* آ *و*ا*ت* *ق*ل*م*
GOOD DAY. WELCOME IN THE NAME OF THE ALLAH .AVAT GAALAM MOHSENDADASHPOUR MZM22MZMKM13991014
با سلام و آرزوي موفقیت و تشکر از ارتباط شما با وب سایت آوات قلم
1) كاربرد واژه اي در یک معنا در قرآن ، به معناي آن نیست که معنای اختصاصی این واژه، فقط همان معنا می باشد، فلذا به کاربردن واژه در معنایی که قرآن بدان اشاره نکرده را نباید لزوما مخالفت با قرآن تلقي كرد.
2) منبع استنباط احکام، تنها قرآن نبوده و عبارات معصومین ع نیز یکی از منابع مهم احکام اسلامی از جمله مجازات های اسلامی به شمار می روند و به همین دلیل واژه «حد» به معنايي كه در قانون مجازات اسلامي به كار رفته برگرفته از عبارات معصومان است.
3) مروري بر مجازات هاي حدّي مندرج در قانون مجازات اسلامي نادرستی این ادعا را که از منظر این قانون، «حد»، مترادف با «اعدام» تلقی شده است به اثبات مي رساند. مثلا ماده 230 حد زنای غیر محصنه را صد ضربه شلاق و نه اعدام می داند و یا ماده 265، حد مصرف مسکر را 80 ضربه شلاق می داند. همچنین مواد 236، 239، 243، 250، 278 و ... قانون مجازات اسلامی حاکی از مترادف نبودن «حد» با «اعدام» می باشد.
چكيده شبهه
از آنجا كه قانون گذار جزايي به دنبال بسط مجازات اعدام بوده است واژة «حد» را بر خلاف معاني آن در قرآن به كار برده است و بسياري از گناهان را در شمار جرايم قلمداد نموده و مشمول اين واژه قرار داده و در بسياري از موارد مجازات اعدام را براي آن مقرر نموده است به گونه اي كه مترادف با واژة «اعدام» شده است و با وجود مخالفت آن با قرآن احام مترتب بر آن نيز نامشروع خواهد بود.
چكيده پاسخ
كاربري واژه اي در قرآن به معناي اختصاص آن در معناي مذكور نيست و اين امر را نمي توان مخالفت با قرآن تلقي كرد؛ به علاوه، واژة «حد» به معنايي كه در قانون مجازات اسلامي به كار رفته است برگرفته از عبارات معصومين است و مفاد مزبور در بسياري از روايات آمده است و منبع استنباط احكام نيز تنها قرآن كريم نيست و مفسران حقيقي قرآن نيز از منابع بسيار مهم احكام اسلامي و از جمله مجازات ها به شمار مي روند. از سويي، مروري بر مجازات هاي حدي مندرج در قانون مجازات اسلامي نادرست بودن ادعاي ترادف «حد» با «اعدام» را به اثبات مي رساند.
مقدمه
تصويب قانون مجازات اسلامي جديد بهانه اي پديد آورده است تا برخي به مباني و يا تعريف هاي ارائه شده در آن بتازند و آن را به جرم انگاري بر خلاف قرآن و نيز اشتياق به كشتار شهروندان متهم سازند. [1] قانوني كه مباحث حدود، قصاص و ديات آن توسط مركز تحقيقات فقهي قوه قضائيه در قم براساس مباني مذهب جعفري تدوين يافته است. بي ترديد ايراد زماني مي تواند فني و علمي تلقي شود كه مبناي تدوين قانون مورد لحاظ قرار گيرد و چنانچه قانونگذار بر خلاف مبناي پذيرفته شدة خويش مشي نمايد مي توان بر او خدشه وارد ساخت و منشأ پاره اي از ايرادات يا بي اطلاعي از مباني و منابع قانون گذاري براساس مذهب جعفري است و يا نادرست پنداشتن مباني استوار مذهب يادشده؛ شبهه اي كه در ذيل مورد بررسي قرار مي گيرد نيز در قالب يكي از دو احتمال ذكرشده قابل بررسي است.
شبهه
تعريفي كه در قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 از واژه «حد» به عمل آمده و در حقيقت مترادف با اعدام به كار رفته است با تعريفي كه قرآن كريم از حد ارائه نموده است سازگاري ندارد؛ زيرا، قرآن مجيد «حد» را در چنين معنايي به كار نبرده است. پس، احكام و آثار مترتب بر آن نيز با كلام وحي ناسازگار خواهد بود.
پاسخ
اوّلاً، ادعاي مترادف دانستن واژه «حدود» با «اعدام» در قانون مزبور، به يقين مبالغه است و مراجعه به اين قانون مجازات اسلامي ما را از آوردن دليل بي نياز مي سازد. چرا كه اكثريت قريب به اتفاق جرايم حدي مجازاتي كمتر از اعدام دارند. براي اثبات اين سخن پاره اي از مواد مربوط به مبحث حدود را مرور مي كنيم.
ماده 230 در باره حد زنا مقرر مي دارد: «حد زنا در مواردي كه مرتكب غيرمحصن باشد، صد ضربه شلاق است». با توجه به اين ماده بخش اعظم مواردي ارتكابي زنا از شمول مجازات اعدام خارج مي شود. زيرا، بسياري از كساني كه مرتكب اين جرم مي شوند كساني هستند كه مجرد بوده و داراي همسر نمي باشند.
ماده 236 در باره جرم تفخيذ چنين نگاشته است: «در تفخيذ، حد فاعل و مفعول صد ضربه شلاق است و از اين جهت فرقي ميان محصن و غيرمحصن، و عنف و غير عنف نيست.
تبصره) در صورتي كه فاعل، غير مسلمان و مفعول، مسلمان باشد، حد فاعل اعدام است».
برابر اين مقرره قانوني در حد تفخيذ نيز تنها يك مورد كه به ندرت اتفاق مي افتد موجب اعدام است و موارد غالب آن از دايره شمول اين مجازات خارج است.
ماده 239 مي گويد: «حد مساحقه، صد ضربه شلاق است». پس، مجازات اين جرم هم اعدام نيست.
ماده 243 بيان مي دارد: «حد قوادي براي مرد هفتادوپنج ضربه شلاق است كه براي بار دوم علاوه بر هفتادوپنج ضربه شلاق بهعنوان حد، به تبعيد تا يك سال نيز محكوم ميشود كه مدت آن را قاضي مشخص ميكند. حد قوادي براي زن فقط هفتادوپنج ضربه شلاق است». بنابراين، در جرم قوادي نيز مجازات اعذام به چشم نمي خورد.
براساس ماده250 «حد قذف، هشتاد ضربه شلاق است» و مطابق ماده 265 «حد مصرف مسكر، هشتاد ضربه شلاق است». اين دو جرم مستوجب حد نيز مجازات اعدام را به همراه ندارد. همچنين برابر ماده278 «حد سرقت به شرح زير است:
الف) در مرتبه اول، قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن، بهطوري كه انگشت شست و كف دست باقي بماند.
ب) در مرتبه دوم، قطع پاي چپ سارق از پايين برآمدگي، بهنحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح باقي بماند.
پ) در مرتبه سوم، حبس ابد.
ت) در مرتبه چهارم، اعدام، هرچند سرقت در زندان باشد.
تبصره 1) هرگاه سارق فاقد عضو متعلَق قطع باشد، حسب مورد مشمول يكي از سرقتهاي تعزيري ميشود.
تبصره 2) درمورد بند(پ) اين ماده و ساير حبسهايي كه مشمول عنوان تعزير نيست، هرگاه مرتكب حين اجراي مجازات توبه نمايد و مقام رهبري آزادي او را مصلحت بداند، با عفو ايشان از حبس آزاد ميشود. همچنين مقام رهبري ميتواند مجازات او را به مجازات تعزيري ديگري تبديل نمايد».
در جرم محاربه نيز قاضي مخير است كه يكي از مجازات هايي را كه قرآن بدان تصريح نموده اجرا كند و همه موارد آن اعدام نيست.
قانون گذار در ماده 282 مي نويسد: «حد محاربه يكي از چهار مجازات زير است:
الف) اعدام
ب) صلب
پ) قطع دست راست و پاي چپ
ت) نفي بلد» و ماده 283 مقررداشته است: «انتخاب هريك از امور چهارگانه مذكور در ماده (282) به اختيار قاضي است».
ثانياً، بسياري از مشكلات بشريت ناشي از انحرافي است كه پس از رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله پديد آمد و برخلاف حديث شريف ثقلين كه از رواياتي قطعي ميان شيعه و سني است، برخي براي رسيدن به مناصب دنيوي و غصب خلافت شعار «كفانا كتاب الله» را سر دادند تا با خاموش نمودن قرآن ناطق بتواند از كتاب صامت براي مقاصد سياسي خويش بهره برداري كنند. اين در حالي است كه افزون بر روايت قطعي الصدور ثقلين كه به آن اشاره شد، خود قرآن نيز به صراحت بيان داشته است كه، «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا؛ آنچه را پيامبر براي شما آورد بپذيريد و آنچه را كه از آن نهي نمود اجتناب كنيد»[2] و يا فرمود: «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي؛ پيامبر از روي هوا و خواهش دل سخن نمي گويد. آنچه را مي كويد تنها وحي است».[3]
نيز به تصريح قرآن، اين كتاب شريف آيات متشابه دارد و طبعا نيازمند تفسير و بيان مقصود است و از سوي قرآن كريم تصريح مي كند كه هيچ چيز را به سكوت وانگذاشته[4] و همه چيز را بيان داشته است[5] اما به عيان مي بينيم كه برخي امور بيان نگرديده است. آيا العياذ بالله خداوند دروغ مي گويد و بسياري از امور را بيان ننموده است و يا اين كه تفسير و بيان جزئيات را به جانشينان خود در زمين واگذار نموده تا جزئياتي را كه ما به ظاهر نمي بينيم و نمي توانيم از آيات قرآن به دست آوريم براي ما تفسير و تبيين كنند؟ به تصديق خرد بي پيرايه، ترديدي نيست كه گزينه دوم درست است و اين دليلي است قاطع بر لزوم وجود رسول و جانشينان پس از وي يعني ائمه اطهار كه ميراث دار علوم و كنوز علمي و معنوي وي محسوب مي شوند.
با اين توضيحات روشن مي شود كه اين تصور كه احكامي كه در روايات آمده و در قرآن تصريحي نسبت به آن وجود ندارد، با قرآن در تضاد مي باشد پنداري نادرست است.
براساس همين پندار نادرست گفته شده است: «حد» و رعايت «حدودالله»، در قرآن براي مسائل خانوادگي چون «ظهار» و «طلاق» و «ارث» و همچنين پرهيز از آميزش جنسي شوهر با زن يا زنان خود در شب هاي روزه داري و هنگام اعتكاف در مسجد به كار رفته است. رعايت حدود در اين گونه موارد براي مومنان الزامي است، اما به خود آن ها واگذار شده است و در اين دنيا مجازاتي ندارد. مثلا در «ظهار» اگر مرد از «مادر خود خواندن» زنش پشيمان شود، يك گزينه تنبيه او اين است كه پيش از نزديكي جنسي مجدد بايد دو ماه پي در پي روزه بگيرد. چگونه دولت مي تواند رختخواب زن و مرد را كنترل كند تا بتواند در اين دو ماه مانع خوابيدن مرد پشيمان شده با زنش شود؟ مورد ديگرِ «حد» و «حدودالله»، به «سه طلاقه» معروف است- كه در آيات مربوط به آن اصطلاح «حدودالله» شش بار به كار رفته است (بقره:229 و 230). اينجا نيز براي حل معضل زن آزاري رايج در جامعه قريش، اختيار نامحدود مرد در طلاق دادن هاي مكرر زنان و پذيرش دوباره آنان، محدود شده است. به بيان ديگر «حد» درباره ممنوع كردن ظهار يا طلاق نبوده است، بلكه در راستاي تغيير فرهنگ جاهلي آن جامعه، محدوده اي معين گرديده است. در حالي كه در فقه و قانون مجازات اسلامي، «حد» نام ديگري است براي «مجازات»«حد».[6]
در پاسخ به گفتار فوق توجه به چند نكته ضرورت دارد:
نكتة يكم: اثبات شيء نفي ماعدا نمي كند و به كار بردن واژه اي نسبت به پاره اي از احكام، منافاتي با كاربرد اين واژه نسبت به ديگر احكام ندارد و دليلي بر منحصر بودن كاربرد اين لفظ در موارد ذكرشده وجود ندارد و در قرآن نيز تصريحي نسبت به اختصاص اين واژه نسبت به موارد يادشده به چشم نمي خورد. برعكس، اين مفهوم را افاده مي كند كه اين واژه در اموري كاربرد دارد كه حكم آن به صراحت از سوي پروردگار بيان گرديده است و اين همان تفسيري است كه فقيهان از واژه «حد» و «حدود» دارند. بنابراين، برخلاف نويسنده مزبور تفسير فقيهان ريشه قرآني دارد.
نكته دوم: ، واژه «حد» به معنايي كه در كلمات فقيهان آمده است و مستند قانونگذار جزايي ايران قرار گرفته است، در فرمايشات رسول خدا و جانشينان برحقشان ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين به كار رفته است و كاربري آن در كلمات معصومين عليهم السلام به استناد كلام وحي همانند به كار رفتن آن در قرآن كريم است و اين واژگان به وفور در روايات آمده است. پس، ادعاي ضديت واژه مزبور با قرآن ناشي از برداشت ناصواب از قرآن و آيات نوراني آن است. با تأسف فراوان بايد گفت برخي به رغم دانش اندك، خود را در علوم قرآني و ديگر حوزه هاي معارف اسلامي صاحب نظر مي پندارند و به خود اجازه مي دهند هرآنچه را به ذهنشان خطور كرد عين حقيقت محسوب دارند و آن را به رشته تحرير در آورده و منتشر سازند. نصيحت نگارنده به اين گونه افراد يك بيت از شمس الدين خواجه حافظ شيرازي است كه: طي اين مرحله بي همرهي خضرمكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي
نبايد در اين سخن ترديد داشت كه، حدودي كه در شريعت و به تبع آن در قانون مجازات اسلامي آمده است مبتني بر فرمايشات رسول اكرم صلي الله عليه وآله و جانشينان بر حق آن حضرت مي باشد. آوردن تمامي مستندات نوشتار را طولاني مي كند از همين رو، به ذكر برخي موارد بسنده مي كنيم.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «يك روز از حكومت امام عادل از باران چهل روز بهتر است و يك حدّ كه در زمين اجرا مىشود، از عبادت شصت سال برتر است» و در روايتي ديگر فرمود: «حدي كه در زمين جاري شود بهتر از بارش چهل روز باران است».[7]
زنى از اشراف را كه سرقت كرده بود، نزد رسول خدا آوردند. حضرت دستور داد تا دست وى را ببرند. مردمى از قريش خدمت حضرت رسيدند و گفتند: «اى رسول خدا، آيا دست يك زن اشرافى- همچون اين زن- در مورد يك چيز كمارزش، بريده مىشود! حضرت فرمود: پيشينيان شما تنها براى چنين كارى هلاك شدند. آنان حدود الهى را بر ضعيفان اجرا مىكردند ولى قدرتمندان و اشراف را رها مىساختند؛ پس بدين جهت هلاك شدند».[8]
در روايت ابو مريم چنين آمده است:«شاعرى بود به نام نجاشى كه در ماه رمضان ميگسارى كرده بود، او را دستگير كرده و به نزد امير المؤمنين (عليه السلام) آوردند، حضرت، او را هشتاد ضربه تازيانه زد [كه همان حد تعيين شده براى ميگسارى است] سپس او را يك شب نيز زندانى كرد، فردا او را از زندان آورده و دوباره بيست ضربه تازيانه زدند. نجاشى گفت: يا امير المؤمنين! آن هشتاد ضربهاى كه زدى حد تعيين شده و شرعى ميگسارى بود، پس اين بيست ضربه ديگر چيست؟ حضرت فرمود: اين هم براى جسارتى است كه مرتكب شده و در ماه رمضان ميگسارى كردهاى».[9]
امام صادق عليه السلام فرمود: «سنگسار كردن، حدّ بزرگتر خدا و تازيانه زدن، حدّ كوچكتر خداست».[10]
همان گونه كه ملاحظه مي شود واژه «حد» در كلمات پيامبر اعظم، اميرالمؤمنين و امام صادق عليهم الصلاة و السلام به كار رفته است. پس، اين واژه ساخته و پرداختن فقيهان نيست و پيامير خدا و ائمه معصومين نيز در مجازات هاي موسوم به حد به كار برده اند. مگر اينكه – معاذ الله – نويسنده محترم بر اين باور باشد كه پيامبر خدا و ائمه اطهار نيز بر خداوند افتار مي بندند.
پي نوشت ها:
[1]. از اين شمار مي توان به نوشته آقاي آرش سليم اشاره نمود كه در گفتاري نسبتاً طولاني به زعم خويش نقدهايي را بر قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 وارد ساخته است.
[2]. سوره حشر، آيه7.
[3]. سوره نجم، آيات 3و4.
[4]. سوره انعام، آيه38.
[5]. سوره نحل، آيه89.
[6]. آرش سليم، سايت خبرنامه گويا: www.news.gooya.com/.
[7]. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج7، ص175.
[8]. ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج18، ص7.
[9]. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج28، ص232.
[10]. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج7، ص175.
شما میتوانید سوالات و ابهامات خود را از طریق پلهای ارتباطی تیم پژوهشی آوات قلم این مجموعه مطرح فرمایید.
AVAT GAALAM MOHSENDADASHPOUR MZM22MZMKM13991014
محسن داداش پور mohsendadashpour
* آ *و*ا*ت* *ق*ل*م*
دیدگاه تان را ارسال کنید
ارسال نظر و یا پرسش از طریق 09214615258 و یا در نوار زیر روی جمله ی ((نظر بدهید)) را تیک بزنید