایران

پس از میرزا آقا خان کرمانی به تدریج واژه آریایی در زبان فارسی جا افتاد و با کتاب «حسن پیرنیا» همه‌گیر شد. پیرنیا که خود از دولتمردان حکومت پهلوی بود، تهیه نخستین کتاب‌های درسی عصر پهلوی را به عهده داشت و تاثیر او بر شناخت هویت ایرانی از طریق متون درسی تاثیری عمیق بود. از همین روی کتاب تاریخ قدیم ایران اولین کتاب درسی نوشته پیرنیا که توسط وزارت معارف وقت نشر شد اهمیت خاصی دارد. این کتاب فصلی دارد زیر عنوان «نژادها، نژاد سفیدپوست و مردمان هندواروپایی» که کاملا با توسل به «علم نژاد» و به طور مشخص بر اساس «علم تفکیک نژاد‌ها و شکل و کیفیت انسان‌های متعلق به آنها» نوشته شده است. این فصل کتاب کاملا به شیوه اروپایی آن زمان که انسان را به نژاد‌های آریایی، سامی و امثال آن دسته‌بندی می‌کرد نوشته شده، و از ترمینولوژی ادیان ابراهیمی که نسل بشر را به سه پسر نوح (سام، حام و یافث) می‌رساند به مثابه ابزار ابزار دسته‌بندی نژادی کار گرفته است. در این کتاب فرض بر این است که اجداد آریاییان یا هندواروپاییان امروزی دارای یک خاستگاه اولیه بوده‌اند. پیرنیا در این زمینه نظریه رایج اوایل قرن بیستم را که ادعا داشت خاستگاه آریاییان شبه جزیره اسکندیناوی است، با صراحت پذیرفت. بنابر فرضیه پیرنیا ایرانی‌ها مردمانی‌اند که از اسکندیناوی به فلات ایران کوچیده‌اند.

نژاد آریایی در دوره رضاشاه پهلوی

پس از روی کار آمدن حزب نازی در آلمان و گسترش روابط ایران و آلمان در دوره هیتلر، دلالت‌های نژادپرستانه واژه نژاد آریایی بیشتر شد. با شکل‌گیری فاشیسم در دهه سی قرن بیستم، افسانه نژاد آریایی بدل به ایدئولوژی رسمی نازی‌ها در آلمان شده و فجایع فراوانی آفرید.

آدولف هیتلر در کتاب نبرد من آشکارا بیان داشت که بزرگترین و شدیدترین ضدیت در برابر آریایی‌ها یهودیان هستند و در حالی که یهودی‌ها از نظر ذاتی و غریزی منفعت و بقای فردی را در برابر همه چیز در الویت قرار می‌دهند، آریایی‌ها حاضر به چشم‌پوشی از زندگی و منفعت خود و قربانی ساختن خویش به سود منافع، بقا و ادامه هستی جمع هستند.

از دید نازی‌ها ایرانیان قرن بیستم مقام و منزلت آریایی خود را از دست داده و آن را به جنس و تبار ژرمن‌ها واگذار کرده بودند. سال ۱۹۳۰ «آلفرد روزنبرگ» رئیس سازمان پروپاگاندای آلمان یا همان حزب نازی در کتاب مشهور خود زیر عنوان اسطوره قرن بیستم این مطلب را به تصویر کشیده و شرح داد.

روزنبرگ تنها تاریخ باستانی و فقط آلمانی‌ها را به عنوان «آریایی» می‌ستاید و در ایران از نفس افتاده و فلاکت زده عصر حاضر تنها فرسودگی و تباهی فرهنگ و تمدن ایرانی را می‌بیند. او در کتاب خود چنین می‌نویسد: «امروز الاغ سوار ایرانی از پای کتیبه‌ای داریوش و کورش کبیر بر آن نقش دارد می‌گذرد، بدون این که کمترین احساس و عشق و علاقه‌ای به آن داشته باشد.»

حتی از دید «هانس گونتر» نظریه‌پرداز نژادی آلمان نازی، یهودی‌ها از جمله به ایرانی‌ها منتسب هستند و روشن است که در نگاه نژادپرستی نازی‌ها یهودیان نمی‌توانند آریایی باشند. همچنین نماینده اداره سیاست نژادی بار‌ها در جلسات حزب اعلام کرده بود: «تهران به هیچ وجه نمی‌تواند انتظار داشته باشد که ایرانیان به عنوان آریایی تمام‌عیار تعریف و تایید گردند.»

اما ضرورت نگه داشتن ایران به عنوان متحد سیاسی برای آلمانی‌ها ضرورت ژئوپلتیک داشت و به همین دلیل سیاست خارجی رایش سوم بر این قرار گرفت که مصلحتا به دولت رضاشاه اعلام کند از نظر آلمانی‌ها ایرانیان نیز از تبار قوم آریایی هستند. همچنین دولت آلمان نازی ایرانیان را از قوانین نژادی نورنبرگ معاف و مستثنی کرد و حتی با وجود این که تهران و برلین درک و دریافت متفاوتی از «آریایی بودن» داشتند، از آن پس استناد به یک نژاد مشترک به مثابه مایه اتحاد آلمان و ایران و به تعبیر گرامشی مانند یک «بلوک تاریخی» نقش بازی کرد که دوستی و تعلق خاطر کذایی بین آلمان و ایران را سبب می‌شد.

در همین دوران، در اصفهان یک موزه باستان‌شناسی آلمانی که به تاریخ آریایی اختصاص داشت دایر شد و آلفرد روزنبرگ در سال ۱۹۳۹ به دولت ایران یک مجموعه بالغ بر ۷۵۰۰ جلد کتاب درباره نسبت و خویشاوندی نازی‌ها با فرهنگ آریایی ایران اهدا کرد.

البته ساختار فکری، زیست‌شناسی و بیولوژیک نژادپرستی نازیسم برای ایرانی‌ها پدیده‌ای ناملموس بود. چنان که «ادموند پارلیمک» مورخ آلمانی در شرح و یاداشت‌های خاطراتش نقل می‌کند برخی از ایرانیان ترجیحا خویشاوندی و گرایش ویژه خود را با آلمانی‌ها به وسیله عوامل عجیب جغرافیایی توجیه می‌کردند.

پارلمیک می‌نویسد: «در آن زمان همواره اظهار می‌شد که ما دارای یک ریشه هستیم و بنا بر برداشت افراد بومی ایرانی، رگ و ریشه و خاستگاه ژرمن‌ها استان کرمان است و بنابراین ایرانی‌ها و آلمانی‌ها برادرند.» این روایت توسط مورخان ایرانی نیز نقل شده که در دهه بیست معروف شده بود که عبارت «ژرمنی» همان «کرمانی» است!

چرا ایرانیان علاقه دارند خود را از نژاد آریایی بدانند؟

رواج افسانه نژاد آریایی در ایران را از دو طریق می‌توان تحلیل کرد؛ یکی در نسبت با سیاست خارجی آلمان ناری و دیگری درنسبت با گفتمان عقب‌ماندگی ایران که توسط روشنفکران ایرانی مطرح شد. در مورد وجه نخست باید به آرای «برنار هانری لوی» مراجعه کنیم. لوی در کتاب «امپراطوری و پنج پادشاه» سیاست موفق آلمان نازی را در هم‌رنگ کردن دولت ایران با خود، با وجود اینکه نازی‌ها اعتقادی به آریایی بودن ایرانیان نداشتند، تحلیل می‌کند و می‌نویسد: «در روابط میان قدرت‌ها، حتی قدرت‌هایی که با هم دشمن هستند، هم مواجهه وجود دارد و هم همرنگی. از یک سو، ارزش‌هایی هست که رقیب آن‌ها را رد می‌کند و از طرف دیگر، تلاش می‌کند که آن‌ها را به عنوان غنایم از آن خود ساخته و صاحب شود.»

هانری لوی تغییر نام کشورمان از پرشیا به ایران که در زمان رضاشاه صورت گرفت، یکی از مثال‌های این ماجرا می‌داند. به ادعای لوی و گروه دیگری از مورخان ایرانی و غیرایرانی، این تغییر به خواست آلمان نازی صورت گرفته است. لوی می‌نویسد: «رضاشاه فکر می‌کرد امپراطوری جدید آلمان که در حال تولد است، نه رومی و نه ژرمنی است، بلکه آریایی است. سفیر آلمان نازی به ایرانی‌ها اعلام کرد که ما آریایی‌های غرب هستیم و شما آریایی‌های شرق. ما بر جهان مسلط خواهیم شد.»

هانری لوی همچنین به گزارشی نوشته «پی‌یر دای» یک فاشیست معروف بلژیکی در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۳۵ اشاره می‌کند که با عنوان «پارسی که به ایران تبدیل شد» در نشریه‌ای متعلق به جناح راست افراطی فرانسه منتشر شد. لوی اضافه کرد که ایرانی‌ها با قبول پیشنهاد آلمان نازی در واقع دست به یک «کودتای معناشناسانه» زدند، زیرا پارس فقط نام یک کشور نبود، بلکه برای خارجی‌ها یادآور بسیاری از عناصر تمدنی مثل شعر و قالی پارس بود.

وجه دوم را نیز می‌توان با مفهوم «سیاست نابه‌جایی» توضیح داد که رضا ضیاء ابراهیمی در کتاب خود آن را از متفکرانی چون «ادوارد سعید» وام گرفته و درباره ایران به کار می‌برد. به زبان ساده «سیاست نابه‌جایی» به معنی جدا کردن یک واقعیت تاریخی از زمینه جغرافیایی و زمانه تاریخی آن است. برای مثال گفتاری که در ابتدای این نوشته از محمدرضاشاه پهلوی نقل شد، نمونه‌ای از تفکر نابه‌جاساز است که به صورتی بسیار تخیلی ایران را از زمینه جغرافیایی آن جدا کرده و در جوف کشور‌های اروپایی قرار می‌دهد.

در واقع ناسیونالیسم نانابه‌جا ساز با انکار واقعیت‌های شرقی، اسلامی، غیرمدرن و استبدادی ایران، این کشور را به گونه تصنعی در یک واقعیت جدید که همانا غرب است جابجا می‌کند. این تفکر علاوه بر غیرواقعی بودن، به وضعیت کنونی ما نیز کمکی نمی‌کند. فراروی از وضعیت کنونی مستلزم مواجهه با واقعیات ولو دردناک آنچه بودیم و نقد رادیکال آن است و با تخیل و آرزواندیشی گسستی از وضع کنونی رخ نخواهد داد.

امروزه گروه‌های جمعیتی مختلفی در ایران زندگی می‌کنند؛ فارس، ترک، کرد، لر، عرب، قشقایی، بختیاری، بلوچ، گیلک، کرمانج، مازنی، تالشی، یهودی، ارمنی و ترکمن و ... بعضی از این‌ها هستند. حتی گفته شده بعضی از ما ایرانی‌ها آفریقایی‌تبار هستیم. ایران کشوری چندفرهنگی است با تنوعی از اقوام و زبان‌های گوناگون است و می‌توان این مسئله را یکی از نقاط قوت کشورمان بدانیم اما گفتمان‌هایی چون «ملی‌گرایی قوم‌محور» که بر آریایی نژاد بودن ایرانیان باور دارند، در کنار گفتمان‌هایی مانند گفتمان اسلام‌گرایی، هر کدام در پی از بین بردن این کثرت منحصر به فرد و یکدست‌سازی ایدئولوژیک آن هستند.

🖊تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به رویداد۲۴ است و استفاده غیر قانونی از آن پیگرد قانونی دارد.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

چهارشنبه ششم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 12:19 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

💠بازی های محلی آمل🌺 | فرهنگ عامه | مازنی

مازنی، آمل، بازی ها (یک)

مازنی، آمل، بازی ها (یک)


مازنی، آمل، بازی ها، آب اَمّار پر بمیره یا مار؟

تعداد: 2 نفر یا بیشتر

جنس: هر دو

گروه سنی: کودکان

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: در زمانی که در شهر آمل چند آب انبار شاه عباسی وجود داشت، کودکان به بالای آب انبارها که به شکل مخروطی و با آجر چیده شده بود، می رفتند و از محل نوک این آب انبارها که از آنجا به اندازۀ دریچه ای باز شود با صدای بلند می گفتند: «آب امّار، پر بمیره یا مار؟» (آب انبار، پدر بمیرد یا مادر؟) و چون صدا در داخل آب انبار می پیچد و به صورت پژواک برمی گشت، صدای دیگری (انعکاس آخرین کلمه) از چاه بر می خاست: مار، مار، مار … گاهی هم می گفتند آب آمّار مار بمیره یا پِر؟ و پژواک صدا می آمد: پِر، پِر، پِر … و می خندیدند و شادی می کردند.

قزل ایاغ، 633: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اَتّه بزه کا

تعداد: حداقل 2 نفر

جنس: بیشتر دختران

گروه سنی: کودکان

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: یک بازیکن با دست دیگری را می زند و فرار می کند و دیگری نیز به دنبال او می دود تا تلافی کند.

قزل ایاغ، 634: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اُدنگ قلوک

نام دیگر بازی: ادنگ قل قلی

تعداد: یک کودک و یک بزرگسال

جنس: فرقی نمی کند

محل اجرا: داخل اتاق یا روی سبزه ها

نحوه بازی: پدر، مادر و یا هر فرد بزرگسال دیگر به پشت روی زمین دراز می کشیده و دو پایش را به هوا بلند می کند و شکم کودک را روی کف پاهای خود می گذارد و ضمن آنکه با دو دست خود، دو دست کودک را نیز می گیرد، او را از زمین بلند کرده و در هوا نگه می دارد. در این حالت کودک را به طرف بالا و چپ و راست تکان داده و می گوید: ادنگ قلوک، ادنگ قل قلی و با تکرار این کار شادی کودک را فراهم می سازد.

قزل ایاغ، 634: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، ارکون ورکون

تعداد: معمولاً 5 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: ابتدا قرعه کشی می کنند و یکی از بازکنان داور (ماره) و دیگری شروع کنندۀ بازی می شود. 3 نفر دیگر رو به دیوار ایستاده، دست هایشان را به دیوار می گیرند و در حالی که سرهایشان پایین است، آمادۀ سواری دادن می مانند. آنگاه بازیکنی که کنار داور ایستاده می پرد و سوار یکی از آن سه تن شده و می گوید: «ارکون ورکون خربمرده چند روزه ؟» و انگشتان دستش را به علامت 2 ، 3 ، 4 و … بلند می کند. آنکه سواری می دهد، باید حدس بزند که او با انگشتانش چه عددی را نشان داده و اگر درست جواب بدهد، باید از کسی که سوارش هست سواری بگیرد و گرنه بازی با پریدن نفر اول به پایین و ادامۀ بازی و سواری گرفتن و پرسیدن از 3 نفر بازیکن، ادامه می یابد. در همۀ این لحظه ها داور بازی را قضاوت می کند.

قزل ایاغ، 635: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اره او، بله او، نادنی بوشه

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: یکی از بازیکنان از دیگری سوال می کند و او باید در پاسخ، کلماتی را بگوید که غیر از اره (آری)، بله (بلی)، نا (نه) باشد. یعنی در جواب اولی که مثلاً می پرسد، امروز ناهار خوردی؟ دومی بگوید: خوردم یا نخوردم و نگوید «اره» یا «نا». آنکه در پاسخ سوالات از سه کلمۀ بالا استفاده کند، بازنده است و جریمه می شود.

قزل ایاغ، 636: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، آغوزچالی

نام دیگر بازی: جفت طاق

تعداد: 2 – 10 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: 6 عدد گردو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: ابتدا چاله ای به اندازه ای که 6 عدد گردو در آن جایگیرد در زمین حفر می کنند. سپس هر بازیکن گردوها را 2 تا 2 تا و از فاصله ای مشخص وارد چاله می کند. پس از این که هر 6 گردو به طرف چاله هدایت شدند. اگر گردوهای داخل چاله 3 یا 5 عدد باشند، به اصطلاح طاق شده و بازیکن بازنده است.

قزل ایاغ، 637: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اَغوزکا (1)

نام دیگر بازی: گردو بازی

تعداد: حداقل 2 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: تعدادی گردو

محل اجرا: فضای باز

زمان اجرا: فصل پاییز یا زمستان

نحوه بازی: یک نفر فرمانده بازی می شود و شرایط بازی را اعلام می کند مثلاً بازی نشسته یا ایستاده صورت گیرد، محل کاشته شدن گردوها کجا باشد و… سپس دو سه گردو را روی هم در محلی می کارند. هر کدام از بازیکنان آماده زدن گردوهای کاشته شده می شوند و به فرمان فرمانده یکی یکی گردوها را پرتاب می کنند و سعی می کنند گردوهای کاشته را بزنند. اگر همه در اولین پرتاب موفق شوند بازی دوباره آغاز می شود. اگر نتوانند گردوها را بزنند، نفر اولی که گردوها را زده، آنها را بر می دارد. اگر تعدادی گردو باقی ماند، بازی ادامه پیدا می کند تا به همین ترتیب افراد گردوها را ببرند. وقتی گردوهای روی زمین همه تمام شد بازی عملاً پایان می پذیرد.

قزل ایاغ، 637: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اغوزکا (2)

تعداد: 2 – 20 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: یک یا چند جفت گردو (به تعداد بازیکنان)

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: هر یک از بازیکنان یک یا چند جفت گردو را روی هم روی زمین می گذارند سپس هرکدام تکّه (گردوی بزرگتر) خود را به طرف گردوها نشانه ی میگیرد یا طبق قرارداد می تواند گردو را طوری هدایت کنند که از ردیف گردوها گذشته و در حوالی آن روی زمین قرار گیرد. بازیکنی که تکه اش بیشتر از دیگران از گردوها فاصله داشته باشد به او همه می گویند: «همه سرین»، یعنی باید منتظر بمانند تا او یک قدم به جلو بیاید و مجدداً هدف گیری کند. پس از او شخص دیگری که نکه اش بیشترین فاصله را دارد و به همین ترتیب … می گویند: این یکی آن یکی را «دارد» یا «دارا» است یعنی جلوتر است. به همین ترتیب همۀ بازیکنان یک بار دیگر گردوهای شکار شده (از کشت افتاده، معلق شده) را هدف گیری کرده و تصاحب می کنند. بازی دوباره با کاشتن گردوهای جدید ادامه پیدا می کند.

قزل ایاغ، 638: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، السلام علیک خان خالکه

تعداد: دو گروه 3 – 6 نفری

جنس: دختران

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: بازیکنان به دو گروه تقسیم می شوند و با فاصلۀ 3 متر از یکدیگر در مقابل هم قرار می گیرند، در حالی که افراد هر گروه دست به گردن یکدیگر انداخته اند. گروه اول دو قدم به جلو گذارده و همانطور افرادش که دست در گردن یکدیگر دارند و به صف ایستاده اند، می گوید: «السلام علیک خان خالکه»، سپس به عقب رفته و سرجای اولش قرارمی گیرد. گروه دوم همزمان باعقب نشستن آن گروه دو قدم به جلو می گذارد: «السلام علیک جان جانکه» و به عقب می رود و همینطور ادامه می دهند تا از میان بازیکنان گروه اول یکی جلو آمده و یکی از یاران گروه دوم را می گیرد و به اتفاق سایر بازیکنان گروه خودش می گوید: – دختر شاه را می بریم– خیر النسا را می بریم و بازی تمام می شود.

قزل ایاغ، 638: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اودنگه تیر

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: داخل اتاق

زمان اجرا: شب های حنابندان، عروسی و شب نشینی های اهالی کوه نشین و قشلاقی

نحوه بازی: یک نفر روی زمین به پشت دراز می کشد و پاهایش را به هم می چسباند. یک نفر دیگر (فرد قوی تر) در قسمت پایین بدن او و روی مچ پاهایش می نشیند. دو دستش را به زیر پاهای او (قسمت بالای مچ ها به سمت زانوها برده و او را که شق و راست خوابیده است، همانطور راست و مستقیم به بالا می آورد و روی دو پایش می ایستاند.

قزل ایاغ، 639: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، اینک را، اونک را

نام دیگر بازی: خانه دله کا

تعداد: گروهی

جنس: هر دو

محل اجرا: داخل اتاق یا ایوان خانه

نحوه بازی: بازیکنان در یک ردیف کنار هم نشسته و پاهایشان را دراز می کنند. یک نفر جمله ای می خواند و با هر کلمه به نوبت با دست به زانوهای بازیکنان می زند. هنگام بیان آخرین کلمه، دست او روی پای هر یک از بازیکنان قرار بگیرد، صاحب پا باید بلند شده و چهار دست و پا بنشیند و سرش رو به پایین باشد سپس می خواند: «اینک را، اونک را، درزن زنم گنیک، … » سپس بازیکنان دیگر دورش جمع شده هرکدام مشتهایشان را به پشت او می زنند و می گویند: مَه ماک … و چند بار این کار را تکرار می کنند و بعد یک نفر در این میان دستش را از میان دستها بالا برده و نگه می دارد. بازیکنی که در وسط نشسته اگر نام آن بازیکن را بگوید برنده و بلند می شود و آن کسی که نامش به زبان آوره شده به جایش می نشیند و «مه ماک …» با ضربه های مشت بازیکنان، روی پشت او انجام می گیرد. به همین ترتیب بازی ادامه می یابد.

قزل ایاغ، 639: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، بلّنی کا

تعداد: حدود 10 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: به حکم قرعه یک نفر گرگ می شود. دیگران فرار کرده و خود را به جای بلندی می رسانند. این بلندی ممکن است تپه ای باشد، یا برآمدگی کوچکی در سطح زمین و یا جایی که حتی چند سانتیمتر از سطح زمین بلندتر است. گرگ سعی می کند سایر بازیکنان را که در حال فرار از هر بلندی دیگر هستند، در موقع مناسب و قبل از رسیدن به بلندی بعد و بر روی سطح زمین، با دست بزند. اگر موفق به این کار شد، آنکه زده شد ،گرگ می شود و بازی به همین صورت ادامه می یابد.

قزل ایاغ، 639: 1379

مازنی، آمل، یوش، بازی ها، بوُردُ – بُوردُ (رفت، رفت)

تعداد: گروهی

جنس: هر دو

گروه سنی: بزرگسالان

اشیاء: دُرنه (شالی به طول دست کم یک متر که در هم تابیده شده و محکم و کلفت باشد)

محل اجرا: فضای بسته

زمان اجرا: مجالس میهمانی

نحوه بازی: بازیکنان به صورت یک دایرۀ بزرگ دور هم می نشینند و یکی از بازیکنان در وسط دایره قرار می گیرد. بازیکنان اطراف دایرۀ “دُرنه” را از زیر زانوهای خود عبور می دهند به طوریکه مشخص نشود دُرنه نزد کیست. نفر وسط باید حدس بزند که دُرنه نزد کیست.

اگر حدس او درست باشد، بازیکنی که در وسط قرار دارد جای کسی که دُرنه را لو داده است می گیرد و او به وسط می رود. گاه فردی که در وسط است از پشت، توسط بازیکنی که دُرنه را در اختیار دارد ضربه می خورد و بازیکن بلافاصله دُرنه را پنهان می کند. برای افزودن به شور هیجان بازی در تمام طول آن بازیکنان سروصدا می کنند و با صدای بلند می گویند: «بورد بورد».

قزل ایاغ، 640: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، بورده بورده کا

تعداد: گروهی

جنس: هر دو

اشیاء: یک شلاق پارچه ای (دئنه)

محل اجرا: داخل اتاق

زمان اجرا: شب های عروسی و حنابندان

نحوه بازی: ابتدا افراد حاضر فردی که بازی با او شروع می شود را انتخاب می کنند. نحوه انتخاب به این صورت است که دئنه را به صورت شق و ایستاده در هوا (عمودی) می گیرند و هر کسی به نوبت از بالای آن می گیرد و نگهش می دارد و به ترتیب قسمت های پایین دئنه را می گیرند و سعی می کنند دئنه دولا و خم نشود. فردی که هنگام گرفتن دئنه، آن را خم کرده و از حالت عمودی خارج سازد باید در وسط اتاق بایستد. دئنه در بین حاضران دست به دست می گردد و به دست هر کسی که می رسد، آن شخص باید از غفلت فرد وسط استفاده کرده و ضربه ای به پشت او بزند و دئنه را به فرد دیگری بدهد. این عمل باید چنان به سرعت انجام بگیرد که فرد وسط متوجه نشود، دئنه نزد کیست. ضمناً هر کس هنگام ضربه زدن باید بگوید: «بورد» یعنی رفت رفت (دئنه رفت) فردی که دئنه راهنگام ضربه زدن از دست بدهد، خود باید در وسط اتاق بماند و به دنبال دئنه بگردد.

قزل ایاغ، 640: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، پارسنگ کا

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو مخصوصاً دختران گالش ها و چوپانان

اشیاء: 3 – 5 عدد سنگ

گروه سنی: کودکان، جوانان

محل اجرا: فضای بسته

نحوه بازی: ابتدا به شیوۀ «بار» اولین نفر شروع کنندۀ بازی را تعیین می کنند، به این ترتیب که به نوبت همۀ سنگ ها را روی پشت دست قرار داده و به اندازۀ نیم متر به هوا پرتاب می کنند، بعد با کف دست آنها را می گیرند. هر کدام از بازیکنان که تعداد بیشتری از سنگ ها را در مشت گرفت، شروع کننده بازی است. مراحل بازی به این ترتیب است. اَتاک، 2 تاک، 3 تاک، 4 تاک (با 5 سنگ بازی). الاهه رموک، الاهه جاوید اک، الاهه خرامیزاک، الاه نشکن، 5 الاهه (بازی با 3 سنگ 3 الاهه) و مرحلۀ آخر 1 ضرب، 2 ضرب، 3 ضرب، 4 ضرب، 5 ضرب (بازی با 5 سنگ). در آخر بتن هایی مثل میس میسه کتن، ورگه چنگکی، نرمک و … اعمال میشود.

قزل ایاغ، 641: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، پَک پَکی

تعداد: 2 – 5 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: تعدادی گردو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: بازیکنان رو به روی هم و روی زمین می نشینند. هر کدام چند عدد گردو (طبق توافق) روی زمین می ریزند. پس از قرعه کشی و انتخاب اولین بازیکن و بازیکنان بعدی، بازیکن اول، روی گردوها دولا شده و با تکیه دادن مچ دست به روی زمین، دو انگشتش را به حالت تلنگر زدن، در پشت یک گردو قرار داده، طوری نشانه گیری می کند که این تلنگر به گردویی خورده و آن را به هدف اصابت به گردویی دیگر روانه کند. هر کدام از گردوهایی را که با تیر گردوی پشت تلنگر، شکار کند، آن گردو متعلق به اوست. این بازی تا هدف گیری آخرین گردوها و تصاحب آنها، ادامه پیدا می کند.

قزل ایاغ، 642: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، پِلاپجه کا

تعداد: حداقل 2 نفر

جنس: عمدتاً دختران

گروه سنی: کودکان گالش ها و چوپانان و رعایا

محل اجرا: ایوان خانه ها، جای دنج حیاط

نحوه بازی: کودکان در ظرف های کوچک (اسباب بازی) و بیشتر در تکه های شکسته ظروف سفالی قدیمی، برنج می پزند (البته بدن برنج)، در قوری های شکسته و به دور انداخته شده چای دم می کنند، در کاسه های مستعمل خورشت و در تنورهای ساختۀ ذهن خود نان می پزند و به این ترتیب به تقلید از مادرانشان به بازی می پردازند.

قزل ایاغ، 642: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، پلنگه لاش

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو

گروه سنی: بزرگسالان

محل اجرا: فضای بسته

زمان اجرا: شب های حنابندان و عروسی ها

نحوه بازی: یکی از بازیکنان به روی شکم، در وسط اتاق دراز می کشد. بعد دو پایش را از پشت سربالا آورده نوک پاها را با دو دست از پشت می گیرد. بازیکن دیگر که باید پلنگه لاش را بلند کند، در کنار او و رو به سقف اتاق به صورت صلیب قرار می گیرد، طوری که دو دستش را لای دو دست او که از پشت به پاها گرفته، رد کرده و او را از ناحیۀ ساعد بازو می گیرد و با فشار از بالای سر و سینه اش عبور می دهد. در این حال به تدریج بر می خیزد و او را تا بالای شانه آورده و از بالای شانه اش عبور داده و در هوا و به سمت پشتش رها می کند و پلنگه لاش پایان می یابد.

قزل ایاغ، 643: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، پنجه

تعداد: گروهی

جنس: هر دو

گروه سنی: بزرگسالان

محل اجرا: فضای بسته

زمان اجرا: شب های عروسی و شب نشینی ها

نحوه بازی: ابتدا کسانی که نیرومندرتر از دیگران هستند ، به وسط اتاق آمده و حریف می طلبند آنها نوک آرنج دست را به زمین گذارده و پنجه را، در هوا و منتظر حریف، نگه می دارند. آنگاه کسانی به عنوان حریف به وسط اتاق می آیند و پنجه در پنجه آنان می گذارند. هر کس که پنجۀ حریف مقابل را به زمین آورد، برنده است و بازی به همین روال ادامه می یابد.

قزل ایاغ، 643: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، پیشه کا

تعداد: 2 – 20 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: هسته های میوه

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: این بازی همانند بازی «اغوزکا» است. یک نفر فرمانده بازی می شود و شرایط را اعلام می کند. محل کاشته شدن هسته ها مشخص می شود. بازیکنان هر کدام آماده زدن هسته های کاشته شده می شوند و به فرمان فرمانده هسته ها را پرتاب می کنند. اگر همه در اولین پرتاب موفق شوند به هسته های وسط زمین بزنند، همه دوباره به زمین بر می گردند و بازی را دوباره شروع می کنند. اگر نتوانند نفر اولی که هسته ها را زده آنها را بر می دارد. اگر تعدادی هسته باقی نماند بازی ادامه پیدا می کند تابه همین ترتیب افراد هسته را ببرند. وقتی هسته ها تمام شد بازی عملاً پایان می پذیرد.

قزل ایاغ، 644: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، تب بسیک

تعداد: حدود 20 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: تب (توپ)

محل اجرا: فضای باز (زمینی به طول 30 متر و عرض 20 متر که کانیه نام دارد)

نحوه بازی: ابتدا اعضای دو گروه به شیوۀ «سلار» یادگیری می شوند و سپس به روش «آفتاب وضو» یا «شیر یا خط» گروه شروع کنندۀ بازی را تعیین می کنند. گروه اول به دو قسمت تقسیم می شوند، مثلاً از 10 نفر بازیکنانشان، 5 نفر به یک سرکانیه، 5 نفر به سر دیگر کانیه رفته و در مقابل هم قرار می گیرند. گروه دوم در وسط زمین پخش می شوند و افراد گروه اول توپ را به سمت آنها نشانه گیری می کنند، طوری که اگر به آنها نخورد، یارانشان در آن طرف کانیه آن را بگیرند. هر کدام از افراد وسط زمین که توپ به او بخورد، می سوزد و از زمین خارج می شود. اگر در طول بازی گروه دوم موفق شود یک بارتوپ را در هوا بگیرد، یار خارج شده اش «نو» می شود و به میدان بازی می آید. اگر توپ در هوا گرفته شود. آن کسی که توپ را انداخته می سوزد و از بازی خارج می شود. ولی اگر دوستانش کسی را که در وسط زمین (از گروه دوم) زدند، او دوباره نو می شود و به بازی بر می گردد. مقررات دیگر نو شدن این است که اگر کسی در گروه اول بسوزد، می تواند در فاصله ای که توپ به آن طرف می رود، به آن طرف رفته برگردد و به این ترتیب بازی با سوختن آخرین نفر از هر گروه پایان می یابد و افراد گروه برنده از بازنده ها، در طول کانیه سواری می گیرند.

قزل ایاغ، 644: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، تَب دچه له

تعداد: حداکثر 10 نفر (زوج)

جنس: هر دو

اشیاء: یک چوب به طول 30 سانتیمتر که سرش دوشاخه شده باشد (دوچله)، یک عدد توپ، دوعدد چوب به طول 30 سانتیمتر

محل اجرا: زمینی به طول 20 – 30 متر که «کانیه» نامیده می شود.

نحوه بازی: ابتدا چوب «دو چله» (دو شاخه دار) را در وسط کانیه می کارند. دو چوب دیگر را طوری به «دو چله» تکیه می دهند که هر کدام یک سرشان بین دو شاخۀ بالای «دو چله» قرار گیرد و سر دیگر شان روی زمین باشد. پس از یارگیری و انتخاب گروه شروع کننده، افراد گروه در دو طرف کانیه قرار می گیرند و از هر گروه یک نفر با فاصلۀ معینی به جلو می آید. شروع کنندۀ بازی دو چوب تکیه داده شده به «دو چله» را با توپ هدف گیری می کند. اگر هر دو چوب را بیندازد بازیکن مقابلش «سیک» می شود (می سوزد) اما اگر یکی از آنها را بیندازد. بازیکن مقابل او، توپ را بر می دارد و روی یک پا می ایستد و سپس در همان حال توپ را به سمت چوبهای دو چله می اندازد. در پایان گروهی که بازیکنان مقابل را کاملاً سوزانده باشد، برندۀ بازی می شود و از بازنده ها در طول کانیه سواری می گیرد.

قزل ایاغ، 645: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، تب کا، تب چو

تعداد: 4 نفر (در هر گروه)

جنس: هر دو

اشیاء: توپی کوچک که در مشت جا بگیرد (در گذشته به جای توپ پارچه ای را به شکل توپ می پیچیدند)، یک چوبدستی به طول 1 – 1/5 متر

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: ابتدا به روش «سلار» یارگیری دو گروه صورت می گیرد، سپس با «شیر یا خط» یا «آفتاب وضو» و یا «ماقوتی» گروه اول انتخاب می شود و در محل اجرای بازی گروه خود به نام «سَر» قرار می گیرد. گروه دوم در میدان بازی «گُل» (موش) پخش می شود. آخرین نقطۀ میدان بازی به موازات «سر» را «گل» می گویند. بازی به این ترتیب آغاز می شود که یکی از بازیکنان گروه دو به «سر» آمده، توپ را بر می دارد و در مقابل اولین بازیکن گروه اول می ایستد و توپ را (تا حدود یک متر) به هوا پرتاب می کند.

بازیکن گروه یک باید با چوبدستی به آن بزند و توپ را به سمت میدان پرتاب کند حال گروه دوم به دنبال این توپ می گردد و بازیکن زنندۀ توپ باید در این فاصله از سر به گل رفته و از آن جا دوباره به سر بر گردد و به اصطلاح «نو» شود. در فاصلۀ سرتا گل و از گل تا سر اگر توسط گروه دوم با توپ زده شود، می سوزد و به بیرون میدان بازی می رود. اگر به محل سر برگشت و زده نشد، باز «نو» می شود و بازی می کند. ضمن آنکه می کوشد در موقع بازی یارانش، که به نوبت انجام می گیرد، به گل برود و برگردد تا «نو» شود. بازی به همین شیوه ادامه می یابد تا زمانی که یکی از افراد گروه دوم توپ را در هوا بگیرد و یا اینکه تمامی بازیکنان گروه یک بسوزند و «نو» نشوند. در این صورت جای دو گروه عوض می شود و بازی ادامه می یابد.

قزل ایاغ، 646: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، تب لت (لد)

تعداد: 6 تا 8 نفر (زوج)

جنس: هر دو

اشیاء: یک عدد لت (لد) (تخته های مستطیل شکلی که بام پوش خانه های ییلاقی دامنه های پرتاس (البرز، است)، یک عدد تب (توپ)

محل اجرا: زمینی به طول 20 – 30 متر به نام کانیه

نحوه بازی: ابتدا با «سلا» و «آفتاب وضو» گروه شروع کنندۀ بازی انتخاب می شود. سپس لت را در وسط زمین می کارند و یک نفر از گروه اول (شروع کننده) جدا شده و در حالی که سعی می کند از خطی که پیش پای هر گروه کشیده شده، تخطی نکند و با توپ لت را هدف گیری می کند. به همین ترتیب یک نفر نیز از گروه مقابل، از یارانش جدا و با او آماده پرتاب توپ می شود. هر کدام از این دو نفر که لت را بزند، بازیکن مقابلش می سوزد و کنار می رود. بعد بازیکن دیگری از میان گروهش جلو آمده، توپ را به لت می زند. در آخر گروهی که بازیکنان مقابلش را کاملاً سیک کند، برندۀ بازی است و مسافت عرض زمین را از گروه مقابل سورای می گیرد.

قزل ایاغ، 646: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، تلا جنگی

تعداد: حداقل 2 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: هر یک از بازیکنان یک پای خود را از پشت بالا آورده و با دست آن را می گیرد و به صورت لی لی در زمین بازی، حرکت می کند. بازیکنان در حالی که سعی می کنند نیفتند، خود را به دیگری می رسانند و به او تنه می زنند تا حریف مقابل کنترل خود را از دست داده به زمین بخورد و یا به ناچار پایی را که با دست گرفته است رها کند. در این صورت بازنده است و باید سواری بدهد.

قزل ایاغ، 648: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، تیله کا (به معنی گل و لای)

تعداد: یک نفر یا گروهی

جنس: پسران

اشیاء: خاک

گروه سنی: کودکان

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: این بازی متعلق به زمانی است که هنوز کسی اسباب بازی ها را نمی شناخت. کودکان به گل و لای و سنگ خانه می ساختند و سعی می کردند آنچه را که از پدرنشان یاد گرفته اند، به کار برند.

قزل ایاغ، 649: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، جوزکا

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: تعدادی ریگ یا پاره سنگ

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: روی زمین، مربعی رسم می کنند و در داخل این مربع، مربعی کوچکتر و در داخل مربع کوچکتر باز هم مربعی کوچکتر از آن، رسم می شود. هر 4 زاویۀ این 3 مربع به هم وصل و نقطه گذاری می شود. همچنین خطی از وسط تمام اضلاع مربع ها می گذرد. اولین بازیکن با گذاشتن یک ریگ در محل تقاطع زاویۀ، بازی را شروع میکند. بازیکن بعدی ریگی را در موازات آن ریگ قرار می دهد و در همه حال هر کدام سعی می کنند سومین ریگ را در موازات 2 ریگ گذاشته شده، در موازات هم قرار دهند. هرگاه 3 ریگ به موازات هم قرار بگیرند، یک جوز انجام می گیرد. در پایان جوزها را می شمارند و هر کدام از بازیکنان که جوزهای بیشتری کسب کرده باشد، برنده محسوب می شود.

قزل ایاغ، 650: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، جهنم کا

نام دیگر بازی: لَب پرکا

تعداد: 2 نفر

جنس: عمدتاً دختران

اشیاء: یک سنگ تخت و صاف به نام «لب پر»

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: در زمین بازی، در کنار هم 9 خانه را به شکل مربع و در اندازۀ نیم متر در نیم متر و در ستون رسم می کنند که یک خانه «جهنم» در بالای این شکل قرار دارد. بازیکن اول باید در حین غلتاندن لب پر، آن را لی لی کنان از خانه ها عبور دهد، به طوری که سنگ، روی خط های فاصله خانه ها قرار نگیرد. بازیکن پس از عبور از خانه ها و استراحت در یک خانه (استراحتگاه) لب پر را به بیرون از جدول برده و خانه ای را خریداری می کند. بازیکن مقابل در موقع بازی باید لی لی کنان از سر این خانه بپرد. همچنین هر دو بازیکن باید در شروع بازی از بالای خانۀ جهنم بپرند و در همه حال حرکاتشان با لی لی کنان همراه باشد، جز در خانه ای که هر دو می توانند استراحت کنند.

قزل ایاغ، 650: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، جیم جیم کا

تعداد: گروهی

جنس: هر دو

گروه سنی: بزرگسالان

محل اجرا: فضای بسته

زمان اجرا: شب های عروسی، حنابندان و شب نشینی ها

نحوه بازی: یک نفر به عنوان «ماره» که بزرگتر و واردتر از سایر بازیکنان است می گوید: جیم جیم جیم هوپ! در این لحظه همه باید ساکت شده و کاری نکنند که غیر عادی به نظر آید. کسانی سعی می کنند، دیگران را با ادا و اصول و شکلک در آوردن به خنده وادار کنند. هر کس کار خلافی (کار غیر عادی) انجام دهد، به وسیلۀ ماره جریمه می شود. ماره برای آنکه جریمه شونده را در انتظار عقوبت قرار دهد، داستانی تعریف می کند و در آن داستان ناگهان می گوید مثلاً قهرمان داستان، شروع کرد به عرعر کردن، با چهاردست و پا راه رفتن و … و جریمه شونده باید این کار قهرمان داستان را انجام دهد.

قزل ایاغ، 651: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چرخک

تعداد: یک نفر

جنس: هر دو

اشیاء: چوبی به شکل دوک، مقداری نخ نازک و محکم، تسمه

گروه سنی: کودکان

محل اجرا: فضای بسته

نحوه بازی: کودکان چوبی را به شکل دوک و در اندازه ای که در کف دست جای گیرد، تراشیده و نخ نازک و محکمی را به دور آن می پیجانند و بعد آن را به زمین پرت کرده و همزمان نخ را محکم و سریع به سمت خود می کشند و در نتیجه دوک به دور خود و بر روی زمین می چرخد. بازیکن با مشاهدۀ کم شدن سرعت چرخش دوک به دور خود، پیوسته با طناب تسمه مانندی به بدنۀ چرخان دوک می زند تا دوک از چرخش بیفتد و به همین ترتیب و به نوبت بازی ادامه می یابد.

قزل ایاغ، 651: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چش به چش

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای بسته

نحوه بازی: دو بازیکن در مقابل هم می نشینند و به چشم های همدیگر زل می زنند. هر کدام از آنها که چشمهایش زودتر خسته شود و پلک بزند، بازنده است. طبق قرار قبلی کسی که برندۀ این بازی است، باید یک کشیده به صورت فرد بازنده بزند (در قدیم و در بین اهالی ییلاقات، این رسم بیشتر در این بازی متداول بوده تا شرط بندی های دیگر).

قزل ایاغ، 652: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چش بیته کا

تعداد: 10 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: ابتدا با روش «ماقوتی» یا «آفتاب وضو» یک نفر به عنوان گرگ انتخاب می شود. این بازیکن در حالی که چشم هایش را با دست خود گرفته پشت درختی یا در پناه دیواری، می ایستد تا دیگران پنهان از دید او، مخفی شوند. پس از مخفی شدن بازیکنان، گرگ باید به دنبال مخفی شده ها بگردد و با دست ضربه ای به آنها بزند. کسی که مورد اصابت دست گرگ قرار بگیرد، گرگ بعدی خواهد بود و بازی به همین روال ادامه می یابد. اگر بازیکنانی که در حال فرار از دست گرگ ها هستند، بتوانند خود را به محل «جیج» برسانند در امان و آزاد خواهند بود و می توانند دوباره به جست و گریز خود ادامه دهند. همچنین اگر گرگ کسی را که از مخفی گاه خود بیرون آمده، ببیند می تواند بگوید: «ساک، ساک» و این به معنی است که فردی که دیده شده، گرگ است و بازی مجدداً شروع می شود.

قزل ایاغ، 652: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چَک به چَک

تعداد: 2 نفر

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای بسته

زمان اجرا: شب های عروسی، حنابندان، جشن ها

نحوه بازی: دو نفر در وسط اتاق در مقابل هم نشسته و پاهایشان را دراز می کنند طوری که کف پاهایشان به هم تلاقی کند. آنگاه با اعلام شروع بازی از طرف «ماره» یا کسی که به بازی وارد تر است. هر کدام از دو بازیکن تلاش می کنند با فشار دادن کف پاهای حریف، او را به عقب برانند. کسی که دیگری را از جایش به طرف عقب براند، برنده است. در نوع دیگری از این بازی، دو نفر بر روی زمین به پشت دراز کشیده، هر دو پای راستشان را به موازات همدیگر بالا آورده و به صورت عمودی قرار می دهند، آنگاه هر یک از آنها پای راست خود را در پای راست دیگری قلاب نموده سعی می کند با فشار دیگری را از جا بلند کند.

قزل ایاغ، 652: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چلیک ماره کا (1)

نام دیگر بازی: عروس بیارده کا

تعداد: گروهی ( 4 تا 10 نفر در هر گروه )

جنس: هر دو

اشیاء: یک چوب کوتاه به اندازه یک وجب (چلیک)، یک چوب بزرگتر به طول یک متر (چلیک مار)، 2 عدد سنگ به اندازۀ آجر

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: ابتدا با شیوۀ «سلار» یارگیری انجام شده و با «آفتاب وضو» گروه شروع کنندۀ بازی انتخاب می شود. این گروه به «سر» می آید و 2 سنگ را در کنار هم با فاصلۀ کمتر از قد چلیک قرار می دهد و چلیک را روی 2 سنگ می گذارد. آنگاه اولین بازیکن با چلیک مار به زیر چلیک زده، آن را به هوا پرتاب می کند و در همان حال با چلیک مار به زیر چلیک ضربه می زند و آن را به سمت وسط میدان که یاران گروه دوم در آن پراکنده اند، پرتاب می کند. اگر چلیک به وسیلۀ بازیکنان مقابل در هوا گرفته شود، جای دو گروه عوض می شود. در غیر این صورت یکی از بازیکنان گروه دوم، آن را برداشته و از محل افتادن چلیک بر زمین یک قدم به جلو بر می دارد و آن را به سمت چلیک مار که یک سرش به یکی از 2 سنگ تکیه داده شده، پرت می کند.

اگر بتواند به چلیک مار بزند، این بازیکن می سوزد و کنار می رود و دیگری بازی می کند و الی آخر … در غیر اینصورت، بازی با بازی همان بازیکن ادامه پیدا می کند. بازیکن چلیک را بر بالای دو سنگ قرار داده چلیک مار را محکم گرفته و در حال بازی می گوید: “دَرانِه” (دارد می آید)2 بندون (اولین دور بازی را ابندون حساب می کند) و بعد تا زمانی که نسوزد و کنار نرود به ترتیب ادامه میدهد. درانه 3 بندون … درانه عاروس. اگر این بازی هم با موفقیت انجام بگیرد، یکی از افراد گروه دوم که چلیک را به قصد زدن چلیک مار پرتاب کرده ولی به هدف نخورده است به عنوان عاروس (عروس) به سَر (محل بازی) می آید و به یکی از یاران گروه اول سواری می دهد؛ سپس آنجا می ایستد و منتظر ادامۀ بازی می ماند. بعد بازیکنی که هنوز نسوخته لبه چلیک می زند و می گوید: “درانه علی عاروس” و پس از آن می گوید، “درانه تقی عاروس”. به این ترتیب تا زمانی که چلیکش به وسیلۀ بازیکنان وسط میدان به چلیک ماری که روی یکی از دو سنگ داده شده نخورد، یاران گروه دوم به یاران گروه دوم به یاران گروه اول سواری می دهند و تا زمانی که چلیک در هوا، با دست گرفته نشده و یا بازیکن نسوخته، سواره ها از کول سواری دهندگان پایین نمی آیند. (درانه: دارد می آید).

قزل ایاغ، 653: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چلیک ماره کا (2)

نام دیگر بازی : زوکا

تعداد: 4 تا 10 نفر در هر گروه

جنس: هر دو

اشیاء: یک چوب کوتاه یک وجبی (چلیک)، یک چوب یک متری (چلیک مار)، 2 عدد سنگ به اندازۀ آجر

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: ابتدا به شیوۀ «سالار» یادگیری انجام شده و با «آفتاب وضو» گروه شروع کنندۀ بازی انتخاب می شود. این گروه به «سر» می آید و 2 سنگ را در کنار هم با فاصله کمتر از قد چلیک قرار می دهد و چلیک را روی 2 سنگ می گذارد. بازیکن مقابل چلیک را به سمت 2 سنگ پرتاب می کند. اگر نقطه ای که چلیک در کنار دو سنگ می افتد، فاصله اش تا 2 سنگ کمتر از چلیک مار شد، در اینصورت این بازیکن می سوزد و کنار می رود و بازیکن بعدی برای بازی جلو می آید. لازم به یادآوری است که تمام بازیکنان هر گروه که در «سر» (محل بازی که در آن 2 سنگ قرار دارد) هستند، باید جداگانه و پس از سوختن دوستانشان بازی کنند. اگر چلیکی به سمت 2 سنگ پرتاب شود و طول مسافت آن تا 2 سنگ بعد از پرتاب شدن با طول چلیک دار اندازه گیری شود و مثلاً 3 برابر طول چلیک ماربین چلیک و 2 سنگ فاصله افتاده باشد، بازیکن حق دارد 3 بار و توسط چلیک مار به لبۀ چلیک بزند و آن را هر بار به هوا پرتاب کرده و به سمت قسمت های پایانی و بعد از «میار» (نقطۀ پایانی میدان بازی) براند. بدین ترتیب یک بار به لبۀ چلیک می زند و آن را به هوا پرتاب می کند و با چلیک مار می زند، هرکجا که چلیک افتاد هر دو گروه به دنبالش می روند و بازیکن از آن جا باز به لبۀ چلیک می زند و این کار را تا 3 بار و یا چند بار تکرار می کند. از آن مسافت تا محل بازی یا «سر» را بازیکنان مقابل باید «زو» بکشند و این کار را هر کدام جداگانه انجام دهند. یک نفر از آن نقطه ای که چلیک افتاد زو می کشد و از هر کجا که نفسش برید، یار دیگرش بقیۀ مسیر را زو می کشد و همین طور تا آخرین نفر هر گروه این کار را ادامه می دهند و مسافتی را که تا 2 سنگ باقی مانده همگی به یاران بازیکن اصلی سواری می دهند. زو کشیدن به این ترتیب است که افراد نفس را در سینه حبس می کنند و آن وقت شروع به دویدن کرده و می گویند: “الکم دولکم چرخ و فلکم. نون و نمکم زو و از و زاله را هم زو دود” …

قزل ایاغ، 654: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چلیک ماره کا (3)

نام دیگر بازی: چَرچَر به چَر

تعداد: 4 تا 10 نفر (در هر گروه)

جنس: هر دو

اشیاء: یک چوب کوچک (چلیک)، چوب بزرگتر (چلیک مار)، یک عدد سنگ، یک چوب نازک (شیش)

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: پس از یارگیری و تعیین کردن گروه شروع کننده، اولین بازیکن با چلیک مار، چلیک را که به یک سنگ تکیه داده شده، به هوا پرتاب می کند و با چوب زیر آن می زند. در این حال گروه مقابل در وسط زمین با چوب نازک (شیش)، سعی می کند آن را در هوا بزند که در صورت موفقیت، جای دو گروه عوض می شود. اگر چلیک در هوا با دست گرفته شود نیز جای دو گروه عوض می شود. حساب می کند که اگر می تواند آن را به سوی چلیک مار پرت کرده و بزند، این کار را می کند، ولی اگر حدس بزند که قادر نیست این کار را انجام دهد، بازیکن «سر» می گوید: «چرچر» و او می گوید: «به چر» و بازیکن، چلیک مار را به سمت چلیک که حالا دیگر روی همان نقطه افتاده است، پرتاب می کند. از هر کجا که چلیک مار افتاده تا محل چلیک را با اندازۀ طول چلیک مار اندازه گیری می کنند و هر یک اندازۀ چلیک مار را یک بندون می نامند. وقتی فاصله تمام شد بازیکن با چلیک مار به نوک چلیک زده، آن را به هوا پرتاب می کند و در هوا می زند طوری که چلیک به سمت قسمت پایانی میدان بازی رانده شود.

البته برای اینکه معلوم شود چند بار باید این کار را انجام دهد، طبق قرارداد آن را به هوا پرتاب می کند و در همان حال با چلیک مار آن را آهسته می زند و سعی می کند که چلیک مثل توپ در هوا بماند و نیفتد، هر چند باری که بتواند با چلیک در هوا بازی کند، به اندازه آن تعداد، می تواند به چلیک بزند که دراین صورت ممکن است تا مسافتی طولانی از سربازی (سر) فاصله بگیرد که این مسافت را بازیکنان مقابل باید “زو” بکشند و تفاوت آن را سواری بدهند. یا آنکه به جای این کار به اندازۀ طول چلیک مار فاصلۀ آن را با چلیک (پس از نشانه گیری چلیک از محل سر و انداختن آن به سوی چلیک مار) اندازه می گیرند – همان طور که گفته شد – و به تعداد اندازۀ چلیک ها آن را یک بندون، دوبندون، سه بندون و قنبر می نامند و بعد عروس می آورند. یا اینکه از هر کجای این مراحل مثلاً دو بندون به بعد را مجدداً به سربازی منتقل می کنند و بازی را ادامه داده و عروس می آورند.

قزل ایاغ، 655: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چلیک ماره کا

نام دیگر بازی: الک دولک

تعداد: 4 -10 نفر در هر گروه

جنس: هر دو

محل اجرا: فضای باز

ابزار بازی: چوب کوتاه یک وجبی (چلیک)، چوب بزرگ یک متری (چلیک مار)

نحوه بازی: بازی پس از سلار (یارگیری) و انتخاب گروه اول (به وسیلۀ آفتاب وضو یا شیر یا خط) شروع می شود. گروه اول به سر (قسمت بالای زمین بازی) می رود و افراد گروه دوم در، وسط زمین و تا پایان منطقۀ بازی (گل) پخش می شوند. یک بازیکن از گروه اول، چلیک را به هوا پرتاب می کند و در هوا آهسته آهسته آن را می زند طوری که نیفتد. تعداد دفعاتی که چلیک به هوا رفته و مجدداً به چلیک مار بخورد و دوباره به هوا رود، شمرده می شود. بازیکن با چلیک مار به چلیک زده و آن را به سمت میدان بازی رها می کند. اگر گروه دوم آن را با «شیش» در هوا بزند، بازیکن پرتاب کنندۀ چلیک می سوزد و از بازی خارج می شود و اگر چلیک «دس دله» (توی دست) گرفته شد نیز جای دو گروه عوض می شود. اگر چلیک به زمین افتاده، گروه اول همگی به آنجا آمده و مجدداً چلیک را با چلیک مار به سمت قسمت پایانی بازی و میار (نقطه پایانی منطقۀ بازی) می راند و باز از آنجا تا هر کجا در هر بار زدن برود، می فرستد. توضیح اینکه ابتدا همۀ بازیکنان گروه اول، عمل الک دولک را انجام می دهند و سپس در پایان، تعداد آنها را شمرده و در جمع به تعداد الک دولک توسط چلیک مار به چلیک می زنند و آن را به دور دست پرتاب می کنند و مسافت طولانی ای را از محلی که چلیک آخرین بار در آنجا افتاده، بازیکنان گروه دوم «زو» می کشند و به ترتیب و همه یکی پس از دیگری، مسافتی را که بازیکنان نتوانند طی کنند، آنها زو بکشند و تا محل برگزاری بازی «سر» به بازیکنان گروه اول سواری بدهند.

قزل ایاغ، 655: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چمن چمن

تعداد: 3 – 10 نفر

جنس: هر دو

اشیاء: کمربند

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: یک نفر به عنوان «مار» (کسی که واردتر و آشناتر است) کمربند را از طرف قلاب آن در دست می گیرد و سر دیگر آن را به دست اولین بازیکن می دهد. ماره در ذهن خود حیوانی مثلاً «اسب» را انتخاب کرده و از اولین نفر می پرسد: چمن چمن؟ بازیکنی که یک سر کمربند را در دست دارد می گوید: “است چمن، پرنده یا جهنده؟” (یعنی پرنده است یا غیر پرنده) و ماره می گوید: مثلا “جهنده”. بازیکن حدس می زند و مثلاً می گوید: اسب. اما چون درست نیست ماره می گوید “بده به دست اسب” و او هم سرکمربند را به بازیکن دیگر می دهد. بازیکنی که پاسخ درست را بگوید، ماره کمربند را به او می دهد و می گوید: “بتراش” یعنی دیگران را تنبیه کن و با کمربند به بازیکنان دیگر حمله می کند و سعی می کند آنها را که در حال گریز از مقابل او هستند، گیر آورده و با شلاق بزند.

قزل ایاغ، 657: 1379

مازنی، آمل، بازی ها، چوخر سواری

تعداد: یک نفر یا بیشتر

جنس: هر دو

اشیاء: دو چوب بلند

محل اجرا: فضای باز

نحوه بازی: بچه ها دو چوب بلند که قسمت پایین آنها دو شاخه باشد، تهیه کرده و دو پا را در قسمت دو شاخه شدۀ آنها قرار می دهند و با این چوب ها که یک سر دیگر آنها در زیر بغل هایشان قرار گرفته، به راه می افتند و در کوچه ها و معابر گردش و تفریح می کنند.

قزل ایاغ، 657: 1379


تمام حقوق برای وبسایت اقوام ایرانی محفوظ بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع و آزاد است.

طراحی شده با افتخار توسط آژانس توسعه کسب و کار پرواز
💠فرهنگ عامه
🌸بازی های محلی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

چهارشنبه ششم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 5:9 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

🟢#نهج_البلاغه

📿ما أسرَعَ السّاعاتِ فِي اليَومِ ، و أسرَعَ الأيّامَ فِي الشَّهرِ ، و أسرَعَ الشُّهورَ فِي السَّنَةِ ، و أسرَعَ السّنينَ (السَّنَةَ) فِي العُمرِ !

🪐 چه زود مى گذرد ساعات روز و روزهاى ماه و ماههاى سال و سالهاى عمر!

✍راستى چنين است. بسيارى از پيران در برابر اين سؤال که عمرتان چگونه گذشت؟ مى گويند : به سرعت برق و با يک چشم بر هم زدن، گويى ديروز بود که با کودکان در کوچه ها بازى مى کرديم و با جوانان مى گفتيم و مى خنديديم، ناگهان در آينه ديديم برف پيرى بر سر و صورت ما نشسته است، اندام سست شده و تاب و توان از اعضا رفته، قامت خميده و نفسها به شماره افتاده است. هشدار بسيار مؤثّرى است براى بيدار کردن عقلهاى خفته.
📘نهج البلاغه
#خطبه_۱۸۸

کار نیکوی انفاق و کمک به عزیزان نیازمند ، موهبتی است که خداوند بزرگ نصیب هر کسی نخواهد کرد .
آنان که با روح بلند و مناعت طبع، با دل پر محبت و دستانی گشاده و بخشنده، همنوعان خود را چون خود دوست دارند و شیرینی و طعم خوش زندگی را برای دیگران نیز آرزو دارند .
اینان به یقین در پیشگاه حق تعالی عزیز و گرامی اند و از بهترین پاداش برخوردارند .

🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 22:31 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 22:22 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

💞#منظومه #داستان
#صفتر_شهربانو
📜داستان جوانی بنام صفتر و دختری بنام شهربانو
(.نقل رویداد از زنده یاد خانوم سکینه لطفی فرزند مرحوم بیوک). بگفته که در یکی از روستاهای کتول پسری بود بنام صفتر و دختری هم در روستای حاجی آباد از توابع کتول بود بنام شهربانو/ صفتر هم از روستاهای نزدیک به حاجی آباد بود خانواد صفتر از خانواده‌ای کارگر کشاورززاده بودن شغلشون کشاورزی بود ، بیشتر در روستای خودشون و روستا های همجوار خودشو ن زمین دهقانی میگرفتن و خود صفتر هم که به سن جوانی رسیده بود به تنهای زمینی برای خودش دهقانی می‌گرفت هر سالی یه روستازمین دهقانی میگرفت ،یا مثلا در یه روستا دوسه سالی هم مشغول به کار کشت کشاورزی میشد صفتر بیشتر به کشت شالی علاقه مند بود و هرجا هم که میرفت برای کارچون خیلی کاری و زحمت کش بود صاحب زمین دوست نداشت که صفتر از پیشش بر، بهش میگفتن که پیشمون بمون، خلاصه که همینجور که از روستاهای اطراف زمین می‌گرفت برای کشت شالی یسال هم از روستای حاجی آباد زمین دهقانی گرفت و در همان روستا با دختری بنام شهربانو آشنا میشه و ودر فصل زمستان با این دختر ازدواج میکنه واین سال دیگه که پیش رو بود همان روستا حاجی آباد دوباره باز زمین دهقانی گرفت وقرار هم گذاشتن بداز جمع آوری مجدد محصولشون مراسم عروسی بگیرن،خلاصه که زمستون تمام شد بهار رسید دیگه کم کم به فکر آماده کردن زمین شالی شدن ، صفتر دیگه تنها نبود وهم زمین دهقانی از این روستا گرفته هم ازاین روستا نامزد گرفته ،دیگه اواسط بهار شد کم کم زمین شخم زدن وبذر های شالی رو در جای مختص خودش درست کرد و به حساب یه جای گذاشت که به اصطلاح خزانه هم میگن یا ته لا هم میگن که خود باز سرگذشت دیگه دارد، خلاصه که داشت جای بذر های شالی در زمین آماده می‌کرد که بیاد بذر ها داخل زمین مختص جای بذر بریزه چون بذر بداز هفت روز باید داخل زمین ریخته شود، خلاصه در حین کار تلاش بود نامزدش شهربانو برا شوهرش ناهار آماد کردو ناهارو گذاشت داخل سینی وسینی رو گذاشت داخل یه سفره پارچه ای که به اصطلاح بهش میگن چهار گوشه با این سفره سینی رو بست و برد سرزمین برا شوهرش دیگه دونفری نا هار و میل کردن باز دوباره صفتر رفت داخل زمین شد ومشغول بکار کردن شدکه زمین رو آماد کنه درحین کار کردن هم بیشتر ی ها یا ثلیقه ای یا فلبداح یا در وصف کارو شخص مورد نظریه موقهای میخونن این آقا هم در حین کار وتلاش و دهقانی وبد جمع آوری محصول قرار هست مراسم بگیرن و خونه بسازن و اینا چن بیت اشعاری باملودی هی برای نامزد ش شهربانو به حساب خوند بیشتر در حین کار که میخونن میگن کار آوا چون در کار کردن هست حالا ثلیقه ای عاشقانه هرچی هست ميگفتن کار آوا حالا هرکدوم داستان خودش رو دارا میباشد که امروزه هم رسم براین هست که در حین کارها یه جورهای میخونن حالا هرکدام سرگذشت های دارد خلاصه که صفتر شروع به خوند کرد.سینی ناهار بیارده شهربانو جان شهربانو/ناهار ترچین هاکرده شهربانو جان شهربانو /شکر خدار کمبه شهربانو جان شهربانو /تخم زار طول کمبه شهربانو جان شهربانو /مرزوتیره بیرم شهربانو جان شهربانو/بازم قوچامه کمبه شهربانو جان شهربانو/شالی ره او بیتم شهربانو جان شهربانو/پلیم جمع هاکردم شهربانو جان شهربانو /بذر ته لا وایشتم شهربانو جان شهربانو/بذرهار تیت ها کنیم شهربانو جان شهربانو /دله تخم زار بریزیم شهربانو جان شهربانو /گوجفت اعزال دوندیم شهربانو جان شهربانو /زمین طول ها کنیم شهربانو جان شهربانو /شالی رنشا هاکنیم شهربانو جان شهربانو/پاییز ماه هاو عه شهربانو جان شهربانو /شالی ر دروع هاکنیم شهربانو جان شهربانو/خانه درست ها کنیم شهربانو جان شهربانو/پاییز عروسی کنیم شهربانو جان شهربانو/امسال نامزه بیتم شهربانو جان شهربانو /شاخه شمشاد بیتم شهربانو جان شهربانو /نامش شهربانو هسته شهربانو جان شهربانو /خلاصه که آقا صفتر زحمت کش از ذوق وشوق شو اینا برا نامزدش خوند آدم زرنگ وجمع کنی بود سال های که کار می‌کرد کمک به خانوادش می‌کرد برای خودش هم کم وبیش چیزهای جمع کرد بود وبیشتر خرج مخارج مراسم شو خودش داشت چیزی کم کسر نداشت وسایل مورد نیاز زندگیشی وخودش تهیه‌ کردو دیگه کشت کار تموم شدو محصولشونو جمع کردن و خونشو ساخت و آخر پاییز هم عروسی گرفت و رفت سر خونه زندگی خودش، وسال های سال به خوبی وشادی درکنار یکدیگر زندگی شونو ادامه دادن /
گردآوری اثر #حسین_اصفهانی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 11:49 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 11:49 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

۱/گِردوبازی یا آغوزبازی یا آغوزکا یا اَغوزِکا یا جُزْبازی از بازی‌های فولکلور قدیمی و کودکانه استان مازندران است که به صورت گروهی انجام می‌شود. این بازی دارای انواعی است که مختصری با هم تفاوت دارند. نوعی از گردوبازی شباهت به تیله بازی دارد و در کل نحوه بازی، اصطلاحات و جزئیات قواعد بازی از نسلی به نسل دیگر و ازمحلی به محل دیگر دچار تغییر شده و می‌شود. اما غالباً در این بازی، هر بازیکن از قبل تعدادی گردو با خود دارد. ستون‌هایی از گردوها، عموماً متشکل از دو گردو که روی هم قرار گرفته‌اند، به تعداد بازیکنان و به صورت ردیفی در کنار هم چیده می‌شود (که اصطلاحاً به این کار کاشتن گردوها می‌گویند). هر بازیکن گردویی مختص به خود دارد که معمولاً اندازهٔ آن بزرگ‌تر از بقیه است و به آن اصطلاحاً شَقِّه می‌گویند. بازیکنان به نوبت (که می‌تواند بر اساس قرعه مشخص شود)، گردوی شقهٔ خود را از فاصله‌ای معین (معمولاً ۴ یا ۵ متر) به سوی ردیف گردوها پرتاب می‌کند. در صورت اصابت کردن گردوی شقه به بقیه گردوها و ریختن آنها را روی زمین، بازیکن مورد نظر آن گردوها را تصاحب می‌کند، در غیر این صورت، نوبت به بازیکن بعدی می‌رسد. این روند همین‌طور ادامه می‌یابد تا اینکه تمام گردوهای کاشته‌شده در آن دور، به زمین بریزند. در هر دور، تعداد ردیف گردوها بیشتر می‌شود. در همه انواع این بازی، هدف، بُردن گردوهای رقیبان است. در سال‌های اخیر مسابقات گردوبازی در ایران برگزار شده‌است.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

۲/یکی از بازی های مرسوم محل که در تابستان سر همه بچه ها را جمع و گرم می کرد ، گردو بازی ( اغوزکا ) بود این بازی دارای قوانین و مقرراتی بود که شرح خواهم داد. چند نفر باهمدیگر گردوهایی را به تعداد مساوی روی زمین هموار ، روی هم سوار می کردند ( می کاشتند ) یعنی دو گردو را روی هم می گذاشتند و این یک جفت گردو را اصطلاحا "یک کشت" می گفتند. اگر مثلا 5 نفر بازی می کردند براساس قرارشان هرفرد یک یا دو یا سه کشت گردومی گذاشتند. چنانچه این تعدادنفری دو کشت گردو می گذاشتند ، جمعا ده کشت گردو در زمین کاشته می شد سپس بازیکنان در فاصله ای قراردادی از گردوها می ایستادند و با یک گردوی بزرگتر که به آن "کال" می گفتند ( بعض جاها به آن "کل" و بعضی ها "نکل" می گفتند) گردوهای کاشته شده را نشانه می گرفتند و پرتاب می کردند ( بعض وقت ها داخل گردوی بزرگ ( کال ) را خالی کرده و داخل آن ماسه یا سنگریزه می ریختند و با چسب لنت آن را چسب کاری می کردند تا سنگین شود یا بعضی ها برای این کار از توپ پینگ پنگ استفاده می کردن و به آن "سبیک" می گفتند . هر کس که در پرتاب اولیه گردوها را می زد ، تعداد گردوهای ریخته شده مال فرد زننده می شد. چنانچه در این مرحله تمامی گردوها ریخته می شد ، بازی خاتمه می یافت. ولی چنانچه بخشی از گردوها یا تمامی آنها ریخته نمی شد ، بازی مرحله ی دوم شروع می شد. مرحله ی دوم وقتی که "کالها" را پرتاب می شد در فاصله ای قرار می گرفت و بچه ها دوباره "کال" را می گرفتند و از همان نقطه ی محل قرار گرفتن "کال" ، گردوهای کاشته شده را هدف قرار داده و می زدند. البته این بار هر فردی که دورترین فاصله از گردوهای کاشته شده قرار دارد ، ابتدا و بقیه هم به ترتیب فاصله گردوها را می زنند. و بازی خاتمه می یافت. برنده یک نفر نبود بلکه هرکس که گردوهای کاشته شده را می ریخت برنده بود البته برنده نسبی ، یعنی فردی که بیشترین گردو را می زد برنده نخست بود. در حین بازی قوانین دیگری هم وجود داشت مثلا : پرتاب ها با "شاب" (قدم ) باشد یا "بی شاب" . یعنی در زدن گردو قدم بردارند یا جفت پا بایستند ، دیگر اینکه در حین پرتاب "کال" ، چنانچه "کالشان" به مانعی مثلا پای یک نفر برخورد می کرد ،می گفتند "پاسد" و می بایست دوباره پرتاب کنند. این یک شیوه ی بازی بود ، شیوهای دیگری هم وجود داشت که فعلا جای شرح آن نیست.
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم دی ۱۳۹۴ ساعت توسط محمد جعفری

۳/اغوزک ا(گردو بازی)
بازیكنان گردو ها را دو به دو روی یكدیگر چیده و هر یك به نوبت با گردویی به نام كل یا تیره ( گردوی بزرگ تر ) به گردوها می زنند. اگر نفر اول به گردو ها زد و آنها را انداخت فعلا" برنده محسوب می شود و بقیه بازیكنان باید به تیره او بزنند هر كسی موفق شد صاحب همه گردوها می شود در غیر این صورت نفر اول همه گردوها را جمع می كند.

+ نوشته شده در دوشنبه پنجم آذر ۱۳۹۷ ساعت 21:49 توسط فاضل عزیزی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

داستان اَغوزکا (گردوبازی)

۱۳۹۲-۰۹-۱۳

این نوشته ی پژوهشی که می توان آن را مقاله ای علمی در حوزه مردم شناسی دانست، توسط سید محسن ابوالحسنی نوشته و برای درگاه گیلاس ارسال شده است. توصیه می کنیم مطالعه آن را از دست ندهید.

بازی تقریبا کنار گذاشته شده “اَغوزکا”، روزگاری آنقدر جذابیت داشت که بچه ها و حتی نوجوانان روستای گیلاس را در تابستان های دهه شصت و اوایل دهه هفتاد به خود مشغول و سرگرم کند. البته ابزار سرگرمی گروهی در هر دوره وجود دارد، اما به شکلی دیگر.
چه آنهایی که دائم می باختند و چه آنهایی که دائم می بردند، همه به این بازی علاقه داشتند و تنها فرقشان در دستان سیاه بازندگان بود که دائم باید گردوی تازه (پاسن) را آج میکردند.

از جذابیت این بازی همین بس که بچه های گیلاس که درپلمون منتظرآمدن سرویس مینی بوس برای رفتن به مدرسه گزانه میشدند، ازصرف فرصت ایجاد شده برای این بازی دریغ نمیکردند.

جذابیت اَغوز و اَغوزکا سبب می شد، اَغوزدارهای غول پیکر گیلاس از کَفتِل های پی درپی در امان نباشد. اما چند سالی است که دیگر کسی سراغ اغوزدارهای بالاباغ، پِخِنه، مَدَنی، خانم ملک، تهمینه خانم و مسجدپیش و … را نمی گیرد.

اصلاً شاید دقت نکرده باشید که بعضی از این درختان به دلایل غیر طبیعی دیگر وجود ندارند.

بجز تهمینه خانم که به سِره دارَش گفته بود که “وَچونِ کار نار، بِلا بَچینِن”، در بقیه جاها کفتل زنی بچه ها در مواقعی با عکس العمل هایی هم روبرومی شد ولی چه می شد کرد، اَغوزکا بود و….

البته بعد از چیدن گردوها (روشا زنی)، دیگر منعی برای پاچیناک گردوهای بازمانده روی درخت نبود.

شرایط و قواعد این بازی (اغوزکا) در منطقه لاریجان و یا حداقل در روستاهایی مانند گیلاس، کندلو، نیاک، کنارانجام، مون و اِنهه بصورت زیربوده است:
نوع بازی:
کل کلی (kel keli)، کشتی(keshti) ، دو کشتی و .. (کشت شامل دو گردو است که روی هم قرار میگیرد)

تعداد بازیکن :
تقریبا نامحدود تا حدی که مدیریت بازی سخت نشود.

لوازم مورد نیاز بازی:
در هر بازی هر بازیکن حداقل باید یک نکه (Nakkeh) و یک کل (kel) برای بازی کل کلی و یا دو کل (برای بازی کشتی) داشته باشد.

شرایط بازی:
کل ها یا کشت ها در یک خط با فاصله یک تا دو سانتی متر کاشته و نکه ها پرتاپ مشود تا محلی که هر فرد بازیکن برای هدف گیری ترجیح میدهد مشخص شود.

اولویت های هر بازیکن در هر بازی:

۱- قار
۲- پیش
۳- پیش دنبال
۴- پیش سنبال و پیش چهار مال و آخر ….
البته این اولویت ها در بازی بعدی یک پله جابجا میشود. این اولویت ها با پرتاب نکه ها رابطه عکس دارد. کسی که قار است و یا قاری اش است، آخر همه نکه را پرتاپ میکند. و فردی که قار است به نوعی رهبر بازی هم محسوب مشود.

بشت کا یا بشتن:
اگر کسی قاری اش می باشد میتواند اجازه دهد نکه ها بجای اینکه پرتاب شود، درمحل هدف گیری قرارداده شود.

دارا:
کسی که نکه اش از کل ها و یا کشت ها کاشته شده فاصله بیشتری دارد. و باید زود تر از بقیه به سمت گردوهای کاشته شده هدف گیری کند.

خریگ وموک:
نحوه رجونه گیری یا هدف گیری به سمت کل ها باید طوری باشد که نکه بصورت عمودی و یا حداقل بصورت زاویه دار نسبت به سطح زمین (موک) به کل ها برخورد کند و اگر بصورت غلطیدن (خریک) برخورد کند، خطا محسوب میشود.

کِلِموس: (kele moos)
اگر فردی که نکه اش را به فاصله خیلی نزدیک از کل های کاشته شده پرداب کند تا در هدف گیری راحتر باشد می گویند. البته اگر بقیه که در فاصله دورتر و درنتیجه در اولویت هدف گیری قرار دارند “کلی” برایش باقی بگذارند.

سَگ دَس:
کسی نشانه روی قوی دارد. و حتی در بعضی بازی ها به خاطر این نشانه روی قوی، آنها را بازی نمی دهند و یا اینکه شرط میگذارند که مکان نکه اش یا مکان نشانه روی اش حداقل ۵ ویا ۱۰ متر دور تر از محل کاشت کل ها باشد.

شریک:
دو یا چند بازیکن میتوانند شریک شوند تا بتوانند بازی های بیشتری را ببرند و یا اینکه خطر لِخدون و یا حتی چِخدون شدن را کاهش دهند. در حالت عادی افراد ترجیح می دهند با یک سگ دس شریک شوند.

مومه (mommeh):
کسی قاری اوست می تواند نکه اش را پرتاپ نکند و اصطلاح بماند تا تمام گرودوهای مورد هدف قرارنگرفته شده را- در آن بازی- برای خود بردارد. البته اگر گسی در کِلِموس نباشد.

شیطون:
قاری میتواند درازای کاشتنن یک ” کِل” اضافی شیطون شود و این کار دو مزیت دارد:
۱- بدون اینکه نکه خود را پرتاپ کند، در محل دورترین نکه قرار گرفته و بعنوان اولین نفر به سمت کل ها و یا کشتها هدف گیری کند و
۲- شیطون میتواند تمام گرودوهای مورد هدف قرارنگرفته شده را- در آن بازی- برای خود بردارد.

زَمه شیطون:
کسی که کل اضافی برای شیطون شدن ندارد می تواند مانند حالت شیطون بعد از زدن نکه به سمت گردوهای کاشته شده، یکی از کل های زده شده را بعنوان شیطون بکارد یا در غیر اینصورت نکه خود را بعنوان کل اضافی (شیطون) بکارد.

خریمه (kharimmeh):
خریدن فرصت نشانه روی یک بازیکن توسط یک بازیکن دیگردر ازای یک یا چند “کل”

کِل کشه بن (kel kashe ben) :
عملی که برای جادو کردن عمل نشانه روی یک بازیکن انجام میدهند. خصوصا برای سک دس ها تا نکه اش به کل های برخورد نکند.

پِسّون (pesson):
مکانی امن برای جاسازی گردوهای اضافی که هر شخص بازیکن از طریق تازدن شلوار از محل کش شلوار ایجاد می کند(ایجاد می کرد).

لختون:
کسی که در بازی بیشتر گرودهایش را ببازد اصطلاحاً لختون شده است.

چِخدون:
کسی که تقریبا تمام و یا حتی نکه اش را ببازد چخدون شده است.

📌اصطلاحات دیگر این بازی:
سرنک، کوش سرنگ، شق شاب گی، دوشق شاب گی، ورا، نکه چسبی و…

📗و به قول مولوی:
خنک آن قمار بازی، که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا، هوس ِ قمار دیگر
✍سیدمحسن ابوالحسنی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

اغوز کا

واژه ی اغوزکا معادل ابجد ۱۰۳۵
تعداد حروف ۶

معنی اغوز کا. ( " ا " با آوای زبر ) و یا آغوز کا ، گردو بازی .
انگلیسیkay
عربیكاي

تشریح نگارش

کلمه "اغوز کا" به نظر می‌رسد که به "اَغُوز" (غوز) مرتبط باشد که در زبان فارسی به معنی "غول" و یا "دیوان" است، یا همچنین می‌تواند به گویش‌ها و فرهنگ‌های مختلف اشاره داشته باشد. اما به طور کلی، برای نوشتن و نگارش صحیح کلماتی از این قبیل، می‌توان به موارد زیر توجه کرد:

نوشتار صحیح:
مطمئن شوید که کلمه به صورت صحیح نوشته شده است. در اینجا "اغوز" را باید با دقت نوشت و علامت‌های نهاد (مثل اَغُوز) را به درستی به کار برد.

استفاده از نیم‌فاصله:
اگر "اغوز" و "کا" به عنوان یک اسم ترکیبی، بخشی از نام یک مفهوم یا چیز خاص به کار می‌روند، ممکن است لازم باشد که از نیم‌فاصله (‌) استفاده کنید، مانند "اغوز‌کا".

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 11:49 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📜فرهنگ عامه | داستان | کتول | حسین اصفهانی | خانواده

📜داستان به روایت حسین اصفهانی از استان گلستان:
روایت دو برادر ..... نقل روایت از مرحوم زنده یاد استاد حاجی علی اکبر اصفهانی ملقب به علی اکبر تلان‌ به گفته فرزند زنده یادش حاج روح الله اصفهانی ....نقل داستان که در دوره ای در گذشته در منطقه کتول خانواده ای بودن که وضع اوضاع مالیشون خوب بود زمین دارو دامدار بودن تو منطقه درزمان خودشون یه آدم سرشناسی بودن ... این خانواده در اوایل زندگی صاحب فرزند نشدن چند سالی از زندگیشون گذشت بعد از مدتها به مدید خداوند به این خانواده یه پسر داد وخوشحال بودن که صاحب فرزندی شدن با آمدن بچه به زندگیشون خوشحالیشون چندین برابر شد با این بچه زندگی خوشی رو سپری میکردن ... بچه کم کم رو به بزرگ شدن بود دوباره باز بچه دارنشدن با همین یک فرزند روزگار خوشی داشتن کمی هم ناراحت بودن میگفتن بچمون تنهاست ..این پسر بزرگ شد بداز سالها ی که گذشت باز خداوند دوباره یه پسر دیگه به این خانواده هدیه داد ذوق شوقشون زیاد تر شد بعد از به دنیا آمدن این فرزند دومی خیلی دیگه خوشحال بودن خیالشون راحت بود که بچه اولیشون دیگه تنها نیست وپشت هم هستن ..‌اختلاف سن سال پدر مادر با این فرزند دوم خیلی زیاد بود.دیر اولاد دار شدن این دومی هم بدنیا آمد پدر مادر سن سالی ازشون گذشته بود.مدته کمی که بودن یعنی این بچه زیاد سنی که نداشت پدر مادر مرحوم شدن بچه دوی کوچیک بود هنوز به سن سالی نرسید اول پدر مرحوم شد کمی بدهم مادر مرحوم شد ..همان مدت کمی چن سالی که با بچه دوم بودن چون کوچیک بود دیر بچه دارشدن آخرعمر خدا بهشون فرزندی داده بو داین بچه روهمچین تنبل بارش آورده بودن نمیذاشتن که کاری کنه یا چیزی یاد بگیره ناز نازی بود خلاصه بچه دومی درسن کم پدر و مادرشو از دست داد تنها شدبد از فوت پدر و مادر با برادر بزرگتر زندگی می‌کرد. برادرش متاهل بود خانوم بردارش یه زن حیلی گری بودزن چابلوص دوبهم زن اصلا این زن دوست نداشت که برادر شوهرشو ببینه دوست نداشت که سر به تنش باشه زن برادر بیشتر به خاطر ارثیه ناراحت بود.دلش نمی‌خواست که به این بچه چیزی برسه ميگفت همچیز براخودشون باشه .زن پیش خودش ميگفت که من باید یروزی این بچه رو دربدر کنم .پسر از ارث ومیراث چیزی به آن صورت نمی‌دانست چون سن سالی هم نداشت بداز فوت پدر مادر با برادرش زندگی می‌کرد همه کارش برادرش بود زن برادر جلو مردم وشوهرش با این بچه به ضاهر خوب بود.اما از این بچه دلخوشی نداشت .برادر بزرگ همه کارهارو انجام می‌داد از کشاورزی دامداری هرکاری که داشتن انجام می‌داد این پسر هم خانوادش تنبل بارش آوردبودن هم زیاد سنی هم نداشت.خودش هم تمایل به کار نداشت پدر مادرش هم میگفتن دوست نداریم این کار کنه برادر بزرگ هم به همین دلیل چیزی بهش نمی‌گفت ودوستش هم داشت. بچه دیگه بداز فوت پدر وماورپیش برادر بود وبستگان همش میامدن بهشون سرمیزدن عمه ها دای ها خاله ها عموها فامیلهای نزدیک همش میامدن سرکشی میکردن این بچه رو هم خیلی دوستش داشتن خاطرشو میخواستن .فامیلها زیاد میومدن خونشون دلشون برا این بچه خیلی میسوخت هوا این بچه رو زیاد داشتن فامیلهای نزدیکش این بچه رو میبردن خونه خودشون مدتها هم خونه فامیلها بود هم پیش برادرش چن سالی از این موضوع گذشت بچه دوهواعه بودهم خونه فامیلها هم خونه برادرش چون از بچگی پدر مادرشو از دست داده بود فامیلها خیلی دوستش داشتن نازشومیکشیدن نمیذاشتن دست به چیزی بزنه همچین ناز نازی شد ه بود.خونه خودشون میومد زن برادرش موقع کسی نبود با این بچه بدرفتاری می‌کرد.دیگه بزرگترهم شده بود زن برادر نفرتش به این بچه چن برابر شده بود. میدید فامیلها چجور با این پسر رفتار میکنن حسودیش میشد .زن برادردوست نداشت برادر شوهرش پیششون بمونه کینه زیادی نسبت به این بچه داشت هم فا میلها دوستش داشتن هم کار نمیکرد شوهرش کار می‌کرد و مهمتراین که نصف مال اموال هم مال این پسر بود.زن برادر بد کینه به این پسر پیداکرد اصلا دوست نداشت که به این پسر چیزی از این مال بهش برسه ..‌خوب دیگه پسر بزرگ شدزن برادر جلوشوهرش یک خوش رفتاری زیادی با برادر شوهر داشت اما درنبود شوهر چنین نبود.بیشتر برا مال اموال ناراحت بود.پسر با این که بزرگ هم شده بود اما دست به کاری نمیزد همچین دربند کارنبود کار وکردارزن برادرش روهم میدید دلسردیش بیشترشده بوددوست نداشت کارکنه زن برادر به شوهرش گفت چرا شما تنهای کارمیکنی چرا برادرتو نمیگی کارکنه نصف این مال از برادرت هست بیارش تو کار بیا بهش کاریادبده موقع تقسیم اموال نصف به اون میرسه چرا شما تنهای کار کنی مگر اون آدم نیست که کا رنمیکنه فقط شما کارمیکنی .شما کا ربکنی واون بخوره مرد برادرش ودوست داشت وبه خاطر حرف پدر ومادرش به برادر چیزی نمیگفت .زن نقشه داشت که بین دوبرادر دعوا راه بیندازد داشت باحرفهاش شوهرش وتحریک می‌کرد که دوبرادررو به جان هم بیندازد.زن ميگفت حالا که بزرگ شده تا به حال کوچیک بود الان که بزرگ شده بزار کارکنه چرا کار نمیکنه ميگفت من به خاطر خودش میگم که فرداروز بره سرزندگی خودش یه کاری چیزی یاد داشته باشه وگرنه که من دوستش دارم .حالا دلش نمی‌خواست که این بچه سر به تنش باشه داشت جلوی شوهرش نقش بازی می‌کرد فقط دوست داشت که برادر شوهرش ازاین خونه زندگی دربدر شه همچیز به خودش برسه شوهرش گفت چشم خانم من برادرم و میارمش تا کار کنه کارهارو یادبگیره .آنقدر سروصدا نکن شما که برادرم و دوست داشتی چرا حالا ازش نفرت داری زن گفت من نفرت ندارم دلم براش میسوزه برا خودش میگم بیارش کم کم کار کنه .‌‌‌‌برادر هم از بچگی پدر مادرشو از دست داده بود موقع های میرفت خونه فامیل بستگان با این بچه خوب بودن خانه خودشون زنه برادر ش باهاش خوب نبود یه آدم عقده ای شده بود تمایل به هیج کاری نداشت همش سرگردان بود ..‌برادر بزرگتر بهش گفت برادر جان بیا کشاورزی یاد بگیر نصفه این اموال مال شماست بیا حالا که من هستم یادبگیر دوروز دیگه که ازدواج کردی زن گرفتی حداقل یکاری بلد باشی دیگه بچه که نیستی که بزرگ شدی برادر کوچیک از دست زن برادرش ناراحت بود اما به برادر خودش چیزی نمی‌گفت که زنش چکار میکنه پیش خودش ميگفت که زندگیشون بهم نخوره بیشتر به همین خاطر تمایل نداشت که کار کنه همش احساس تنهای داشت .خلاصه برادر بزرگتر زیاد بهش گیر نمی‌داد ميگفت که نباشه یکاری سرخود ش دربیاره می‌دانست که برادرش غمگین و عقده دارهست خلاصه حرف زنش باعث شد که برادر بزرگتر به برادر کوچیکت امر نهی کنه که بیاد کار کنه باهاش صحبت کرد بخاطر کا ر یاد گرفتن وگرنه اصلا دلش نمی‌خواست که برادرش و ناراحت کنه خیلی هم دوستش داشت ..خلاصه که با برادر صحبت کردو خانومش گفت که به برادر ت بگو که امسال هرچی گرفتیم نصف مال شما نصف هم مال من تا دلش خوش باشه وقتی دلخوش باشه میاد سرکار....حالا این زن فقط داره نقشه میکشه که بین دوتابرادر درگیری بیندازه ‌شوهرش هم از نقشه زنش خبر نداشت به شوهرش گفت به برادرت بگو فصل بهار نزدیکه بیاد کار کنه و همچیز نصف نصف....شوهرم رفت پیش برادر و گفت برادر جان من خیلی دوست دارم نمیخوام تنهات بزارم فصل بهار نزدیک هست بهارهم موقع کشت و کارها شروع میشع بیا باهم بریم سرزمین ها کاریابگیر کارگرهم داریم شما هم بیا کنارمن باش تا دوتابرادری کارکنیم ازدواج کن صاحب زندگی بشو از این تنهای هم دربیا بیا من همچیرو بهت یاد میدم که چکار کنی خلاصه برادر کوچیک زیاد تمایل نداشت که کار کنه خیلی از زنه برادرش ناراحت بود وهمچنین تنبل هم بود فامیلاش دور ورش بودن همچین آدم ناز نازی هم بود تن پرور بود دیگه زیاد تمایل نداشت همچین سر در گوم بودنمیدانست که چکار کنه ...خونه بستگانش که میرفت نمیذاشتن دست به سیاه وسفید بزنه خونه خودش ونهم می‌آمد زن برادرش هی غرمیذد این بچه دو هواعه شده بود از همچیز دلسردبود. زن برادر دوست داشت همه مال اموال به خودش برسه به همین دلیل این نقشه رو کشید برادر گفت بیا نصف نصف حالا تما م حیله های خانموش هست میخواست سر تقسیم مال بینشون دعوا بیندازد شوهر هم بی خبر از نقش‌های پلید خانومش بود شوهر خیال می‌کرد که خانومش دلش برای این بچه میسوزه خیال می‌کرد بخاطر خودشه که داره میگه برادرت بیاد کارکنه اما از نقشه شوم خبر ندارد.دیگه بهارشد و شروع به کشت کار شد برادر بزرگتر یه چند شعر با ملودی برابرادرش خوند بحساب تشویقش کرد خوند گفت درصف برادر وفصل بهارخوند.‌‌‌برار فصل بهاره ‌‌‌‌‌‌....برار موقع کاره ‌‌...برار جانم فدایت .....برار فصل بهاره بلبل م سرداره...ّ موقیع کشت کاره...‌‌این چن شعروخوندو برادرش و بر د سرکار کشاورزی که کار کشاورزی یاد بگیره ‌‌....‌البته برادر بزرگتر دوست داشت که برادرش بیاد کار یاد بگیره خیلی برادرش و دوست داشت بیشتر به وصعیت پدر ش گوش می‌داد.....خلاصه که رفتن داخل زمین‌ها شروع به کشت کار کردن چن روزی که کار کردن با ز دوباره برادر بزرگتر برا برادر کوچیکش دوباره شروع کرد به خوندن بحساب دلشو گرم کار کنه بوینه کارکردن چه صفای داره درحین کارهم خوند میگن بحساب موسیقی کار یک آهنگ ریتمی خوند.....برار م بدیم دیرو نماشان برار فصله بهاره برار موقع کار جان.......جامعه مرمر داشته حال پریشان........برار فصل بهاره برار موقع کار جان .....الانم بمیره خیاط ندان برار فصل بهاره برار موقع کار جان.....جامعه ره بدوخته نداره گریوان برار فصل بهاره برار موقع کار جان........امروز چن روزه من ندارم آرام برار فصل بهاره برار موقع کار جان ....محرمی ندارم هادیم پیغام برار فصل بهاره برار موقع کار جان .....بیارین بسه من وکاغذ قلمدان برار فصل بهاره برار موقع کار جان ....دکلمه بنویسم برا برارجان برار فصل بهاره برار موقع کار جان .........‌سرراه وسرراه و سرراه برار فصل بهاره برار موقع کار جان .....سررام ربیته مهرسیاه برار فصل بهاره برار موقع کار جان .....اول یارم بزن نداشته وفا برار فصل بهاره برار موقع کار جان ....دیم بزن من ره نخوانبه دنیا برار فصل بهاره برار موقع کار یار......خلاصه که این چن بندو ام همون اوایل کارهابرای برادرجانش خوند دیگه سخت مشغول بکار شدن مدتی کار کردن و اما این زن دست از غرزدنش بر نمی‌داشت یکسره شوهرش و تحریک می‌کرد که شما داری زیاد کار میکنی تمام سنگینی کار رویه دوش شماست برادرت زیادکار نمیکنه همچی نصف هست شما کار میکنی برادرت به اندازه شما میگیره هی از این صحبت ها می‌کرد که شوهرش با برادرش بحث کنه اول ميگفت چرانمیاد کار کنه حالا که آمد باز بهانهای دیگه ای می‌گرفت فقط نقشش این بود که بینه این دوتابرادر دعوابیندازه که برادرشوهر همچیروول کنه از اینجابره وبد همچی بماند برای خودش ...این نقشه شریک شدن خودش پیشنهاد داد که موقع تقسیم بین‌شان دعواراه بیندازه.خلاصه کم کم موقع جمع آوری محصول شد زنه باز هی یکسره داره در گوش شوهرش میخونه هی یکسره داره شوهرشو تحریک میکنه هی غرمیزنه باز حرفهای همیشگی شو داشت میزد چرا شما بیشتر کار کردی شما همه مال اموال وجمع کردی از بچه گی زحمت کشیدی حالا هم همه کارهارو شما انجام دادی برادرت نصفه میخواد بگیره بیشتر زحمت باشما بود از همین حرفهای تکراری میزدخلاصه آنقدر درگوش شوهرش خوند وخوند که آخر شوهرش دیگه از کوره دررفت بینه این دوبرادر یه دعوای خوب انداخت بحث بالا گرفت موقع تقسیم محصول بینشون بحث شد البته همه تقصیر از خانومش بود.زنه آخر کار خودشرکرد وبین این دوبراد دعوا انداخت دیگه بینشون دعوا پیش آمد ..‌‌برادرکوچیکه تنهاهم بود از بچه گی بی کس و کارهم شده بود عقده ای هم داشت دیگه همون موقع تقسیم محصول بینشون که دعواشد یروز در تنهای خودش شروع کرد به گریه کردن تصمیم گرفت که همچیروه ول کنه واز اینجا بره ...خلاصه دل رو زو به دریا ول کردو رفت .رفت به سوی خودش ترک دیارکرد.....برادرش خیال می‌کرد که چون که بینشون بحث شده وزود هم قهر می‌کرد ميگفت حتما رفته خونه فامیلاشون چن روزی گذشت و دید ازش خبری نیست رفت دنبالش خونه بستگان دید نیست دنبالش گشت این طرف و آن طرف و پرس جو دید اصلا نیست اصلا خبری از ش نیست پیداش نکرد خلاصه ناراحت شدو اعصابش خراب شد چه بلای بسرش آمده کجا رفته چی شده.....زنه تازه خیالش راحت شد که برادر شوهرش همه چی رو ول کرد و رفت ...خلاصه شروع کردن به گشتن این روستا و آن روستاوگشتن دیدن اثری ازش نیست اون موقع ها هم امکانت نبود هرچی هم گشتن پیداش نکردن مرد آمدخونه شروع کرد با زنه بحث کردن ودعوا کردن وسرصدا کردن تقصیر شما بود بینه ما دعوا انداختی شما باعث شدی که برادر م از اینجا ول کنه بره شما باعث این گرفتاریها شدی زن گفت من چکار کنم شما دوتا برادر باهم نساختین به من چه من چکار کنم که شما باهم دعوا کردین.زن و شوهر هی باهم بحث میکنن ا ما برادر پیدا نشد فامیلهاش همه ناراحت بودن نمیدانستن چکار کنن برادر بزرگتر هی گریه میکنه ميگفت این چکاری بود که با برادرم کردم من تنها شدم دیگه مدتها گذشت و تازه فهمید که اینا همه نقش‌های زنش بود که چکاری کرده هی پیشه خودش غم وغصه میخوره همینجورناراحت هست یشب باز شروع کرد به گریه کردن و ناله کردن درهمین ناراحتیش با غم شروع کرد باد برادرش موری کرون آهنگ غمی با چن شعر خوند البته این ملودی درمراسمات مرسوم هست هم در غم وهم درمراسمات بااشعار ثلیقه ای اجرا میشه .....خلاصه خوند صبای پس صبای هابی بنالم بمیرم دلم دریای غم هابی بنام بمیرم ادسته روزگار بی مروت بمیرم.....برار م دربدرهاوی بنالم بمیرم.........سرم شوند ودلم باور نکنند ه ‌‌‌‌بمیرم....همون روز که برارم بار هاکرد ه بمیرم ....به دنبالش بوعردم خیلی راه بی بمیرم..به مثل ابربهار من گریه کمبه بمیرم هی.........دلبرم شفتم هاکرد و دیوانه بمیرم......ناسردارم نا سا ما نو نا کاشانه بمیرم ترسبه بمیرم همین چن روزه بمیرم.....دیدار برارم بدل بمانه بمیرم....... اینارو خوندو بحساب غمشو خالی کرد دیگه مدتها و سالها گذشت چن سالی رد شدو زنه دیگه خیالش راحت راحت بود اماشوهرش همچنان غم داربود نارحت بود شوهر از همچیز زده شده بود ....برادر کوچکتر رفت بود به جای دوردست همانجا کار کردو ازدواج کردو همانجا ماندگار شد از گذشته خودش هم چیزی نمی‌گفت دیگه صاحب خونه زندگی بود یه پسر هم داشت پسرش کوچیک بود این برادر کوچیک دیگه زن خانه دارکه شد کم کم یک بیماری گرفت و مریض شد افتاد توخونه حالش بد وبدتر شد تک وتنها بود خانومش گفت مرد شما جا مکان خانوادتو بگو نگفتی اهل کجای الان هم افتادی تو خونه حداقل بگو اهل کجای تا حداقل فامیلات بیان یا بچه تو بوینن تواین مدت همچیری تودلش داشت چیزی نگفته بود تواون چن سالی نگفت اهل کجاهست کارمیکرد و وبدشم ازدواج کردو بچه دارشد خلاصه که حالش روبه بدتر شدن بود خلاصه که نشان های برادرش و فامیلهاشو روستا شونو گفت زنش هم برادرش گفت که برین به این نشانی برادر زن هم با یکی دوتا از بستگان اسب ها شون و سوا ر شدن به تاخت رفتن که آدرس و پیداکنن اینا ام رفتن بدازپرسیدن واینا آدرس و پیداکردن ورسیدن و برادرش و دیدن گفتن برادرشما به این رنگ ونشانی اسم فلان جا هست ومریض احوال هست حالش خوب نیست خودتونو برسونین پیشش اینها هم بلافاصله با فامیلها اسبهارو سوار شدن و حرکت کردن که برن پیشه برادر ستم کشیده ..... رسیدن دیدبرادرش مریض وبیمارافتاده گوشه خونه برادر شروع کرد به گریه وزاری کردن برادر این چن سال کجا بودی چرا به ما خبر ندادی چرا تنهای رفتی چی شد چرا مریض شدی خلاصه که برادر مریض به برادر بزرگتر نگفت که همش مقصر خانومش بود که با این بچه چکارهای کرد خلاصه برادر حال روز برادر کوچیک خودشو دید خیلی ناراحت شد خیلی گریان بود غم دلش زیاد زیاد شد دیگه وسایل برادرش و جمع کرد گفت بلند شو تابریم بریم دیار خودمان بیا سر ملک تو زندگیت دیگه حرکت کردن آمدن روستای خودشان برادر یه بچه کوچیکی هم داشت خانم برادر بزرگتر پیش خودش ميگفت که این از اینجا بره همه چیز میرسه به خودش وبچهای خودش ‌اما خبر نداشت که دست طبیعت جوری دیگری رغم می‌خورد همین که رسیدن روستا شون برادربزرگتر هرچی که داشتن رو نصف کرد نصفه اموال رو داد به برادر کوچیکتر ش حتی بیشتر از مال خودش هم دادبه برادر ستم کشیدش دیگه اموال که نصف کرد خانومش شنید که شوهرش چکار کرده مریض شد افتاد گوشه خانه شوهرش به برادرش گفت شما چن سال نبودی اضافه این مال اموال هم برای این چن سال که نبودی خلاصه که بااین کار خانومش مریض شد و افتاد دیگه برادر بزرگ خیلی خوشحال بود که برادرش و پیدا کرده ومیگفت براد ر خدار شکر که پیدات کردم دیگه مدتی بودن برادر کوچیک مریض احوال بود و ذوقی هم از مال اموالش نکرد و مرحوم شد از دنیا رفت برادرش هی میزنه توسرش که چرا تنها ماندم چرا بچه برادرم مثل برادر صغیر شد هی گریه ناله میکنه دیگه موقع دفن برادر ش شد سر قبر برادرش شروع کرد باز به گریه کردن موری کردن درحالت گریه کردن شروع کرد به خوندن برابرادرش قبل هم موقع دوری برادرش در فراغ دوریه برادرش به همین فرم خونده بود حالا هم سرقبر برادر موقع دفن برادر شروع کرد به گریه موری کردن به گویش محلی میگن گریه دان البته امروزه بنامه یکی از مقامات آوازی کتولی هست معروف به یکی از ریز مقامات که دراصل توسط خانومها در موری اجرا میشه در سر قبرستان ها که بدها در روایت‌های توسط مردان هم با اشعاری ثلیقه ای اجرا شد واجرا می‌شود....دیگه برادر پسر برادرش و بغل کرد و خوند گفت برار بدور چشمات بگردم هی بمیرم هی ....هی برار از وچی پیر مارته ندی بی هی بمیرم هی ....هی برا ر خوردبی واین خانه اون خانه کلان هاوی هی بمیرم هی ....برار دستت از دنیا کوتاه بماند ه هی بمیرم هی ......برار ذوق نکردی و بمردی هی بمیرم هی .....برا ر با این همه مال اموال دربدری بکشی هی بمیرم هی .....آخ یدانه برارم بوعرده به خاک هی بمیرم هی....ای نورچشمام تمام هاویه بمیرم هی .....برار چرا نیستاردی و عاروسیته بوینم هی بمیرم هی ....برار یه دانه پسرت مثل خودت هاویه بی پیرایه بمیرم هی .....براریه روز خوش نداشتی بمیرم هی .....همش دربدری بکشی هی بمیرم هی .....هی نازنین برار زام هاویه تنها هی بمیرم هی ...خلاصه که سرقبر برادر این اشعار باغم واندوه خوند برادر خیلی دلش غم داشت وخیلی ناراحت بودکه چرا یه دونه برادرش دربدری کشیده چرا همش آواره و تنها بودبا این همه مال اموال بی خانه مان بود ...دیگه مراسم خاک سپاری تمام شدو دیگه بیشتر مال اموال رودست برادر زاده اش دادو دیگه خانومش به آرزو دیرینه اش نرسید مدتها هم مریض احوال توخونه افتاد دیگه براد ر برادرزاده شو پیش خودش داشت و بزرگش کرد ومثل پسر خودش خاطرشو میخواست دوستش داشت ولی غم دل برادر فقط برا برادرش بود که اونم از دنیا رفته بود ......دیگه سال‌های سال در کنار هم با برادر زاده ش به خوبی بودن خانومش هم کم کم مریضش بیشتر شد و از دنیا رفت وبه آرزوش نرسید .....

✍️گرد آوری حسین اصفهانی

#فرهنگ_عامه | #مَسله
#داستان های بومی |#قصه | #رخدادها

💥روستا | طبیعت| زندگی | خانواده
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 11:49 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

#داستان
#نجف_و_بی_بی

📜نقل داستان پسری بنام نجف و دختری بنام بی بی.....بیاردن یارم ....نقل رویداد از زنده یاد صنمبر صفرخانی ..فرزند مرحوم غلامحسین صفرخانی ....همسر مرحوم حاج فرج تجری.........نقل رویداد اینکه بگفته در دوره ای دریکی از روستاهای این منطقه خانوادای بودن که این خانوادشش فرزند داشتن سه فرزند دختر و سه فرزند پسر دختر خانوم ها هرسه ازداوج کرد ن و سر خونه زندگی خودشون بودن از پسر ها هم فقط پسر بزرگتر متاهل بود ود وپسر دیگه مجرد بودن...شغل این خانواد هم مثل بیشتر مردم درآن زمان هم دامداری و کشاورزی بود وبیشتر کار وزحمت این خانواده بدست پسر وسطی بود اسم پسر وسطی هم نجف هست پسر کوچیک خانه و پسر بزرگ خونه که متاهل هم بودکار انجام میدادن اما بیشترکار وتلاش ها زندگیشون به دست پسر وسطی بود کار دام و کشت کار و خونه زندگی واینا بدست آقا نجف بودخلاثه که پدر مادرشون هم سن سالی ازشون گذشته بود و پیر و سالخورده بودن مادرشون هم کمی مریض بوداحوال همچین حال خوبی از دست مریضیش نداشت کارهای خونه رو عروسش یعنی عروس بزرگش انجام می‌داد اما پسر بزرگش با این که متاهل بود زیاد به فکر خونه زندگیشون نبود اما خانومش زن کاری و خوبی بود... ‌‌‌دیگه نجف آقا هم بسیار تلاش میکنه برای خانواده همچین کمی بزرگتر که شد پدرش گفت پسر جان مادرتان مریض هست بیا ازدواج کن مادر ت دامادیتو بوینه نجف بسیار انسان خوب و حرف گوش کنی بود و قبول کردکه ازدواج کنه حالا جای براش یه دختری نشان کنن عروس بزرگ خونه گفت من یه فامیلی دارم و دختری دارن وبه پدر شوهر ش پیشنها د داد که برای نجف برن خواستگاری کنن البته باجناق پدر شوهر هم با همان دختری که میخواستن برن خواستگاریش نسبت داشتن دیگه پدر شوهر با جناق شو واسطه گرفت و موضوع رو گفتن و رفتن برای نجف خواستگاری کنن دختری داشتن بنام بی بی و خواستگاری کردن وصلت سر گرفت یه مراسمی گرفتن و کم کم مادر نجف هم دیگه بیماریش بیشتر شد و یه جانشین شد مراسم بچه شه موقع بیماریش دید ولی اوضاع مادر نجف اصلا خوب نبود ومدتی بودن و عروسی گرفتن آمدن سر زندگی خودشون خانوم نجف مثل عروس بزرگه نبود کمک می‌کرد اما یه غری هم میزد نجف هم به احترام پدرش که این دختر براش پیدا کرده واینا چیزی بهش نمی‌گفت ونجف پدرشو هم خیلی نسبت به بچه‌های دیگه دوست داشت وچیزی نمی‌گفت ...و مدتی که سر زندگیشون بودن زن نجف حامله شدمادر نجف خیلی خوشحال بود که پسرش دار ه پدر میشه ولی دست روزگار مهلت نداد و قبل از اینکه نوه شو ببینه بچه نجف رو مرحوم شد وچن وقت بد هم بچه دنیا آمد یه بچه نازو تپل بدنیا آمد که پسر بود نجف صاحب اولاد پسری شد ولی با اینکه اولین بچه شون دنیا آمد اما این زن اخلاقش عوض نشد یه دوسالی هم رد شدو پدر نجف هم مرحوم شد ومال واموال رو بداز مدتی تقسیم کرد ن هرکس سر زندگی و مال اموال خودش بود و ولی زن نجف همچنان سر نا ساز گاری شو با نجف داشت تا موقع پدر مادر نجف زنده بودن نجف به احترام شون حرفی نمیزد وخیال ش هم راحت بود ‌‌‌اما بداز مرگشون ناراحتیش بیشتر شد نجف در روستا خودشون چن دوست صمیمی داشت که خیلی باهم خوب بودن همش باهم رفت آمد داشتن درکار ها گرفتاری ها درکنار هم بود ن نجف روی روستاش بیشتر حساب می‌کرد تابرادر خواهرش دیگه زن نجف بی بی سر ناساز گاریش بیشتر شد تا بحثی میکردن قهر می‌کرد و میرفت خونه پدرش و دوستا ش ون میرفتن واسطه میشدن و میاوردنش سر خونه زندگیش تا موقع پدر مادر نجف زنده بودن اهل قهر نبود یعنی پدر نجف نمیذاشت که اتفاقی براشون پیش بیاد ولی بعد از مرگشون مشکلات پسرش نجف با این زن زیاد شد دیگه این زن هی قهر میکنه هی دوستاشون میرن دنبالش میاوردنش . یه روز یکی از دوستا ی نجف بهش گفت که خودت یه روز براش خرید کن رخت ولباس و چیزی براش خریداری کن بهش هدیه بده دوستای نجف دلشون نمی‌خواست که زندگی نجف از هم جدا شه یا اتفاقی براشون پیش بیاد نجف هم حرف دوستشو گوش داد و رفت برای خانومش لباس و چیزهای خرید بحساب به خانوم ش هدیه بده که این کینه کدورت تمام شه خریداش و کرد و برگشت و به خانومش به حساب هدیه بده و هدیه داد ولی این زن بی چشم رو بود بااینکه شوهرش براش خریداری کردو هدیه آورد براش بازم یه بحثی را ه انداخت وسرو صدا داشت دیگه نجف هم اینار خیلی ناراحت شد گفت این که نشد زندگی که همش سرو صدا را ه میندازی مرد با ذوق و شوق لباس و طلا و اینا هدیه بهش داد وبا چه ذوق وشوقی براش میاره برخورد بد زنش ودید بحث کردن اینبار هم این زن قهر کرد ورفت به خونه پدرش نجف ناراحت غمگین و زندگیش و بچه کوچکش و نمی‌دانست که چکار کنه به دوستاش گفت دیدین با اینکه هدیه هم براش خرید م آورد م دله من و خون کرد نجف اینباردیگه خیلی ناراحت بو د اعصابش از دست زنش خیلی خورد بود ميگفت دلم نمیخواد دیگه با این زن زندگی کنم دوستاش هی دلداریش میدادن گفتن
ناراحت نباش ما به همراه خانوم هامون میریم دنبالش میاریمش فامیلات و هم درجریان بذار تابریم صحبت کنیم ویه روز قرار گذاشتن که برن خونه پدر زن نجف امانجف همچنان دلش از دست خانومش خون بود . خلاصه که دوستا و چن تا بزرگ تر رفتن صحبت کنن و یه نصیحتش کنن دوستای نجف گفتن الان چندین بار هست که این اتفاقدپیش میاد و میایم صحبت میکنیم ماهم دلمان نمیخواد که زندگی تون بهم بخوره بچه کوچیک دارین زندگی خوبی دارین نجف هم مثل خودت آدم خوبی هست بحساب دارن پا در میونی میکنن که زن نجف بر گرده سر زندگیش دیگه اینبار خیلی صحبت کردن و جدی گرفتن موضو ع رووبا گفت شنوفت وپادر میانی بزرگتر ها و فامیلها و دوست ها خانم نجف بی بی خانم برگشت سر زندگیش باهم آشتیشون دادن اما نجف هنوز هم دلش درد دارداز دست زنش هنوز هم ناراحت بود دیگه برگشتن سر خونه زندگیشون باهم تغریبا خوب شدن و یروز نجف گوسفندا شو برد به صحرا دوستاش هم گله گوسفند داشتن نزدیک هم بودندهنوز نجف ناراحت بود امانمیدانست که چکار کنه دوستاش گفتن که این باربه خاطر ما کوتاه بیا ما صحبت کردیم قول گرفتیم که باهم خوب باشین شما هم دیگه دنبال حرف و نگیر نجف گفت هرچی فکر میکنم دلم آرام قرار نمی‌گیرهمینجور که دنبال گوسفند ا هستن یه غذای خوردن و همینجوری که نجف ناراحت هست و با ذوق شوق برای خانومش چیزهای خریداری کردبود هی فکر می‌کرد و دنبال گله هم بود باغمی که داشت یه چن بندی درهمین وصف اشعاری رو خوند .....‌های بیاردین یارم از خانه بیزارم ......های بیاردین یارم از خانه بیزارم ......رخت لباس بیتم از خانه بیزارم ......جامعه نو بیتم از خانه بیزارم ......گلو بند طلا بیتم از خانه بیزارم .....دستبند طلا بیتم از خانه بیزارم .......سارق نو بیتم از خانه بیزارم ....‌‌های بیاردن یارم از خانه بیزارم ......زندگیم خراب هست از خانه بیزارم ....وچم بیمار هست از خانه بیزارم ‌‌‌‌‌......من تک و تنها هستم از خانه بیزارم.......های بیاردن یارم از خانه بیزارم . دیگه با غمی که داشت پیش دوستا ش و کنار گله اش در صحرا موقع چریدن گوسفند که میخوند واین اشعاروهم در وصف خانومش خوندبه حساب خواست کمی از غمی که بردل داشت و باخوندنش کمتر کنه دیگه غروب شد و گله ها رو بردن سمته خونه وبداز آن موضوع دوستانش زود به زود میرفتن خونه نجف ميگفتن یه موقعی دوباره بینشون درگیری پیش نیاد ‌‌‌دیگه مدتی بودن و بچه دومیشون دنیا آمد زن نجف دید واقعا شوهرش آدم خوبی هست و بچه دومی هم دنیا آمد هم زندگی خوبی دارن واینا وطرف پدرش هم خیلی نصیحتش کردن بزرگترها و دوستان شون اینام هم در این امر دخیل بودن کم کم بی بی لج بازی شو کنار گذاشت به زندگی خوبشون ادامه دادن و بداز چن سال از زندگیشون گذشت صاحب چن فرزند شدن و در کنار هم به زندگی شون ادامه دادن ......
#داستان
#نجف_و_بی_بی

🖊گردآوری #حسین_اصفهانی
⚠️تمامی آثار [فیلم و نمایه و اسناد و نوشتار] منتشر شده در این صفحه تحت حمایت #نگارخانه_ادملا و یا #پژوهش_اِدمُلّاوَند | زیر مجموعه ی آوات قلمܐܡܝܕ صرفا فقط دارای #ارزش_پژوهشی هستند و ارزش قانونی دیگری ندارند.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

سه شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 11:48 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📩تقدیر از فعالیتهای پژوهشی پژوهشگر محترم جناب محسن داداش پور باکر

پژوهش اِدمُلّاوَند:

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

📩پژوهشگر| نویسنده جناب عیسی کیانی:
به‌به!!!!
تبریک و تهنیت پژوهنده‌ی محترم.
امید که این اثر گرامی [کتاب خطی سالک ملک پریجا] چون کتاب «رساله‌ی خسرویه»ی ملاجعفر پریجایی در تفسیر سوره‌ی حمد می‌باشد و به همت حجت‌الاسلام رضایی چراتی به زینت چاپ آراسته شد با مساعدت و پشتکار شما به زینت چاپ آراسته گردد تا همگان از مزایای آن برخوردار شوند.
با درود و بدرود

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

📩دکتر جان محمدی:
سلام...
متشکرم
عبادت قبول ، سال نو میارک
مبارک باشد.
دست مریزاد

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

📩پژوهشگر جعفری:
سلام. احسن بر پشتکارتان. امیدوارم بزرگان ایل پریجا در حمایت و مساعدت اقدام موثر و شایسته داشته باشند. هرچند در حد خداقوت...

🌷 با تشکر فراوان از جناب آقای داداش پور باکر پژوهشگر و محقق که در زنده نگه داشتن فرهنگ و تاریخ و تمدن بندپی و سایر مناطق بسیار فعال و پرتلاش هستند.
ان شالله خداوند متعال به این پژوهنده ی عزیز و تمامی عزیزان و سرورانی که در جهت زنده نگه داشتن یاد و نام مردان و زنان قدیم و هنر های سنتی آنها تلاش می‌کنند سلامتی ، طول عمر و عاقبت بخیری عنایت بفرماید.
شاکری ۱۴۰۴/۰۱/۰۵

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

بسم الله الرحمن الرحیم

با نهایت سپاس و قدردانی، بر خود لازم می‌دانم از تلاش‌های بی‌وقفه و مجاهدت‌های صادقانه جناب داداش پور باکر، در اطلاع رسانی، انتشار مطالب و موضوعات منتشرنشده، جمع آوری اسناد و کتابهای خطی، معرفی نویسندگان و محققین تقدیر نمایم. بی‌تردید، فعالیت خالصانه و تلاش شبانه‌روزی این عزیز در مدیریت پژوهش ادملاوند که حداقل منتج به تشویق مردم و نخبگان به آثار خطی خواهدشد، صمیمانه سپاسگزاریم.
هرچند از سختیها، ندیدنها و غصه هایش لب به سخن ندارد....
گل پسر بندپی مرحبا❤️
امینی قمی

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

📩حجت الاسلام مهدی دومیری گنجی:
سلام
احسنت
چقدر ذی‌قیمت
خدا خیرتون بده که میراث مکتوب رو برای علاقه‌مندان منتشر میکنید.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

📩بیژنی. تهران:
با سلام و احترام خدمت استاد
ضمن سپاس از حسن توجه شما به تاریخ بندپی.
رنجها کشیدید و غصه ها بر دوش دارید...
به خدا نظر کنید و با شدت در این ره بایستید.
همواره دعاگویتان بوده و هستم.
می بالم و لذت میبرم از اینهمه صبر، ترغیب، پشتکار و خردتان.
ماشاالله.
ملتمس دعام .

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

📩استادایرج نیازآذری:
باسلام و احترام: ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات و تبریک سال نو ، تلاش ارزشمند حضرتعالی در امر تاریخ نگاری و پژوهش های فرهنگی ستودنی است.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─

با سلام و احترام
🔸 جناب آقای محسن داداش پور باکر
💠 پژوهشگر ارجمند و پرتلاش، ضمن عرض تبریک سال نو و آرزوی قبولی طاعات در ماه مبارک رمضان، راهیابی شما به مراحل سخت و دشوار خوانش اسناد، کشف و ثبت آثار منتشر نشده ی فاخر، همکاری بی منت با محققین و پژوهشگران، انتشار اخبار نیک پژوهشی و ایستادگی در امر مهم پژوهش، مراتب قدردانی و سپاس خود را از زحمات بی‌دریغتان در سنگر تاریخ اعلام می‌نمایم.
💠جناب باکر؛ تلاش‌های ارزشمند شما، نه تنها در ارتقای سطح شناخت و پژوهشی دوستداران به تاریخ و اصالت فرهنگ مؤثر بوده، بلکه با ایجاد انگیزه، آینده‌ای روشن را برای علاقمندان در این مسیر رقم خواهد زد.
💠 شیوه ی خلاقانه و به‌کارگیری روش‌های پیوسته ی پژوهشی شما، نشان از تعهد و تلاش بی‌وقفه شما در جهت ارتقای سطح صیانت و حفاظت از داشته ها دارد. نقش شما در تشویق مردم بویژه نسل خلاق و پژوهشگر، ستودنی است.
💠 مهم‌ترین خصیصه ی موفقیت، ایجاد روش های خلاق و پژوهشگری است و شما در این راه پیشگام و متفاوت هستید. امیدوارم در سایه ی الطاف الهی، همواره در مسیر پژوهشی موفق و سربلند باشید.
✍محمدی.تهران
۱۴۰۴/۰۱/۰۵
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

بنده هم به نوبه خود از آقای داداش پور باکر تشکر میکنم در خصوص وجه تسمیه روستای ما اطلاعاتی نو و جامع ارائه دادند واقعا جذاب و خواندنی بود🌺🌺🌺
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 13:43 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

معجزه ای به نام سیر کوهی! + آشنایی با ۳۰ خواص گیاه «والک» یا سیرکوهی

والک کوهی یا سیر کوهی نوعی سبزی وحشی و خودرو است که در رشته کوه البرز و فقط در فصل بهار می ‌روید. سرشار از کلسیم و انواع ویتامین های نافع بدن است.

🌱 معرفی #الزی ( سیرکوهی_والک ) :

🌱 نام محلی ( تبری ) : الزی

🌱 نام علمی: Allium ursinum L

🌱نام انگلیسی:
Board-leaved Garlic، wild Garlic

#الزی گیاهی است شبیه پیاز با دانه ها و گل سفید رنگ. این گیاه به صورت خودرو در جنگل های استان های شمالی ایران می روید.
#الزی بسیار ملایم ‌تر و شیرین ‌تر از سیر معمولی است و بیشتر مصرف دارویی دارد.

🌱 سه ویژگی مهم الزی عبارتند از :
1- بوی سیر و پیاز می دهد
2- اغلب دارای دو برگ دراز نوک تیز است
3- دارای دمبرگ است

اهالی روستاهای سوادکوه در فصل بهار به مناطق مرطوب و سایه ای جنگل ها و بیشه ها می روند و اقدام به چیدن این گیاه می کنند. و از آن به عنوان سبزی در برنج، آش و همچنین به صورت سبزی خوردن یا سالاد استفاده می کنند.

این گیاه را برای فصول دیگر به دو روش فریز کردن و یا خشک کردن میتوان نگهداری کرد. خشک کردن آن حتما باید در سایه صورت پذیرد.

تذکر مهم: نمونه غیر خوراکی الزی یا سیر کوهی بسیار شبیه خودش است. معمولا الزی غیر خوراکی بسیار تلخ و نسبت به الزی خوراکی برگ هایش پهن تر است. در لفور به آن الزی مار یا الزی ماره می گویند.

خواص و اثرات دارویی الزی:

1- الزی برای تصلب شرایین، اسهال، اتساع روده ای، آنفلوانزا، برونشیت، بیماری اسهال خونی از نوع آمیبی و سیاه سرفه کاربرد دارد.

2- خوردن آن تنفس را آسان و تنگی نفس را درمان مى کند.

3- مداومت در خوردن الزی سبب ریزش موى سفید و در آمدن موى سیاه به جاى آن می شود. این خاصیت به علت داشتن فلز منگنز است که در آن زیاد بوده و عامل سیاهى موى بدن انسان مى باشد.

4- مصرف گیاه سیر کوهی یا الزی باعث کاهش قند و پیشگیری از افزایش فشار خون در مبتلایان به دیابت می ‌شود.

5- این گیاه ضد عفونى کننده ی قوى است؛ به هضم غذا کمک مى کند و ضد کرم معده و کرم کدو است.

6- تسکین دهنده ی درد روماتیسم، سیاتیک و نقرس مى باشد.

7- میوه ی سیر کوهی یا الزی بسیار خنک و ضد رطوبت بدن است و راه ورود میکروب ها را به عروق مى بندد و از خونریزى و فساد خون جلوگیرى کرده و رقت خون را درمان مى کند.

8- ملین و اشتهاآور بوده و ادرار را زیاد مى کند.

9- شربت الزی براى مبتلایان به تب و آبله مرغان و سرخک بسیار مفید است. غرغره ی جوشانده ی آن براى درمان دردگلو و آنژین سود فراوان دارد.

۱۰- سکنجبین میوه آن خنک کننده بوده و براى رفع یرقان و التهاب صفرا و کبد سودبخش است.

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 13:36 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

🌴🌺🥀🌴🌺🥀
🌙تقویم تاریخ 🌙

📜زندگـــی نامه
امام علی«علیه السلام»

بمناسبت ایام ضربت خوردن حضرت علی«علیه السلام» تصمیم گرفتم طی سه مقاله زندگینامه مختصر آن حضرت را تقدیم شما عزیزان کنم.

امام علی «علیه السلام» در روز ۱۳ ماه رجب سال ۳٠ عام الفیل به دنیا آمد.
طبق نظر شیعیان تولد او درخانه خدا کعبه بوده است. نام پدش عمران، معروف به ابوطالب و مادرش فاطمه دختر اسد، هر دو از قبیله بنی هاشم. ابوطالب دارای چهار فرزند پسربود، به ترتیب نام آنها طالب، عقیل، جعفر و علی، طالب در جوانی در دریای جده غرق شد و از دنیا رفت. عقیل به سن کهولت رسید وجعفر در جنگ موته به شهادت رسید و قبرش در کشور اردن زیارتگاه مسلمانان است.

🟢امام علی «علیه السلام»

او کوچکترین فرزند پسر خانواده هست، و ده ساله بودکه پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله» به نبوت مبعوث گردید و او اولین فردی بود که به حضرت محمد «صلی الله علیه و آله» ایمان آورد، او درتمام مدت سیزده ساله ای که پیغمبر «صلی الله علیه و آله» در مکه بودند، همراه و یار او بود.
تا اینکه دشمنان تصمیم به قتل پیغمبر «صلی الله علیه و آله» گرفتند.
علی «علیه السلام» فداکارانه جای پیغمبرخوابید و پیغمبر «صلی الله علیه و آله» هجرت به مدینه نمودند. این واقعه معروف به لیلة المبیت شد و یکی از افتخارات امام علی «علیه السلام» می باشد که آیه ۲٠۷ سوره بقره درهمین رابطه نازل گردید.
حضرت علی«علیه السلام» یک هفته بعد با تعدادی از مسلمانان از جمله مادرش فاطمه و عمه اش فاطمه و دختر پیامبر خدا فاطه زهرا « فواطم » به سوی مدینه حرکت کردند.

💞ازدواج علی «علیه السلام»

او با حضرت فاطمه «سلام الله علیها» ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند مشترک شدند.

📍مدال های علی «علیه السلام»

حضرت علی علیه السلام در تمام جنگها بر ضد مشرکین حضوری شجاعانه داشت و در عمده جنگها با شهامت چشمگیر او، جنگ به نتیجه میرسید. اما در سه جنگ دارای مدال شجاعت و افتخارشد. در جنگ احد جمله « لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» ازجبرئیل شنیده شد. در جنگ خندق جمله « ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» پیغمبر «صلی الله علیه و آله» درباره او فرمود. و در جنگ خیبر جمله « او راضی از خدا و خدا راضی از او » و تعبیر « حیدر کرار» از پیغمبر در باره او شنیده شد.

📝قضاوت در یمن

پیغمبر«صلی الله علیه و آله» او را جهت تبلیغ و قضاوت به سرزمین یمن اعزام نمود و آن حضرت در یمن بود که به دستور پیغمبر «ص» جهت انجام حجة الوداع به مکه آمد.

📜اعلام وصایت در غدیر،

بعد از انجام حج بود که در نیمه راه برگشت به مدینه در سرزمین غدیر، آنحضرت توسط پیغمبر «صلی الله علیه و آله» به عنوان جانشین خود معرفی گردید. و در این روز دو آیه قرآن در شأن علی «علیه السلام» نازل گردید.

📝طرف وصیت
پیغمبر «صلی الله علیه و آله»

پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله» در روزهای پایانی عمر شرف خود علی «علیه السلام» را وصی قرار داده و از او خواستند موقع احتضار بربالینش باشد و غسل و کفن و دفن بدن مطهر را انجام دهد وتا تا پایان دفن از جسد مطهر جدا نشود.

🌴🌺🥀🌴🌺🥀


🌙تقویم تاریخ 🌙

📜زندگـــی نامه
امام علی«علیه السلام»

بمناسبت ایام ضربت خوردن حضرت علی«علیه السلام» تصمیم گرفتم طی سه مقاله زندگینامه مختصر آنحضرت را تقدیم شما عزیزان کنم.

( قسمت دوم )

🟡خانه نشینی

کمتر از سه ماه از حجة الوداع و قضیه غدیرخم گذشته بود که پیغمبر اکرم« صلی الله علیه و آله» رحلت فرمود و در همان روز رحلت، تعدادی در محل سقیفه حضوریافته و ابوبکر را به عنوان خلیفه مسلمین و جانشین پیغمبر برگزیدند.
بگذریم از اینکه ابتدا هدف از تشکیل جلسه در سقیفه چه بود، ولی هرچه بود نتیجه و خروجی آن پدید آمدن چیزی به نام خلیفه و خلافت بود که در فرهنگ سیاسی آن روز جامعه سابقه نداشت.

🟡خانه نشینی،

حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیغمبر «صلی الله علیه و آله» باتوجه به قضایای سقیفه درشرایط خاصی قرار گرفت که به دوران خانه نشینی معروف گردیده است. این شرایط به مدت ۲۵ سال طول کشید، و دراین مدت ابوبکر و عمر و عثمان به عنوان خلیفه حکمرانی کردند. امام علی «علیه السلام» در دوران ۲۵ ساله خلفای سه‌ گانه تقریباً از امور سیاسی و حکومتی به دور بود و تنها به انجام خدمات علمی و اجتماعی مشغول بود؛ از جمله جمع‌ آوری قرآنی که به مصحف امام علی «علیه السلام» مشهور است.

🔹حفرچاه

از جمله کاری که حضرت علی "علیه السلام" در این دوره انجام داد، پرداختن به حفر چاه هایی و ایجاد نخلستان بود.
این چاه ها که هنوز هم باقی است و قدرت آبدهی بالائی هم دارند، در مدینه بوده و آب شیرین و گوارائی هم دارد. محل حفر چاه ها در نزدیکی میقات شجره قرارداشته است. میقات شجره همان مسجدی است که محل احرام زائران خانه خدا است که از مسیر مدینه به مکه مشرف می شوند و در فاصله هفت کیلو متری مسجدالنبی واقع است.
بنا براین حضرت علی "علیه السلام" روزانه چهارده کیلومتر جهت کارش رفت و آمد می کرده است. انگیزه حضرت علی "علیه السلام" از حفر چاه، چند چیز بوده است که آبادانی میقات، و تهیه آب برای غسل و وضوی زائران خانه خدا یکی از آنها است.
این چاه ها همچنان باقی است و از آب آنها برای شرب و کشاورزی استفاده میشود و منطقه هم به نام « ابیار علی» یعنی چاه های حضرت علی علیه السلام معروف ومشهور است.
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 12:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 12:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 5:59 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

#پرسش_و_پاسخ
💠#دانستنیها

💥 دانستنی - اگر در زمین چاه بسیار عمیقی حفر کنیم و شخصی در آن بیفتد چه می شود؟

👈 در عمیق‌ترین معادن طلای جهان، مردم در عمق بیش از ۴۰۰۰ متر کار می‌کنند. عمیق‌ترین چاه نفت روی زمین در خاور دور روسیه قرار دارد و بیش از ۱۳۰۰۰ متر به پایین می‌رود. این معادل قرار دادن پانزده برج خلیفه روی هم است.
یکی از عمیق‌ترین و معروف‌ترین حفره‌های مصنوعی جهان، چاه فوق‌ عمیق کولا است. عمق این چاه نیز بیش از ۱۳۰۰۰ متر است! اگر یک سکه را در این چاه بیندازید، ۵۰ ثانیه طول می‌کشد تا به پایین برسد. این چاه که تنها ۲۵ سانتی متر قطر دارد، برای اهداف علمی حفر شد. دانشمندان می‌خواستند از پوسته زمین عبور کنند و ببینند در زیر آن چه چیزی قرار دارد.
شما از ۱۳۰۰۰ کیلومتر ماگمای مذاب و سنگ سخت عبور کرده‌اید. دماهای نزدیک به ۶۱۰۴.۴۴ درجه سانتیگراد و فشارهای فوق‌العاده، بیش از ۳۰۰ میلیون برابر فشار سطح زمین، را تحمل کرده‌اید. چاه به اندازه‌ای عریض است که یک فرد بالغ بدون نیاز به فشرده شدن می‌تواند از آن عبور کند. همچنین، این چاه کاملاً مستقیم است. دیواره‌های چاه فوق‌العاده مقاوم هستند و نه فرو می‌ریزند و نه ذوب می‌شوند.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
👇👇

#دانستنیها
حال، در حالی که در لبه چاه ایستاده‌اید، ناگهان لیز می‌خورید و به درون این شکاف عظیم سقوط می‌کنید. در لحظه اول، شما شروع به سقوط آزاد می‌کنید. در ابتدا، احساس بی‌وزنی نمی‌کنید، زیرا جاذبه زمین شما را به سمت مرکز می‌کشد. هر چه بیشتر به عمق می‌روید، سرعت شما افزایش می‌یابد. در حدود ۳۰ ثانیه اول، به سرعت بیش از ۲۰۰ کیلومتر در ساعت می‌رسید. اما این تازه شروع ماجراست.
با ورود به لایه‌های عمیق‌تر زمین، دمای هوا به شدت افزایش می‌یابد. گرمای سوزان اطراف شما به بیش از ۶۱۰۴.۴۴ درجه سانتیگراد می‌رسد. اگر چاه شما کاملاً عایق نباشد، این گرما شما را در عرض چند ثانیه می‌سوزاند. اما فرض کنیم دیواره‌های چاه به طرز معجزه‌آسایی شما را از گرما محافظت می‌کنند.
در حدود ۵ دقیقه پس از شروع سقوط، شما به مرکز زمین نزدیک می‌شوید. در این نقطه، جاذبه به تدریج کاهش می‌یابد، زیرا نیروی جاذبه از همه جهات به شما وارد می‌شود. وقتی به مرکز زمین می‌رسید، برای یک لحظه کاملاً بی‌وزن می‌شوید. اما این وضعیت پایدار نیست.
سقوط شما ادامه پیدا می‌کند و حالا به سمت طرف دیگر زمین حرکت می‌کنید. جاذبه اکنون در جهت مخالف عمل می‌کند و سرعت شما را کاهش می‌دهد. اگر هیچ مقاومتی وجود نداشته باشد، شما به سطح دیگر زمین خواهید رسید، اما با سرعت صفر. در این حالت، اگر از چاه خارج نشوید، دوباره به داخل سقوط می‌کنید و این چرخه به طور نامحدود تکرار می‌شود.
اما در دنیای واقعی، مقاومت هوا و اصطکاک وجود دارد. حتی اگر چاه شما خلأ باشد، باز هم مقداری اصطکاک وجود خواهد داشت. این مقاومت باعث می‌شود که شما هر بار به ارتفاع کمتری برسید و در نهایت در مرکز زمین متوقف شوید.
سقوط در چنین چاهی تجربه‌ای فراتر از تصور است. از گرمای سوزان، فشارهای فوق‌العاده و تغییرات جاذبه گرفته تا احساسی که هنگام رسیدن به مرکز زمین دارید، همه اینها نشان‌دهنده عظمت و پیچیدگی سیاره‌ای است که روی آن زندگی می‌کنیم. اما خوشبختانه، چنین چاهی فقط در دنیای تخیل وجود دارد.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#پرسش_و_پاسخ
#دانستنیها

💥 دانستنی - اگر در زمین چاه بسیار عمیقی حفر کنیم و شخصی در آن بیفتد چه می شود؟
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

یکشنبه سوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 0:51 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📚دانستنیها | آگاهی بخشی

😨 سال ۱۹۵۰ یک زوج به نام موریس در زیرشیروانی خانه ای که تازه در ماساچوست آمریکا خریده بودند جمجمه ای با دندان نیش بلند و حکاکی های عجیب پیداکردند!

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#دانستنیها
#فرعون

💀مقبره گمشده فرعون پس از ۳۵۰۰ سال پیدا شد

مصری‌ها از کشف مقبره شاه تحوتموس دوم، آخرین مقبره گمشده از پادشاهان دودمان هجدهم مصر باستان خبر دادند.
از زمان کشف مقبره توت عنخ‌آمون در سال ۱۹۲۲، این اولین مقبره سلطنتی مصر است که توسط باستان‌شناسان کشف می‌شود!

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#دانستنیها

💢 در سال ۱۹۷۱ مهندسان شوروی در صحرای ترکمنستان گودالی پر از گاز طبیعی رو مشتعل کردن، به این امید که ظرف چند روز آتیش خاموش بشه، ولی به طرز شگفت انگیزی ۵۲ سال بعد، "دروازه جهنم" هنوز هم تا به امروز می سوزه!

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#شجره
#افغانستان
#نورستانی

⚡️عکسهایی از مردم نورستانی در شرق افغانستان، باچهره هایی متفاوت و اکثریت چشم آبی ‌و موی بلوند، این مردم، نسل خودرا از بازماندگان لشکر کشی اسکندر مقدونی و یونانیان به افغانستان می دانند....
#دانستنیها
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#آگاهی_بخشی
#دانستنیها

💢 جالبه بدونید که در مصر باستان از ۴۰۰۰ سال پیش پزشکان از بخیه زدن برای درمان زخمها استفاده می کردند.
آنها از رگ و پی حیوانات به جای نخ استفاده می کردند، کاری که الان پزشکان انجام می دهند.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 18:38 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📌مناظره حرّه با حجاج‌بن‌يوسف

🚨#فضایل‌امیرالمومنین‌علیه‌السلام

✍حُرِّه دختر حلیمه سعدیه، خواهر رضاعى نبى ‌اکرم (ص) روزى به کاخ حکومتى حجّاج بن یوسف ثقفى وارد شد.
حجاج از طرز برخورد او که خیلى وزین و بى‌اعتنا بود فهمید که یک زن معمولى نیست.
بعد از اینکه او را شناخت از او سؤال کرد:
تو حُرّه دختر حلیمه سعدیه اى؟
گفت : بلى
حجاج گفت : مدتى در انتظار دیدار تو بودم زیرا به من خبر رسیده که تو على را
برتر از صحابه ٔ‌پیامبر(ص) میدانى و او را بر ابوبکر ، عمر ، عثمان ، ترجیح مى دهى؟
حرّه گفت : نه تنها از صحابه، بلکه از تمام افرادى که از صحابه بهترند ، بالاتر و بهتر میدانم !
حجاج گفت : مقصود خویش را روشنتر بیان کن. کیست که بالاتر از اصحاب پیغمبر باشد؟
🔻حرّه گفت : بهتر از اصحاب پیغمبر بسیارند از جمله آدم، نوح، لوط، ابراهیم، موسى ، سلیمان و...
حجّاج ناراحت شده و گفت:
واى برتو ، چقدر ادّعاى بزرگى کردى که على (ع) را از بعضى انبیاء بالاتر و برتر
شمردى اگر در این باره دلیل و برهانِ قوى اقامه نکنى تو را خواهم کشت.
حرّه با کمال شهامت، به قرآن شریف تمسک کرد و براى هر یک از ادّعاهاى خود دلیل قاطع از کلام خدا ، اقامه کرد.
و چنین گفت :
اى حجّاج قرآن درباره حضرت آدم میفرماید:
وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى
آدم عصیان کرد ولى درباره حضرت على(ع) و خانواده‌اش میفرماید :
وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً
سعى و کار شما مورد تقدیر و ستایش است.
🔻بعلاوه، خداوند متعال حضرت آدم را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع کرد و فرمود :
وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه
نزدیک این درخت نروید ولى او با همسرش، به نزدیک آن درخت رفتند و از آن خوردند.
امّا على(ع) در عین حالیکه تمام نعمتها بر او حلال بود اما از نان گندم هم نخورد.
حجاج با صداى بلند گفت:
"اَحْسَنْتِ... اَحْسَنْتِ‌"
بعد از او تقاضا کرد که برترى على (ع) را بر نوح و لوط بیان کند.
حرّه گفت : خداوند به عنوان مثال براى کافران زنهاى لوط و نوح پیامبر را نامبرده
که به آن دو بزرگوار، خیانت کردند گر چه همسر دو پیغمبرند، امّا این باعث
رفع عذاب آنها نخواهد شد.
🔻روز قیامت به هر دو خطاب میشود :
داخل شوید، به همراهى آنانکه داخل آتش‌اند
امّا حضرت على(ع) را همسرى است که خشنودى او خشنودى خداست و خشم او خشم خداست.
حجاج گفت : اَحْسنتِ یا حرّه! قبول کردم امّا دلیل برترى على را بر ابراهیم بیان کن
حُرّه گفت : خداوند درباره حضرت ابراهیم (ع) در قرآن می‌فرماید:
وَ اِذْقالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوْتى قالَ اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى
خدایا به من بنمایان که چگونه
مردگان را زنده مى کنى
خطاب رسید : مگر تو ایمان نیاورده اى؟
عرض کرد، بلى ایمان آورده ام ولى می‌خواهم که مطمئن شوم خدا هم به او نمایاند.
🔻امّا على(ع) جمله‌اى را فرمود که دوست و دشمن آنرا نقل کرده‌اند.
حضرت در جواب صعصعة بن صوحان که وقتى پرسید: یا امیرالمؤمنین تو بالاترى یا حضرت ابراهیم؟
فرمود : ابراهیم(ع) براى اطمینان قلبى خودش به خداوند عرضه داشت :
رَبِّ أرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوتى
امّا من آنچنان اطمینان دارم
که اگر پرده‌هاى غیبى از مقابل من برداشته شود بر یقین من افزوده نخواهد شد.
حجاج گفت : آفرین بر تو اى حرّه، استدلال بسیار خوبى کردى، حالا بگو برترى على بر موسى(ع) چیست؟
حرّه گفت : حضرت موسى(ع) وقتیکه در دفاع ازمظلوم یکى از یاران فرعون را
کشت و به‌ او خبردادند که طرفداران
فرعون میخواهند تو را به قتل برسانند.
🔻فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ
او در حالیکه میترسید، از مصرخارج شد
و به سوى مدین رفت.
امّا حضرت على(ع) در "لیلة المبیت"
به‌جاى پیامبر(ص) خوابید و جان خود را بدون واهمه فداى پیامبر کرد،
این درحالى بود که خطر قتل او حتمى بود این عمل آن حضرت مورد تقدیر خداوندى قرار گرفت که میفرمایند :
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه
بعضى از مردم جان خود را براى رضاى خدا مى‌فروشند.
حجاج گفت : احسنتِ، حالا دلیل خویش را بر فضلیت على نسبت به حضرت سلیمان (ع) بیان نما.
حرّه گفت:
حضرت سلیمان به خداوند عرضه داشت:
رَبِّ اغْفِرْلى و هَبْ لى مُلْکاً لایَنْبَغىِ لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدى.
🔻پروردگارا! مرا ببخش و ملک و سلطنتى به من کرامت فرما که سزاوار احدى بعد از من نباشد.
امّا على علیه‌السلام درباره دنیا و بیزارى از ریاست آن فرمود:
هَیْهاتَ ! غُرّى غَیْرى لاحاجَةَ لى فیک قَدْ طَلَّقْتُک ثَلاثاً لارَجْعَةَ
"اى دنیا ! از من دور شو و غیر مرا فریب ده من نیازى به تو ندارم من تو را سه طلاقه نموده‌ام و رجوعى در آن نیست."

📚بحار الانوار.ج۴۶. ص ۱۳۴و۱۳۵و۱۳۶
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 18:17 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

🔹 تخت بلقیس

🔹 در سوره نمل خدا یه جایی داستان حضرت سلیمان رو نقل میکنه و قضیه هدهد و جیم زدنش پیش میاد و بعد حضور هدهد و قصه بلقیس در سرزمین سبا و داستانای جورواجورش یه اتفاق جالب میفته !!!!

🔹حضرت سلیمان همه رو در عمارت خفنش جمع میکنه و بهشون میگه که ؛ .... ج
بهتره از قرآن بشنوید : آیه ۳۸ نمل 👈👈👈" قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ " معنیش این میشه که 👈👈👈آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟

🔹خ جالبه دقت کنید !!! تخت یک پادشاه حتما سنگینه و حداقل یکی دو تُن وزنشه ! کُلی زیورآلات و جواهر داره و دورش شونصد تا نگهبان !!! همین الان بخوایم جابجاش کنیم یه جرثقیل ده تن و یدک کش و شصت تا ادم ، لازم داریم !!!
👈مثلا همین الان ، ترامپ با همه گنده باقالی و قرتی بازیش نمیتونه بگه برید تخت ، که هیچی ، میز کار رییس جمهور چین رو بگیرید بیارید ! چه برسه به تخت سلطنتی !!!! این وسط دور و بر سلیمان نبی چه خبر بوده که حاجی این دستور رومیده و تازه سر ثانیه ش رقابت میشه ؟!
🔴آیه بعدی خ جالب تره !!!!

🔹قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ /آیه ۳۹ نمل
عفریتی از جنیان میگه حاجی من این تخت رو سه سوته ( پیش از آنکه از جای خود برخیزی ) برات میارم 😳 و بعد در ادامه میگه من این کاره و بلد کارم ، بعدش تازه میگه مطمئن باش که امانت دارم و هیچ چی رو کف نمیرم !!!!
👈 جالبه عفریتی از جن چیه ؟!( اکثرا مفسران تقریبی گفتن و احتمالی ) و سوال بعدی اینه که این چه قدرتیه که چند تن بار رو در یک " بشین پاشو " جابجا میکنه ؟!!!

🔴آیه بعدترش داستان رو پیچیده تر میکنه و جذاب تر !

🔹قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ....

یکی از بچه های کاردُرُستی که کنار حاجی بود ( خدا اینجا میگه قسمتی از علم کتاب را داشت ) گفت من در یک چشم بهم زدن تخت رو میارم و اتفاقا آورد و ......

👈این آقاهه که تخت رو در یک چشم بهم زدن آورد (میگن عاصف بن برخیا بود) دارای چه قدرتی بود که تخت چند تُنی رو سیم ثانیه جابجا کرد ؟! فرق قدرت آقای عاصف بن برخیا با عفریتی از جنیان چی بوده ؟!!!! و این علم کتاب چیه که بلد بودن یه قسمتش این میشه !؟ البته یه آیه توپ تر هست در آخر سوره رعد که خدا میگه " وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ " _ کسی هست که تمام علم کتاب دستش هست _ و خدا خیلی باهاش حال میکنه ❤️ این آقاهه دیگه کیه که دنیا روی انگشتش میچرخه 🤲
@Hs_Land

در قضیه حضرت سلیمان و جابجایی تخت بلقیس، اگر دقت کنید در کمترین زمان ممکن « تخت » جابجاشد و حالا بعد این همه سال و پیشرفت علم ، بشر قادر به جابجایی یک جسم سه بعدی مثلا یک حبه قند در یک جغرافیای مشخص هست؟!
مطمئنا خیر !
تا الان هم نتوانسته و این ناتوانی ها در قضایای دیگر هم ادامه دارد ! پس آن گروهی که در حال مدیریت دنیا هستند مجبورند تا زمین بازی رو عوض کنند تا ناتوانی ها به چشم نیاید !!!

🔻دنیایی به نام متاورس
متا یعنی « فرا » و وِرس یعنی « جهان »
به عبارتی فرا جهان یا دنیا موازی !!!!

🔹از کجا شروع شد و اندیشکده هاش کجا بود خبر نداریم ولی از کجا عملیاتی شد؟!

🔹فیسبوکی که از ۲۰۰۴ شروع کرده بود در ۲۰۱۲ از جمعیت یک میلیارد نفر عبور کرد و بعد چین دومین کشور پرجمعیت دنیا شد !!! تازه آغاز راه بود .
سال ۲۰۱۵ مالک فیسبوک ( مارک زاکربرگ ) ، اپلیکیشن واتساپ رو با هزینه ۱۹میلیارد دلار تصاحب کرد و حتی یک میلیارد دلار برای خرید اینستاگرام کنار گذاشت ! این بنده خدا در ادامه فعالیت‌هایش از پروژه « متا » یا همان متاورس ( دنیای موازی ) رونمایی کرد!

🔹جالبه که این پروژه به صورت موزاییکی و پلن به پلن و خیلی نرم اجرا شد و حتی در کنار این اپلیکیشن ها ، ارزهای دیجیتال هم بوجود آمد! ( انکار کسی از بالا داره یه پازل رو جمع میکنه )

🔹خ جالبتر این که آقای استیون اسپیلبرگ در سال۲۰۱۸ پیوست سینمایی متاورس رو با « فیلم بازیکن شماره یک » رو پرده برد ! ( گولاخ ترین کارگردان جهان ، در زمین آقای زاکربرگ بیست سی ساله بازی می‌کنه عجیب نیست!؟)

🔹این آقایان برای این که مطمئن شوند این پروژه جواب میدهد یا خیر، سالهاست که در یک آزمایشگاه بزرگ و پر زرق و برق با بشریت وَر میروند !!!

🔹شما امروز با یک دنیای موازی طرف هستید که با زیرسازی های پر زرق و برقش عملیاتی شده است !!!

🔹 در آینده ای نزدیک دیگر مرز جغرافیایی وجود ندارد و شما کشوری ندارید ، سبک زندگیتان عوض شده و تقریبا تمام کارهایتان را در این دنیا ( متاورس ) انجام خواهید داد از حضور در بزرگترین استادیوم ها تا نشستن در بزرگترین کنسرت ها و آکادمی های جهان! بدون کمترین جابجایی جغرافیایی !
به راحتی زمین بازی عوض شده و شما مجبورید در این دنیا زندگی کنید !

🔹دقت کنید در مراسم تحلیف ترامپ ، مارک زاکربرگ در ردیف اول و درکنار ایلان ماسک و جف بزوس نشسته بود !

🔹دیگر نیاز نیست سلیمان نبی دنبال کسی برای جابجایی تخت بگردد !!!

🔹 شما دیگر بدون آن که خودتان بخواهید به دنیای متاورس ورود خواهید کرد!، چون قبلاً در این آزمایشگاه بزرگ ، تست شده اید !!!!
🔻....سه سوته تاریخ رو می لقمونیم...
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 16:31 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 16:31 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 16:31 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

🟪فرهنگ عامه | کِشِن | کـــَشَن | کَشَّن | پژوهش ابوالفضل وکیلی

🔷‍ کِشِن

🔶 کِشِن( زمین دِ رِه اُو دَوِستِن) یعنی آب را به سمت زمین روانه کردن، طوریکه آب، بعد از یکی دو روز، کاملا سطح زمین را می پوشاند و زمین، نمدار و پر آب و باتلاقی می شود.
چون برای شخم زدن، زمین باید نم دار و قابل شخم شود ، حتما اول باید پرآب و نمدار بشود.

📌اصطلاح کِشِن بیشتر در مورد کاشت سیب زمینی کاربرد دارد ، البته سیب زمینی را تا زمانی که نم زمین کم و اصطلاحاً گاورُو نشده کشت نمی کنند

خاک یا زمینی گاورُو است که میزان رطوبت آن نه چندان زیاد باشد که به صورت گِل به پای گاو ( یا پهنه بیل و لاستیک تراکتور و خیش گاو آهن ) بچسبد و نه چندان کم که سفت و خشک شود و در اثر حرکت دام ( یا ماشین های کشاورزی )، از سطح آن گَرد و خاک بلند شود. بنابراین حالت گاو رُو بودن، حد میانی دو حالت مذکور است

✍ دکتر لالائیان از کلاته رودبار دامغان
@rostagard_vakili
#فرهنگ_عامه
#کِشِن

#روستا
#پژوهش
#ابوالفضل_وکیلی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

‍ ‍ 🔷کـــَـــــــشَن ، کَشَّن :
🔶ظرف نگهدارنده یا وسیله ای چوبی و استوانه ای شکل که به کمک نخ یا طنابی که در دو طرف سرش متصل است از دیوار آویزان می شود قاشق چوبی( چویی کَچه) ، پِلاکر، پِلگیر پِلاگیر ،آش کِتِرا ، کَف زَن یا کَفسَن(کفگیر چوبی)، چویی ملاقه ، در داخل آن نگهداری می شود.
معادل جاقاشقی امروزی می باشد همان کاربرد را دارد .با این تفاوت که اندازه
و ابعادش بزرگتر هست(همچنین شبیه
سطل چوبی دارای دسته می باشد) .

🔶گالش ها (دامداران و گاوداران جنگل نشین) ، در « گالِش مِنزل، بِئنه سَر، تِلار، گاو بِنه » از ظرف چوبی کَشَن استفاده می کنند. کَشن معمولا توسط گالش های ماهر و آشنا به هنر چوتِراشی( چوتاشی) یا استاد هنرمند لاکتِراش (کَچه تاش) ساخته می شود، این ظرف چوبی نگهدارنده و آویختنی از دیوار ، جزئی از تولیدات صنایع دستی ،بومی و محلّی تبرستان یا مازندران می باشد

📸 جزء آثار هنری و صنایع دستی استاد لاکتراش مراد قلی زاده از بلیران
Instagram:@morad.wood
@rostagard_vakili
#فرهنگ_عامه
#کِشِن | #کـــَشَن | #کَشَّن
#روستا
#پژوهش
#ابوالفضل_وکیلی
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 16:24 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

#طبری
#امام_علی

🔰 طبری در کتابِ خود تاریخ الملوک و الأمم (ج٣/ص١۵۷) می‌نویسد:

"و ذَكَر أن النّاس دخَلوا على الْحسن فَزِعِين لما حَدَث من أمْر عليّ، فبَيْنما هم عنده و ابنُ مُلجَم مكتوفٌ بين يديه إذ نادَتْه أمّ كُلْثُوم بنتُ عليّ -و هي تبكي-: أي عدوَّ الله! لا بأس على أبي، و الله مُخزِيك!

قال: فعَلَى من تبكِين؟
و الله لقد اشتريتُه بألْف و سمَمْتُه بألْف، و لو كانت هذه الضّربة على جميع أهل المِصر ما بَقِي منهم أحدٌ."
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─


#طبری

📗#کتاب تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری

✍تاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری کتابی است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری، (درگذشت ۳۱۰ قمری) تاریخ‌نگار و پژوهش‌گرِ ایرانی مسلمان در ۳۰۳ق نوشته شده است.

این کتاب، تاریخ را از زمان خلقت شروع کرده و سپس به نقل داستان پیامبران و پادشاهان قدیمی می‌پردازد. در بخش بعدی کتاب طبری به نقل تاریخ پادشاهان ساسانی می‌پردازد، و از آنجا به نقل زندگی پیامبر اسلام، محمد می‌پردازد. در این کتاب وقایع پس از شروع تاریخ اسلامی (مقارن با هجرت به مدینه) به ترتیب سال تنظیم شده و تا سال ۳۰۲ق را در بر می‌گیرد.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─


ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری مشهور به جریر طبری زادهٔ ۲۲۴ در آمل و درگذشتهٔ ۳۱۰ هجری قمری در بغداد(۲۱۸–۳۰۱ هجری خورشیدی) همه‌چیزدان، مورخ، مفسر و فیلسوف ایرانی، مؤلف کتاب تاریخ طبری مشهور به پدر علم و تاریخ و تفسیر است.

محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ هجری قمری برابر با ۲۱۸ هجری خورشیدی در آمل چشم به جهان گشود. وی در عین تاریخ‌نگار بودن مفسری پرتوان نیز بود، وی کتاب تاریخ طبری را نگاشت که در آن وقایع به ترتیب سال تنظیم شده و تا سال ۳۰۲ هجری را در برمی گیرد. تاریخ طبری مرجع عمده تاریخ جهان و ایران تا اول سده چهارم هجری است، همچنین این کتاب در واقع مأخذ عمده تمام کسانی واقع شده است که بعد از طبری به تألیف تاریخ اسلام اهتمام ورزیده‌اند.
وی از سنین پیش از نوجوانی در زادگاهش طبرستان به فراگرفتن فنون و دانش از جمله مبحث علم و عرفان مشغول گردید. پس از فراگرفتن مقدمات علوم در ۱۲ سالگی آمل را ترک گفت و به ری رفت. طبری پس از مدتی بین‌النهرین را ترک کرد و برای آشنایی با اصحاب ری عازم مصر شد. او در این سفر از راه شام و بیروت گذشت و در ۲۵۳ قمری هنگام حکومت احمد بن طولون به مصر وارد شد و سه سال در آن دیار ماند و در شهر فسطاط مصر نزد پاره‌ای از دانشمندان آن دیار شاگردی کرد. طبری طی سفرهای بسیار خود بیش‌تر سفرنامه‌هایی را که حاوی تاریخ و جغرافیای پیش از زمان خود بود، مطالعه کرد. همچنین، طی آن سفرها با سیره نویسان گوناگونی در جهان دیدار کرد و اطلاعات زیادی از آن‌ها به دست آورد. او پس از زندگی سه ساله در مصر از راه شام به بغداد بازگشت و پس از زمان کوتاهی برای دیدار از وطنش راهی طبرستان شد و در سال ۲۹۰ قمری به آمل آمد. طبری پس از مدتی به بغداد بازگشت و در محلهٔ رحیه یعقوب اقامت نمود و مطالعات خود را ادامه داد. طبری در بغداد ضمن آن که دانش خود را در فقه، تاریخ، حدیث تکمیل می‌کرد، شاگردانی نیز تربیت نمود و زمانی که در محلهٔ قنطره البردان بغداد زندگی می‌کرد، نگارش تاریخ خود را با نام تاریخ الرسل و الملوک که با نام تاریخ طبری شناخته می‌شود، آغاز کرد. او که روزانه چهل برگه از تاریخ خود را گردآوری می‌کرد و نزدیک به چهل سال به نوشتن تاریخ طبری پرداخت. به این ترتیب که از ۴۸ سالگی شروع به گردآوری نسخه‌های پراکنده سفرنامه‌ها نمود و از ۶۵ سالگی به‌طور مستمر در بغداد یادداشت‌های پراکنده خود را به مدت ۲۳ سال تنظیم کرد تا آن که پیش از مرگش آن را به پایان رساند. وی در این بین یک بار به هندوستان هم سفر نمود. طبری در کنار تنظیم تاریخ خود، به خواهش المکتفی، خلیفه عباسی، کتابی درزمینهٔ وقف نوشت که در بر گیرندهٔ نظر همهٔ دانشمندان و مسلمانان تا آن زمان بود. طبری طی آن سال‌ها کتاب جامع البیان عن تاویل را نیز در تفسیر قرآن نوشت که به تفسیر طبری شهرت پیدا کرد.

دوره‌ای که طبری در آن می‌زیست مملو از اختلافات مذهبی و آشوب‌های سیاسی بود، که انگ زدن و متهم کردن افراد به بدعت یا تشیع، سکه رایج آن عصر بود. خصوصاً در میان علمای همطرازی که نظریه‌های مختلف علمی داشتند. حنابله بغداد در آن عصر طبری را متهم کرد.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 3:36 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

#آگاهی_بخشی
#اعراق #ایران

🚨🇮🇷💪محور مقاومت شیعی بازسازی یک اتحاد باستانی در نبرد تمدنی

🎙این گفتگو که مدتی قبل در یوتیوب منتشر شد در عراق مورد توجه قرار گرفت!!؟
🔺️ در این گفتگو شیخ فرحان الساعدی، محقق عراقی میگوید پیش از اسلام، غربی‌ها به عراقی‌ها «عرب فارس» یا عرب ایرانی می‌گفتند.

🔹️امروز هم در رسانه های عربی و غربی به عراقی‌ها عربهای ایرانی و دنباله‌های ایران گفته می‌شود.

🔹️او با اشاره به کتاب المفصل في تاريخ العرب قبل الإسلام(تاریخ مفصل عرب پیش از اسلام) نوشته جواد علی پژوهشگر برجسته عراقی:
🔹️ می‌گوید پیش از اسلام غسانیان(اعراب شام) متحد روم یا غربیها بودند و منذریان(اعراب عراق) متحد ایرانیان و در کنار ایرانیان با روم و غسانیان می‌جنگیدند.
🔹️به همین دلیل در منابع باقی مانده از غربیها در آن دوره از عراقی‌ها به «عرب فارس» یاد شده است.

🔹️در این کتاب به ائتلاف ایرانیها و یمنی‌ها و ارتباط فدرالی یمنی‌ها با حکومت ایرانیان هم اشاره شده.

🔹️الساعدی با بازخوانی این روایت تاریخی به امروز برمیگرده و میگوید تاریخ تکرار شده، الان هم عراقیها و یمنی‌ها ‏را عرب ایرانی می نامند و بین این ملتها ائتلاف و اتحاد تاریخی بازیابی شده.

🎥جهت تماشای این فیلم به کانال پژوهشی ادملاوند در پیام رسان ایتا مراجعه کنید.
🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄•
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
@edmolavand
#قرارگاه_فرهنگی_میرمریم
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:32 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

📝فرض کنید الان سال۱۴۳۳ شده...
ما احتمالا پیرمرد یا پیرزنی ناتوان هستیم که داروهای مان به سه دسته، بعد از صبحانه، نهار و شام تقسیم شده و فرزندان مان دیگر در خانه نیستند و رفته اند سر زندگی خودشان.
از تمام آرزوهای جوانی فقط چند "ای کاش" مانده و زندگی خلاصه می شود در عکس هایی که گهگاهی نگاه شان می کنیم و خاطرات شان از جلوی چشمان مان که دیدشان تار شده می گذرند.
دیگر پدر و مادری نیست که انتهای هفته مهمان شان باشیم یا دعوت به شام کنیم.
خانه پدری، مدت هاست فروخته شده. عمه ای که می خواستیم یک بار در سال به او سر بزنیم مدت هاست فوت شده.
دوچرخه کودکیِ بچه یا نوه مون‌ که قرار بود یک بار برای دوچرخه سواری ببریمش پارک، گوشه دیوار حیاط کِز کرده.....
غم انگیز است اگر در سن پیری، ما بمانیم و انبوهی از کارهایی که دل مان می خواهد انجام بدهیم، ولی افسوس که دیگر نمی توانیم.

خب برگردیم به ۱۴۰۴
هنوز آن ۳۰ سال فرا نرسیده و فرصت داریم، اما نمی دانیم زمان باقیمانده کی به سر می آید.....
پس از امروز:
هیچ وقت از محبت به همسرمان خجالت نکشیم.
روزی خواهد رسید که یا ما نیستم یا او.
هیچ گاه روی هیچ ذوق و خواسته فرزندمان پا نگذاریم.
او بزرگ خواهد شد و دیگر برای جبران فرصتی نیست.
اگر دوست مان برای تولدش ما را دعوت کرد، حتما برویم.
شاید هیچ وقت دوباره جشن نگرفت.
ابدا به خاطر بگو مگوهای بی ارزش خانوادگی، رابطه مان را با فرزند یا پدر و مادرمان قطع نکنیم.
خیلی وقت ها بوده که زنگ تلفن بد موقع به صدا درآمده و داغی بر دل مان گذاشته.
درِ خانه را همیشه باز بگذاریم و سفره را همواره پهن نگه داریم.
روزی خواهد رسید که خانه هم خلوت باشد. که ناتوان شویم و اصلا سفره ای در کار نباشد
.اگر مسافرتی را دوست داریم، برویم.
مهمانی بگیریم.
مهمان شویم.
گریه کنیم.
بخندیم.
سینما برویم.
آواز بخوانیم.
بخریم.
بفروشیم.
محبت کنیم.
ورزش کنیم.
نقاشی بکشیم.
کتاب بخوانیم.
تحصیل کنیم.
هر کاری را در موقعی که باید انجام بدهیم، انجام دهیم.
دنیا هیچ ارزشی ندارد. هیچ قیدی هم ندارد.
کم‌ کم سوی چشمانت، توان پاهایت،
شیرینی زبانت
زیبایی چهره ات
گرفته می‌شود.

هیچ کس مراقبِ ما نخواهد بود، مگر خودِ ما.
بخندیم و از زندگی در هر شرایطی لذت ببریم.

هوایِ هم را داشته باشیم.

شاد باشیم و بیاموزیم که لبخند و شادی از هم دریغ نکنیم.

الهی همگی عاقبت به‌خیر باشیم
📩ارسالی سیدقاسم صیادمنش
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
💥#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

🔵#آگاهی_بخشی
📚#دانستنیها
⏰#زنگ_تاریخ

⏰زنگ تاریخ | ایران و ایراتی | حاکمان و پاذشاهان | ادبا و چهره ها

۱/‏برخلاف حکومت لائیک #اشکانیان، ساسانیان به شدت دین مدار بودند و موبدان در همه جای حکومت حضور داشتن!!! اما مریم ،همسر رومی #خسروشاه با تاسیس کلیسای خانگی زده بود زیر میز بازی!!! قصه اونجا قشنگ تر میشه که خسرو بعد فتح اورشلیم، صلیب مقدس رو برای کلیسای خانگی مریم جون هدیه میاره!

🔴🟢🟡

۲/#بهرام_چوبین از دار و دسته اشکانیان بود که تو دربار ساسانیان به امیری لشگر رسید. این برادر در یک حرکت زیدانی علیه #خسروپرویز کودتا می‌کنه و یه سالی خسرو رو می‌فرسته پارکینگ!!!! البته خسرو هم طی یک کام بک خفن، کمتر یه سال حکومت رو پس می گیره!!!

🔴🟢🟡

۳/#شمس_تبریزی یه جا بند نبود!
به قونیه که رسید در بازار شکرفروشا حجره اجاره کرد و لباس تاجرا رو می پوشه و قفل گران قیمت رو در اتاق می زنه! اما در اتاقش جز نان خشک چیز دیگه ای نبود!!! یه روز آقای شمس می‌ره مدرسه شهر به کتابهای کَت و کُلفت عالم جوان میگه اینا چیه؟
جلال الدین یا همون #مولوی خودمون میگه ؛ «علم نقل و قال،تو چه می فهمی پیری!!!» شمس هم کتاب رو می‌ریزه تو آب و خشک میاره بیرون!!!!!
مولوی فر میخوره و میگه: حاجی چیکار کردی؟! این چه کرامتی بود؟!
شمس هم میگه ؛
«علم ذوق و حال،تو چه می فهمی جوون»
❤️و این گونه بود که مولوی می‌ره تو کف شمس و قصه شمس و مولانا شروع میشه!!!

🔴🟢🟡

۴/یه دلیلی که #مزدکیان به جون #ساسانیان افتادن و شورش کردند ، مالیات سنگین بود !
انوشیروان هم وقتی شاه شد اول زد مزدکیان رو حسابی مالش داد و بعد رفت مالیات رو راست و ریست کرد تا ملت اینجوری وحش نشن پاچه بگیرن !

🔴🟢🟡

۵/#یعقوب_لیث_صفاری که تو سیستان برا خودش سلسله ای رو بهم زده بود، به این راضی نشد و تیز کرد برا خلیفه عباسی تو بغداد!!! تا اهواز هم خوب رفت ولی از دم و دستگاه بغدادیا شکست خورد و عقب نشینی کرد! بعدش هم مریض شد!!!
خلیفه عباسی به یعقوب پیغام داد بیا این چند تا استان رو بگیر و بی خیال ما شو! یعقوب هم گفت :
«اگه مُردم که هیچی ،ولی اگه زنده موندم با همین شمشیر .....!!!» یعقوب از همین مریضی خدا بیامرزد شد و خلیفه هم جِر نخورد !!!!

🔴🟢🟡

۶/منصور دومین #خلیفه_عباسی ، وقتی دید مردم کوفه خیلی رو مُخ هستن!!! با مشورت دو مهندس ایرانی، #بغداد رو پایتخت خودش کرد.
ساخت بغداد شش سال طول کشید و خلیفه میخواست ایوان مدائن ایران رو خراب کنه و مصالحش رو بیاره برا ساخت بغداد که #خالدبرمکی وزیر ایرانیش، مخشو زد و بی خیال شد!

🔴🟢🟡
۷/ ۳۲۵ سال پس از میلاد مسیح، #شاپور دوم از سلسله ساسانیان، اعراب عربستان رو به علت لگدپرانی توقیف میکنه و ازون جایی که خیلی بچه پررو بودن ، همه رو کوچ میده به عراق!!! البته نه اینقد راحت، بلکه با زور و لگد !!!! والبته کتف همه شون رو سوراخ می کنه و همه رو با طناب به هم می بنده !!! به خاطر همین به شاپور میگن #ذوالاکتاف (صاحب کتف ها)!!!
🔴🟢🟡

۸/#آغامحمــــــدخان_قاجــــار عاشق کور کردن چشم بود ! فقط شش هـــــزار نفرتو گرجستــــــــان کور کرد!!!
میگن علت همـــــــکاری نکــــــــــردن گرجی ها در جنگ ایران و روس به خاطر همین بود!
حق داشتن !!!
🔴🟢🟡

۹/اسب معروف #ناپلئون که همه جا باهاش ویراژ می داد هدیه ویژه فتحعلی شاه بود ! «مارنگو» همون اسبه، از نژاد چناران بود و حاصل مهندسی ژنتیک ایرانیا از ترکیب اسب عربی و ترکمن حاصل شد!
مغز این کار هم #نادرشاه بود!!!
نادر برا حمله به هند برای اینکه اسباش کم نیارن، این دو مدل اسب رو با هم میکس کرد و حاصلش شد فتح هندوستان! نادر، اسم اسبش رو هم گذاشته بود. «پرستو»! اینقدر استاد لطیف تشریف داشتن!

🔴🟢🟡

۱۰/وقتی #شاه_عباس_صفوی کام بک زد و عثمانی ها و پرتغالیا رو ترکوند !!!
هیچ وقت فکرش رو نمی کرد یکی از تُخم و تَرکه ها ش بشه آخرین شاه صفوی !!! که هنرش اداره حرمسرا باشه تا مملکت!!! سلطان حسین صفوی اینقدر کالیبرش گُشاد بود که حال نداشت اسب سوار بشه و عشق خر سواری بود!!! این وسط محمود افغان هم که بو برده بود تو دربار ایران چه خبره، چهار نعل زد به اصفهان و مملکت رو شش دانگ کرد به اسم خودش!

📝گردآورنده
#محسن_داداش_پور_باکر

⚠️با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند.
در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت.

🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است .
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

ک

فارسی نوین

🇮🇷به آوات قلم زیر مجموعه ی#پژوهش_ادملاوند edmolavand@ خوش آمدید

╲\╭┓
╭‌🌺🍂🍃
┗╯\╲
﷽ن و القلم و ما یسطرون
📩شناسه ۱۴۰۴۰۱۰۱۱۲۲۵
𖣫〚#مهــــــــــــطن༆]🌿꙰

♥️𖥓 #اشــــــــــــکنامــــــــــــه ⸙჻ᭂ࿐♡
🪶#شعــــــــــــردوســــــــــــت
🪶#مهــــــــــــرب_قلــــــــــــم

♥️𖥓#قرار⸙჻ᭂ࿐♡
#یادت
کم کم
ته نشین می شود
و من نام و نگاهت را
می سپارم به پیتک ۱۵۳۶ (۱)
که در پیتک
اُرسِ۲ محسن،
به #افطار و #سحر،
قرار است....
♥️𖥓#بهار⸙჻ᭂ࿐♡
وَر #گوزنگو ۳🪳
در اِنافتِ۴ لوله
هزار سخن دارد ،
ای بهار!
تو❥ چیز دیگری...
🌱تو امّا اِناریجه ای۵
🍎تو اِنار۶ ریشه ای
خودنمایی کُن
که اِنارکول۷ اَنباشت شده است!!

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️𖥓#تو_را_میخواهم⸙჻ᭂ࿐♡
🍎سیب من!
🌸حبیب من!
تو را بسیار می خواهم.
تو را چه کسی می داند!
اُن سال۸ و اِمسال
اُن تَرِف۹ و این مجال
شش دانگ حواسم
تحدید به حدودِ توست.
به کمَت راضی نیستم
در حالی که من
به ذره ذره ی تو
محتاج از اُن زمون۱۰...!
عاشق تر💞
تو را پیوسته هماره خواهانم.

♥️𖥓#دوستت_دارم ⸙჻ᭂ࿐
می گویم بسیار
پیاده یا سوار
آرام و بی قرار
به تو ای دلدار!
به تو
که بیشتر از #دوستت_دارم
نیازت دارم !
به تو همه ی دیروزم
همه احساس امروزم
جانم کجایی؟
بیا که نفس های تو
همی جان ببخشد
کالبد خسته ی مرا.
بیا و نفس بکش
حضورم را قفس بکش
بخند و بمان،
گر سمرقندی!
اگر ز دنیا بهره مندی!
به یادم منع باشی!!
که یادت جان تازه ای
ببخشد به نبض احساسم !

♥️𖥓#کاش⸙჻ᭂ࿐
دورترین نقطه‌ی شعرهایم
واژه گان توست
مدادم اما پیر شده است
چشمانم خسته
و قلبم به نبودت آهسته می تپد
کاش که دستم به دلت می‌رسید...

♥️𖥓#مرور⸙჻ᭂ࿐
پیتک ماه ۱۵۳۶ است
و من با قامت کلام بی تو
اول فروردین ۱۴۰۴ را دریافتم
تا طراوت اَلِزی۱۱ چشم گشودم
پنجشنبه ظهر ۱۴۰۳ در سفر
و من شرح حالی را مرور کردم.
حالم به یادت نیک است
آری این ‌حال خوب را که
نمی‌شود نگه داشت!
اما خواجه! باور کن
خاطراتت را می‌شود
هزار بار بوسید...
هزار بار خوانش کرد...
و هزاران بار ای کاش سرود...

♥️𖥓#ابتر⸙჻ᭂ࿐
ای محسن! چاره ات نیست
جز ایستادگی و پژوهش
یافتن دانایی تا شب
بافتن اسامی تا فرداها
هرچند نام زلانه پر گرفت
پاپِلی۱۲ رمید و راه سفر گرفت
سَپِل۱۳ مست است و زَر میگیرد
خون به شیشه دارد و کمر میگیرد
سگ کِته۱۴ چند تا نامه بر دارد
از باغ تا چال این عجب خبر دارد
از شاه زور تا شیرپاس پر و بال دارد
وی در کِلی۱۵ چند سگ و شال دارد
یوسفا! به خدا نظر کن، هنر است
در نماز باش، که گوزنگو اَبتر است.

♥️𖥓#محسن_داداش_پور_باکر⸙჻ᭂ࿐
‌𖣫〚۱۴۰۴/۰۱/۰۱༆]🌿꙰

📝پانویس واژه های مازنی:

۱/پیتک ۱۵۳۶: ماه و سال تبری
۲/اُرس: دعا
۳/گوزنگو: حشره
۴/اِنافت: خرابه
۵/اِناریجه: سبزی صحرایی
۶/اِنار: اَنار
۷/اِنار کول: پوست میوه ی انار
۸/اُن سال: سال گذشته
۹/اُن تَرِف: آن طرف
۱۰/اُن زمون: قبلا
۱۱/الزی: سیرکوهی_والک
۱۲/پاپلی: پروانه
۱۳/سپل: مگس خون خوار
۱۴/سگ کِته: بچه سگ_پست فطرت
۱۵/کلی: لانه

🖨انتشار برای نخستین بار

✅تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است. توجه نمائید که چاپ و نشر مطالب فقط با ذکر نگارنده و منبع الزامی است.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔♡
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔♡

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:14 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand

📙خوانش کتاب خطی سالک ملک پریجا | احمدبن کاظم ادیب پرجایی | شیخ موسی |

«شیخ موسی» نمادی از فرهنگ کهن مازندران(+عکس)

﷽ن و القلم و ما یسطرون
📩شناسه۱۴۰۴۰۱۱۸۱۸۴۰
📜#اسناد_بندپی
🔎#روخوانی_سند
📙#سالک_ملک_پریجا

🖨انتشار برای نخستین بار
🗓این کتاب خطی بی نظیر و فاخر که به تازگی بصورت محدود و موقت در اختیار پژوهش ادملا قرار گرفته است دارای دو تاریخ در انتها می باشد.
🕐۱۰۱۸ قمری
🕠۱۱۲۷ قمری
🖊کاتب: #احمد_بن_کاظم_ادیب_پرجایی۱

3⃣پست پیوسته
🧷با اندکی فاصله از پست قبلی

📙در بخشی از کتاب خطی
#سالک_ملک_پریجا آمده است:

((...الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ۲. به اقوال مهتر ز گفتار به کردار حاکم قلوب و اعیان. اشارت به جانب پیر عارف الی الله اعقل و اصدق ملک بود. احمد سلمه الله و ابقاه...[ناخوانا]
علیهذا برهان المتقین عالی شان شامخ الالقاب اشرف الحاج موسی۳ بن فیض اله بن علی بن تقی بن حسن سالک ملک پریج۴ و شاه دین بن پی۵ داعی حق لبیک اجابت گفته به مودای کل شی یرجع الا الاصابه به مقر اصلی ذات اقدس الی الله رجعت فرموده جواهر قلوب عبدالله سیما پرجی شون۶ را به منقبت این مصیبت جانسوز غم اندوز سفینه النجاه ملک بن پی هلال شهر محرم عیان شد. آنکه به حکمت داد می ستاند و زخم کافه ناس را مراهم مراحم بوده بسی تقوی همی سعی به درایت و فضیلت نهج دل های بن پی سیّما جماعت پریج صید کرده و قلوب خلایق در قید شریعت آورد. چون یوم الحزن فرا رسید بنیاد حزن ملک سلطان پریج۷ را اخذ به نوحه داد و ارادت به آن عزت آثار آن شه قرار جماعت پرجا وافی بود فی دارین گروهی انبوه گرد مزار نجابت فطرت آورده و جماعتی وافر از کبار و صغار عالم و عاقل من جمله اینان:
گله کخا خور کر دلوار آجیان
لنّه گچو بااو لبون چفا اشکان
داغی یاغی باقی آهی شاهی سرخان
سرخو چها تیربن بادبر ادیب عابدان
لرماه اعراب باشلق تشون فته پیران
پرجاس سقو لترون گلا اغیار اسپاهان
اسچال چچم تمثال شمس کرار حاجیان۸
به آهنگ چله در حزن نشستند که گردون گیتی نماند به وصف این ارادت۹....احقر العباد احمد بن کاظم ادیب پرجایی فی شهر شعبان سنه ۱۰۱۸ تم ۱۱۲۷}} 🔎 ..... ⬅️ادامه دارد.

👇
👈این خوانش ادامه دارد.

📜#خوانش_سند #روخوانی_سند
🖊#محسن_داداش_پور_باکر
۱۴۰۴/۰۱/۱۸
📝پانویس:
۱/به نظر میرسد وی باید از بزرگان خاندان ادبی های مقیم بندپی باشد | شاعر و حکیم
۲/آل عمران، آیه ۱۳۴
۳/به نظر می رسد ایشان باید حضرت حاجی شیخ موسی علیه الرحمه مدفن بندپی باشد.
۴/پریجا | فیروزجا فعلی
۵/بندپی
۶/پرجایی ها
۷/حاکم و بزرگ ایل پرجایی
۸/ به نظر می رسد که باید این اسامی از زیر شاخه های ایل پریجا؛ تبارها باشند که به مرور زمان برخی نامها تغییر و تعدادی ثابت ماندند.
۹/به نظر می رسد این نوشتار گزارشی از زمان ارتحال حضرت حاجی شیخ موسی علیه الرحمه باشد.

📌این نوشتار فقط دارای ارزش پژوهشی می باشد.
🔴 به‌ منظور حفظ حریم شخصی، انتشار نمایه یا اصالت سند و یا نام دارنده ی این اسناد به خودشان واگذار شده است.
💌چاپ و نشر مطالب #بدون_نام بردن از نگارنده و منبع #پژوهش_ادملاوند مجاز نبوده و درج منبع الزامی است.
🟠با توجه به نسبی بودن علم تاریخ، این مطالب تا زمانی اعتبار دارد که سند اصیل و متقنی آن را نفی نکند.
در صورتی که اسناد جدید و دارای اصالتی به دست آید که با مطالب موجود در این پژوهش تعارض داشته باشد، نگارنده بدون هیچ گونه تعصبی ، آن را خواهد پذیرفت.

🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است.
─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

کتاب خطی چیست ؟

کتاب خطی یا نسخ خطی یا کتب خطی یا کتاب دستنویس یا نسخه خطی چیست ؟

خریدارکتاب خطی

کتاب خطی

کتاب خطی چیست ؟

کتاب خطی کتابی است که در قدیم برای ثبت وقایع و اطلاعات و یافته های خود بصورت دستنویس نوشته شده است. و یا اینکه از روی نسخ خطی اصلی رونوشت می شده است.

کتاب خطی چیست ؟ کتاب خطی , کتاب دستنویس , نسخه خطی , نسخ خطی در مجموع همه بر یک مفهوم هستند .

جمعه یکم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 23:13 توسط محسن داداش پور باکر و گروه پژوهشی📜 | 

🇮🇷#پژوهش_ادملاوند edmolavand@

🌺🌼نوروز از منظر امام جعفر صادق علیه السلام 💮🌸

🔘علامه‌جوادی‌آملی:
جایگاه ایرانیان
مُعلی‌بن ‌خُنیس:
نوروز بود که نزد امام صادق علیه‌السلام رفتم
حضرت‌فرمود: میدانی‌امروز چه‌روزی‌است؟
عرض‌کردم: فدایتان شوم،امروز نوروز است که ایرانیان آن‌ را بزرگ میدارند و به یکدیگر هدیه میدهند.
امام فرمود: نوروز روزی است که:
۱. خداوند از بندگان پیمان گرفت که او راعبادت کنند و بر او شریکی قرار ندهند.
۲. به پیامبران و ائمه ع ایمان آورند.
۳. اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادها درآن وزیدن گرفت.
۴.کشتی نوح بر کوه جُودی استقرار یافت.
۵. روزی‌که پیامبر(ص) امیرالمؤمنین (ع) را بر شانه‌هایش گذاشت تا بت‌های قریش را از بالای بیت‌الحرام بشکند و همینطور است درباره ابراهیم .
۶. روزی‌که امام‌علی بر خوارج، ظَفر یافت.
۷. روزی که قائم ما ظهور خواهد کرد و بر دَجّال ظفر می یابد
نوروز از ایّام ما و ایّام شیعیان ماست؛ که ایرانیان آن‌را حفظ کرده؛ اما شما نه...
📚مستدرک‌الوسائل،ج۶،ص۳۵۳

─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─
📑#پژوهش_ادملاوند
@edmolavand
📚#آوات_قلمܐܡܝܕ
📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─

مشخصات
پژوهشگر محسن داداش پور باکر 📚پژوهشگر اسناد خطی، تبارشناسی و فرهنگ عامه، شاعر و سخنران، مدیر پژوهش ادملاوند و آوات قلم
📲دعوت به سخنرانی و حضور در جلسات
🟡تمامی حقوق برای محسن داداش پور باکر محفوظ است.

http://kn7.ir افراد آنلاين: نفر

ابزار حدیث

تبدیل تاریخ

تقویم شمسی

وضعیت آب و هوا

اوقات شرعی


آرشیو کد مداحی دفاع مقدس loop="-1" >

B L O G F A . C O M